پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نتایج جنگ چالدران

 

نتایج جنگ چالدران

 

جنگ‌ چالدران نیز همانند جنگ‌های دیگر شکست و افتخارش به نام پادشاهان وقت ثبت شده و آنان نیز باید پاسخگوی تاریخ و نتایج آن بر مردم و اوضاع اجتماعی کشور خود باشند. این جنگ گذشته از نتایج موقتی، نتایجی درازمدت از خود باقی گذاشت که مهمترین آن از دست رفتن ناحیه دیاربکر از سرزمین ایران و شروع جنگ‌های 400 ساله بین ایران و عثمانی می‌باشد. در این جنگ سلطان سلیم به اهداف خود که تسلط بر نواحی ایران و خلع شاه اسماعیل شیعه بود دست نیافت؛ اما آثار آن در روند سیاسی صفویان باقی ماند. «سلطان سلیم پیروزی خود را که به بهای زندگانی حسن پاشا (حاکم روملی)، حسن بیک (حاکم موریه) اویس بیک (مباشرالاجه حصار)، سلیمان بیک (مباشر پرزدین)، ایاس بیک لتکه و دیگر صاحب منصبان به دست آورده بود با برپایی مناره‌ای از جمجمه‌های مقتولان دشمن در میدان جنگ و با ارسال فتح نامه‌هایی به پسرش سلیمان، خان کریمه، رؤسای کردان، سلطان مراد آق قویونلو، ملک شاه رستم در لرستان و دیگران جشن گرفت.»[1] به طور مسلم برداشت از آثار و نتایج این جنگ تحت تأثیر عقاید طرفین مخاصمه می‌باشد و طرف پیروز به بزرگنمایی و طرف مغلوب به توجیه دلایل شکست خود پرداخته‌اند. چنان که محمّد عارف بعد از شکست شاه اسماعیل درباره وی می‌نویسد: «اردوی همایون به غنایم قزلباشان مالامال و عساکر منصوره خرّم و خوشحال گشت. زنان جمیله‌ی قزلباشان که لایق آن بی دینان نبود و از برای تزیید جرأت و تحکیم غیرت با هم آورده بودند، نصیب مسلمانان شد. از آن جمله بهروزه خانم و تاجلی خانم نام؛ دو خاتون که اوّل زوجه و ثانی معشوقه شاه اسماعیل بودند بنا به فتوای علما، سلطان سلیم خان بهروزه خانم را به مزاوجت جعفر چلپی الملقّب به تاج زاده داد و نیز تاجلی خانم که اسیر مسیح پاشازاده شده و بعد از آن که دو شب در چادر مشارالیه مانده بود یک زوج گوشواره‌ی خود را که در شکل غلبه‌ای از لعل و یکی از آن شکسته بود به مشارالیه فدیه نجات داده و لباس مردانه پوشیده سوار به سمت تبریز روانه شد. معروف است که طاق گوشواره‌ی معهود را شبی در مستی، شاه اسماعیل با دو انگشت فشرده و شکسته شد. خلاصه سایر خواتین نیز به امرای اردو نکاح گردیدند.» و یا در مورد وضعیت شاه اسماعیل بعد از جنگ چالدران می‌نویسد: «اما آن گاه که از سلطان سلیم در خلاف پندار خودش شکست خورده، زخمدار از میدان در رفت و خود را از اسارت عثمانیان به هزار بلا رهانید و محبوب‌ترین زوجه‌اش را که با عیال و اولاد و امرای نامدارش در اسارت عثمانیان دید و علاوه بر این شنید که به رغم انف او، آن‌ها را به دشمنانش تزویج نموده‌اند فتور کلی بر او غلبه کرده، ماتم گرفت و دست از جنگ و جهاد و فتح قلاع و بلاد کشیده، عمّامه سیاه بر سر گذاشت و لباس سیاه پوشیده، فرمود سادات نیز سیاه پوش شده، عمّامه سیاه بر سر بگذارند و پرده‌های اعلام را هم از پارچه سیاه کرده، بر آن‌ها با سفید القصاص بنگارند. حتی در آن سال پسری برای او زائیده شد، القاص موسوم ساخت و محض رفع غبار غم از مرآت دل در شرب شراب انهماک (کوشیدن در کاری) را پیشه کرده، کاسه سر شیبک خان ازبک را از دست نمی‌داد، مگر این که مست شده، می‌خوابید.»[2]

