پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقش نابخردی مرشد کامل در شکست جنگ چالدران

 

نقش نابخردی در شکست چالدران

 

یکی از نتایج آشکار جنگ چالدران شکست ایرانیان در این کارزار می‌باشد. اکثر منابع داخلی یکی از علل مهم شکست ایرانیان را نداشتن سلاح آتشین توپخانه ذکر کرده‌اند؛ امّا در این شکست علاوه بر کمبود توپخانه، عدم مدیریت و آگاهی از رفتار دشمن و غرور و نابخردی شاه اسماعیل و پیروانش نیز نقشی به سزا داشته است. در جریان جنگ چالدران از شجاعت و شهامت ایرانی‌ها توصیف بسیار وجود دارد؛ ولی از نقش شاه اسماعیل و اعمال وی پیش از شروع جنگ کمتر سخن گفته شده است. برای درک بهتر این موضوع مقایسه‌ا‌ی از فعالیّت و تدارکات طرفین مخاصمه تا حدی گویای این مطلب می‌باشد. سلطان سلیم با وجود مجهز بودن به سلاح آتشین توپخانه و نیروی فراوان باز هم تمام جوانب جنگ را ارزیابی کرده و علاوه بر استفاده از نظر دیگران، در جهت تضعیف شاه اسماعیل خواهان حمله‌ی ازبکان به ایران می‌شود. آن وقت شاه اسماعیل با توجه به اسناد و اخبار موثّق و تبادل نامه‌ها که حداقل حاوی پیام هشدار می‌باشند نسبت به کسب آگاهی از اقدامات دشمن سهل انگار هستند. درست است که وی و یارانش در موقع نبرد شاهکار می‌آفرینند، ولی مقدمات و تاکتیک قبل از شروع جنگ مهمتر از میدان نبرد می‌باشد. اغلب مورّخان همواره در توجیه شکست ایرانیان پرداخته‌ و کمتر اشاره‌ای به سهل انگاری‌ها و جهالت پیروان کرده‌اند و فقط از جنگ و عدم توازن قوا و فداکاری‌های واقعی ایرانیان سخن گفته شده است‌. در شکست ایرانیان سهل انگاری و غرور و تفکّر نابخردانه‌ و عدم توجه شاه اسماعیل و پیروانش در آرایش جنگی دشمن کم اهمیّت نمی‌باشد و به احتمال قوی بر اثر کشیده شدن خط بطلان بر این عقاید است که تمام شخصیّت کاذب شاه اسماعیل به یک باره فرو می‌ریزد و تا پایان عمر از عواقب آن نجات نمی‌یابد. دکتر غلام سرور در این باره می‌نویسد: «در شورای جنگی ایرانیان محمّد خان استاجلو پیشنهاد کرد قبل از آن که عثمانیان بتوانند توپخانه‌ی خود را به میدان بیاورند و با زنجیرهای قوی جبهه‌های عثمانی را غیر قابل تسخیر و غیرقابل تهاجم بسازند به یک حمله‌ی ناگهانی علیه آنان اقدام کنند. نورعلی خلیفه روملو با این پیشنهاد موافق بود؛ امّا دورمیش خان شاملو پیشنهاد کرد که فرصت تکمیل ترتیبات رزمی به دشمن داده شود تا ایرانیان شانس ابراز شجاعت و شوق جنگی خود را در میدان نبرد داشته باشند و شاه بی باک با این پیشنهاد موافقت کرد.»[1]