در این که جنگ تأثیری شگرف در رفتار و روحیه‌ی شاه اسماعیل و پیروانش گزارده و او را از صحنه سیاسی حذف کرده است، شکی نیست و همه بدان اذعان دارند؛ ولی در این جا منظور توصیف جنگ از دیدگاه متضاد می‌باشد.[3] دکتر احمد تاجبخش با توجه به وضعیت موجود و توان نیروهای ایران و عثمانی این شکست را شکستی آبرومندانه و نتیجه را افتخارآمیز توصیف می‌کند و می‌نویسد: «با بررسی وضع دو قشون در این جنگ اهمیّت جنگ چالدران کاملاً معلوم می‌شود. گرچه ایران در این جنگ شکست خورد؛ ولی این شکست آبرومندانه و افتخارآمیز بوده است. بعضی‌ها ممکن است از خود بپرسند مقصود از شکست آبرومندانه چیست؟ چگونه می‌تواند شکست آبرومندانه باشد، ولی باید متذکر گردید وقتی که دو دولت از لحاظ قدرت نظامی و تجهیزات با هم اختلاف زیادی دارند و در میدان جنگ سرداران و سربازان دسته ضعیف، در مقابل دشمن تا سر حد مرگ ایستادگی می‌نمایند و تسلیم نمی‌شوند؛ اگر نتیجه به شکست دسته اخیر هم تمام شود این شکست آبرومندانه و افتخار آمیز است؛ همان طور که غلبه‌ دسته‌ی‌ قوی‌تر افتخار آمیز نمی‌باشد.

قشون سلطان سلیم دویست هزار نفر مجهّز و آزموده و سال‌ها تحت تعلیم بوده‌اند و سیصد عراده توپ نیز داشته‌اند؛ در مقابل بیست و پنج هزار سرباز که فاقد توپخانه نیز بوده‌اند به اندازه‌ای شجاعت و از خود گذشتگی ابراز داشتند که مورد حیرت و تحسین سلطان سلیم نیز واقع شد. گرچه نتیجه‌ی جنگ با شکست ایرانیان خاتمه پیدا کرده است؛ ولی همه‌ی کارشناسان و محقّقین واقعی و آن‌هایی که جنگ را از جمیع جهات بررسی می‌کنند شاه ایران و سربازان او را ستوده‌اند. نتیجه جنگ وقتی باید مورد توجه قرار گیرد که ارزش نظامی طرفین برابر باشد و در غیر این صورت تسلط یک دسته‌ی فوق‌العاده قوی بر دسته‌ی ضعیف افتخاری ندارد و شکست دسته ضعیف نیز موجب سرافکندگی نخواهد بود و متأسفانه بعضی از مورّخین بدون توجه و بررسی وضع کلّی و موقعیّت نظامی طرفین، فاتح را می‌ستایند و مغلوب را مورد اعتراض و تحقیر قرار می‌دهند. در صورتی که اگر درست بررسی شود و فقط نتیجه جنگ مورد توجه قرار نگیرد، اظهار نظرها کاملاً برعکس خواهد شد. به هر حال شاه اسماعیل بعد از ورود به تبریز نامه‌ای مسالمت آمیز به سلطان سلیم می‌نویسد و راه صلح و آشتی در پیش می‌گیرد. سلطان سلیم پاسخی به نامه‌ی شاه اسماعیل نداد و تصمیم داشت که سرزمین‌های متصرّفه را از دست ندهد و در استحکام وضع خود بکوشد؛ ولی اخباری از عثمانی دائر به شورش و قیام مخالفان رسید؛ ضمناً مشاورینش نیز او را از اقامت در ایران بر حذر داشتند که شاه اسماعیل با کمک ایلات و عشایر قشون سلطان سلیم را محاصره خواهد کرد و آن‌ها را از میان خواهند برد. به همین جهت سلطان سلیم با عجله ایران را ترک کرد.»[4]

این جنگ نابرابر بوده است، ولی شاه اسماعیل و پیروانش قبل از شروع جنگ مرتکب اشتباهاتی شده‌اند و در صورتی که این سهل انگاری و خطاها وجود نمی‌داشت هیچ اعتراض و انتقادی بر سخنان دکتر تاجبخش وارد نبود. دکتر جهانبخش ثواقب در مورد آثار سیاسی و روانی این جنگ می‌نویسد: «در اثر این شکست ناحیه‌ی دیاربکر به امپراتوری عثمانی ضمیمه شد. عثمانیان همچنین سلسله‌ی ذوالقدر در مرعش و البستان را منقرض کردند و آن مناطق نیز به ضمیمه‌ی امپراتوری آن‌ها شد. تأثیر روانی این شکست بر شاه اسماعیل و قزلباش‌ها بسیار شدیدتر بود. شاه اسماعیل طی ده سال باقیمانده دیگر شخصاً فرماندهی سپاهیانش را در جنگ بر عهده نگرفت. به رغم این که هم اوزبکان و هم متحدان قبلی‌اش بابر به ترتیب دو شهر کلیدی و مرزی بلخ و قندهار را تصرّف کردند وی دیگر مانند گذشته توجه خود را مصروف امور دولت نمی‌کرد. بیشتر اوقاتش صرف میگساری و موسیقی و شعر می‌شد. شکست چالدران سبب شد که اعتقاد قزلباش به رهبرشان به عنوان موجودی الهی یا نیمه الهی که شکست ناپذیر است از بین برود. پیوند مرشد و مریدی را سست نمود. کناره گیری شاه اسماعیل از اداره مستقیم امور کشور پس از چالدران به برخی مقامات فرصت داد که هر یک به فراخور موقعیتشان قدرت خود را افزایش دهند. موقعیّت وزیر در نظام اجرایی صفویه (به دلیل کشته شدن بسیاری از صاحب منصبان قزلباش در جنگ) افزایش یافت. در موقعیت وکیل تغییر حاصل شد بدین معنا که از لقب وکیل نفس نفیس همایون در منابع ذکری نرفته و از آن پس صرفاً عبارت وکیل بدون اضافاتی به کار برده می‌شد و بعدها نیز این لقب به بوته فراموشی سپرده شد. این تحول نشان دهنده مرحله‌ای قطعی در جدایی از تصوّر اولیّه دین سالارانه از دولت و روی آوردن هر چه بیشتر به سوی تفکیک قدرت‌های دینی و سیاسی در داخل دولت است.»[5]

جنگ چالدران به مدت یک روز از وقت چاشت تا زوال آفتاب به تاریخ 2 رجب 920/23 اوت 1514 طول کشید. در این جنگ هزاران نفر کشته شدند و در باره تعداد مقتولین عقیده ثابتی وجود ندارد. بر اساس روایت ایرانیان از بیست و پنج هزار نفر تنها دو هزار نفر باقیمانده بودند؛ ولی یکی از طرفداران عثمانی نیز چنین روایت می‌کند: «...... چند دسته از ینگی چریان از برای تعداد شمارش و دفن اموات روانه گردید. بعد از این که اموات را دفن کرده به اردو آمدند؛ معلوم شد که هشت هزار و دویست و شانزده نفر از طرفین مقتول شده که دو هزار و نهصد و سی و سه نفر از لشکر ما بوده است. هر گاه لشکر ما مدافع نبوده، مثل لشکر قزلباش متعرّض می‌بود، شکّی نیست که کشتگان ما ده مقابل آن‌ها می‌شد. اگر لشکر قزلباش تیپ و مقدار کافی پیاده می‌داشتند و مست نبوده از روی عقل و تدبیر حرکت می‌نمودند، می‌توان گفت به این زودی شکست نخورده، مدّتی اردوی سلطانی را مشغول ساخته، در خلال زمستان مجبور به رجعت می‌نمودند.»[6] در این جنگ بارها به دلاوری شاه اسماعیل و سربازانش اشاره شده و این شهامت و شجاعت به حدی است که سلطان سلیم بعد از پایان جنگی نیز دستور تعقیب سربازان ایرانی را صادر نکرد؛ زیرا باز هم آن را یک تاکتیک جنگی پنداشت. دکتر منوچهر پارسا دوست در مورد نتیجه و تأثیر جنگ می‌نویسد: «در جنگ چالدران شاه اسماعیل، سرداران و سربازان قزلباش و ایرانی یادگارهای شگفت انگیز از بی باکی و پر دلی و یایمردی از خود به جای گذاشتند؛ ولی در پایان بسیاری از سرداران و سربازان در خاک و خون غلتیدند و شاهِ همیشه پیروز صفوی ذلّت شکست و فرار از میدان جنگ را در کارنامه‌ی مملو از پیروزی‌ها و دلاوری‌هایش جای داد. این جنگ سرآغاز دشمنی 400 ساله ایران و عثمانی گردید. علاوه بر آتش توپخانه مهمترین عامل درک اهمیت و پیش بینی مقابله با عثمانی قبل از شروع جنگ می‌باشد که همه‌ی نامه‌ها و کشتار شیعیان آناتولی او را از خواب غفلت بیدار نکرد و پذیرفتن این همه ساده اندیشی از شاه مقتدر صفوی دشوار است. معلوم نیست سلطان سلیم چه کار می‌بایست می‌کرد تا او یقین کند سلطان عثمانی آن لشکر عظیم را برای جنگ با او بسیج کرده و مصمّم به از میان بردن اوست؟ شاه اسماعیل در اثر تقدس مآبی که خود را بدون توجه به واقعیت جنگ در فکر آن بود که خداوند او را حمایت خواهد کرد و این را مریدانش با اطاعت کورکورانه در او تقویت کرده بودند و از همان خردسالی راه حقیقت و صواب را از او دور کرده و به گمراهی کشاندند؛ زیرا او را خدا می‌پنداشتند. مسؤولیّت شکست با شاه اسماعیل است؛ ولی او نیز قربانی ستایش‌های نا صواب کسانی است که از او بت ساخته بودند و او را از خرد اندیشی دور ساخته بودند، زیرا اگر با خرد اندیشی کار کرده بود با آن همه طرفداران از جان گذشته نام نیک به جای می‌گذاشت و در برخی اقدامات در کنار خونخواران تاریخ قرار نمی‌گرفت.