با توجه به عدم توازن قوا شکست شاه اسماعیل تقریباً امری حتمی بوده است؛ ولی تأثیر آن غرور نابخردانه و تخیّلات نابجا و مستانه‌ی قدرت را نمی‌توان نادیده گرفت و اگر تدبیری اندیشیده می‌شد چه بسا که با آن شجاعت و فداکاری ایرانیان نتیجه‌ی جنگ تغییر می‌یافت. شاه اسماعیل در اثر تلقین پیروانش، خود را فراموش کرده و به باورهای کاذب رسیده بود و با شکستی که در این جنگ متحمل شد ایران و ایرانیان را در ورطه‌ی جنگ‌های طولانی و نفوذ استعمارگران قرار داد. البته لازم به ذکر است که شاه اسماعیل تنها نبوده و در ادوار بعد تاریخ ایران نیز سهل انگاری او را تکرار کرده‌اند. شاه اسماعیل در جنگ چالدران در حقیقت در دام سلطان سلیم افتاد و با اعمال بعدی خود به دیگران این تجربه را نشان داد که کبر و غرور و خوش باوری چه نتایجی به دنبال خواهد آورد. اگر او و پیروانش اعتقادی به اصول اخلاقی و مذهبی داشتند، پس چرا در بسیاری از جاهای دیگر مانند طبس و تبریز و غیره که به پیروزی دست یافته بودند، سخنی از مردانگی نیست و مردمان بی گناه را قتل عام کرده بودند. از آن گذشته روایت است که چگونه این مدّعیان مرشد کامل خوش گذرانی و میگساری شب قبل از شروع جنگ را بر تجزیه و تحلیل مشکلات آن لحظات حسّاس ترجیح داده‌اند؟! شاه اسماعیل از امتیاز و موقعیت زمان خود درست استفاده نکرد و در مدت کمتر از یک روز نتیجه‌ی جنگ را به سپاهی واگذار کرده که هزاران کیلومتر راه پیموده بودند و در مقابل آنان می‌توانست به جنگ فرسایشی روی آورده تا عشایر دیگر به وی بپیوندند. یک مورّخ عثمانی در همین رابطه می‌نویسد: « اگر لشکر قزلباش توپ و مقدار کافی پیاده می‌داشتند و مست نبوده و از روی عقل و تدبیر حرکت می‌نمودند، می‌توان گفت به این زودی شکست نخورده، مدتی اردوی ما را مشغول می‌ساختند و چون زمستان نزدیک بود آخرِ کار موفق به مصالحه شده و اردوی سلطانی را مجبور به مراجعت می‌کردند.»[2] علاوه بر مورّخ عثمانی شاه تهماسب نیز به بدی از دورمیش خان یاد کرده و او را بانی شکست جنگ چالدران معرفی می‌کند. امیر محمودبن خواند میر در این رابطه می‌نویسد: «طرایق سلاطین روم آن است که در وقت محاربه حدود را به عرّابه و زنجیر استحکام داده، حصنی به غایت حصین از برای خود ساخته، تفنگچیان در درون آن به فراغ بال به انداختن تفنگ و غیر ایشان از دلاوران روم به امر جنگ مبادرت می‌نمایند. بعضی از ملازمان دولتخواه نوّابِ شاه از این کیفیّت مطّلع بوده، عرض نموده، گفت که اگر از آن که مخالفان خود را بر این وجه حراست کنند خود را بر ایشان رسانیم، انهدام ایشان به سهولت تیسیر می‌پذیرد. دورمیش خان که اقرب سرداران سپاه شاه بود این تدبیر را رد کرده، معروض داشت که ما توقّف می‌نمائیم تا وقتی که آن چه مقدور ایشان است در محافظت خویش به عمل آورند؛ آن گاه قدم در میدان کارزار نهاده، دمار از روزگار ایشان برمی‌آوریم. غافل از آن که دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.»[3]

اصولاً همه‌ی منابع قابل اعتماد نیستند و با مقایسه کردن‌ها می‌توان به نادرستی و بی پایه بودن برخی مطالب آن‌ها دست یافت؛ چنان که مؤلّف تاریخ سلطانی در مطلبی بی اساس از توافق طرفین جنگ چالدران مبنی بر عدم استفاده از سلاح آتشین توپخانه سخن می‌گوید. مگر چنین چیزی امکان دارد و شاید هم بدین وسیله خواسته است که دشمن را به نامردی متّهم سازد. وی می‌نویسد: «...و تلاقی فریقین در صحرای چالدران در روز چهار شنبه دوم شهر رجب روی داده (سال 921 شانزدهمین سال جلوس) صفوف لشکر را ترتیب داده، طرف راست خان محمّد خان حاکم دیاربکر و سارو پیره قورچی باشی استاجلو و برادرش و دورمیش خان شاملو و نورعلی خلیفه‌ی روملو بیک و حسن بیک للـه و خلیل سلطان ذوالقدر و در دست چپ خان سلطان استاجلو ولد بابا الیاس چاوشلو و جمعی دیگر، و سید محمّد کمونه و میر عبدالباقی