او پس از شکست چالدران مانند نیای مادری خود حسن بیک آق‌قویونلو پس از شکست از سلطان محمّد دوم، غم زده و افسرده بود. او در عزای شکست چالدران تاج شاهی را کنار گذاشت و عمامه‌ی سیاه بر سر نهاد و لباس سیاه پوشید. به دستور او سادات نیز لباس سیاه پوشیدند و عمامه سیاه بر سر گذاشتند. او دستور داد پرچم‌های سیاه را با پارچه سیاه تهیه کنند و بر روی آن‌ها با خط سفید کلمه «القصاص» بنویسند. شاه اسماعیل در زمستان 921ه /1515م دارای پسری شده، نام پسرش را نیز القاص گذاشت. همه‌ی آن‌ها می‌بایست گواه آن باشد که شاه اسماعیل مصمم به جنگ دوباره با سلطان سلیم و جبران شکست چالدران بود، ولی به شرحی که خواهد آمد او هیچ اقدامی برای گردآوری سپاه و جنگیدن با سلطان عثمانی به عمل نیاورد و از هر گونه اقدامی که سلطان سلیم را به خشم آورد دوری کرد. ضربه سنگین شکست چالدران چنان در روحیه شاه اسماعیل تأثیر شگرف گذاشت که او نه تنها با سلطان عثمانی به جنگ نپرداخت؛ بلکه در هیچ جنگ دیگری نیز شرکت نکرد. شکست چالدران پوچی پندارهای شاه اسماعیل را به داشتن رسالت الهی برای ترویج مذهب شیعه، مصون بودن از هرگونه خطر و این که شکست ناپذیر است روشن ساخت. پرده‌ای را که اعتقاد کاذب مذهبی در برابر چشمانش کشیده و او را از دیدن واقعیت‌ها به دور کرده بود برکنار کرد. برای او آشکار ساخت که او انسانی است مانند همه‌ی انسان‌های دیگر که شکست پذیر است و کیفر بی خردی و نادیده گرفتن واقعیّت‌ها را دریافت می‌دارد. پی بردن به آن حقیقت ساده او را به خود آورد و دنیایی رؤیایی او را درهم فرو ریخت. او پس از شکست چالدران به آن روحیه‌ی شاد، مغرور و مطمئن که قدرت آن گرمی امید به مریدانش می‌بخشید و آن روحیه‌ی ستیزه‌ گر و دل بی باک که پیشاپیش سپاهیانش در جنگ‌ها شمشیر می‌زد و انبوهی سپاهیان دشمن را به هیچ می‌شمرد از دست داد. از آن پس او در درون خود شکسته شد. چهره‌اش غمگین ماند و تا باقی عمر کسی آن پادشاه را خندان ندید. شکست چالدران باعث تعدیل خشونت‌های مذهبی شاه اسماعیل گردید و به کلیه حاکمان ولایات دستور داد من بعد احدی را از برای ترک و تبدیل مذهب نرنجانیده و عموم تبعه را در معاملات دیوانی و محاکمات شرعی مساوی گرفته، حقوق احدی را اضاعه ننمایند. این دستور گواه نادرست بودن روش گذشته‌ی شاه اسماعیل را در وادار کردن شیعیان به تغییر مذهب و دشنام دادن به مقدسات مذهبی آنان بود . شاه اسماعیل پس از کشتار ده‌ها هزار مردم بی گناه که می‌خواستند مذهب مورد قبول خود را حفظ کنند و پس از کشته شدن هزاران نفر در جنگ چالدران، از دست دادن یاران نزدیک و ویران شدن بسیاری از شهرها و روستاها و جدا شدن بخشی از اراضی ایران ناگزیر به تعدیل خشونت‌های مذهبی گردید.»[7]

مؤلف عالم آرای عباسی در تحلیلی کوتاه که بیشتر با فرهنگ سنتی ما منطبق می‌باشد در توجیه شکست جنگ چالدران می‌نویسد: «بدون شک خداوند اعلم مقدر فرموده بود که شاه اسماعیل در جنگ چالدران شکست بخورد، زیرا اگر وی در این جنگ هم پیروز شده بود این خطر وجود داشت که دین و ایمان قزلباش‌های ساده لوح به قدرت شاه اسماعیل به چنان مرحله‌ای می‌رسید که از راه راست منحرف شده و گمان‌های غلط می‌بردند.»8

از آثار دیگر این جنگ گرایش صفویان به سوی اروپائیان می‌باشد و آنان نیز همواره سعی داشتند که آتش جنگ را بین دو کشور ایران و عثمانی شعله ور سازند و یکی از عوامل تداوم جنگ‌ها به خاطر سیاست اروپائیان بوده است. این سیاست تنها از جانب حاکمان سیاسی نبود، بلکه پاپ‌ها نیز به آزادی تبلیغ در ایران دست یافتند و همچنین در تشدید اختلافات مذهبی نقش اساسی داشته‌اند.



[1] - تاریخ شاه اسماعیل اول، تألیف دکترغلام سرور، ترجمه محمّد باقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، 1374- ص 105

[2] انقلاب‌الاسلام بین‌الخواص والعوام، تألیف و ترجمه محمّد عارف اسپناقچی پاشازاده، به کوشش رسول جعفریان، صص 111 و 112

[3] - روایت است که در جنگ چالدران زنان زیادی با نقاب شمشیر می‌زده‌اند. یکی از مورخان ایتالیایی به نام ساگردو در کتاب تاریخ امپراتوری عثمانی در این باره می‌نویسد: «در میان کشتگان اجساد زنان ایرانی پیدا شد که در لباس مردان جنگ به میدان آمده بودند تا در سرنوشت شوهران خود شریک و در افتخار نبرد سهیم باشند. سلیم بر جرأت و دلیری و میهن پرستی ایشان آفرین گفت و فرمان داد که با تشریفات نظامی آنان را به خاک سپارند.» ص 103 کتاب جنگ میهنی ایرانیان در چالدران، نصرالله فلسفی، 1381

[4] - تاریخ صفوی، تألیف دکتر احمد تاجبخش، انتشارات نوید شیراز، ص 121

[5] - تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ- تألیف دکتر جهانبخش ثواقب، انتشارات نوید شیراز، 1380 ص 775

[6] - انقلاب‌الاسلام بین‌الخواص والعوام، تألیف و ترجمه محمّد عارف اسپناقچی پاشازاده، به کوشش رسول جعفریان، ص 60

[7] - شاه اسماعیل اول، دکتر منوچهر پارسا دوست، انتشارات سهامی انتشار، 1375، صص 494 و 497

8-تاریخ عالم آرای عباسی، تألیف اسکندر بیک ترکمان، به اهتمام و تنظیم ایراج افشار، جلد اول، ص 43

9-  آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 300

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد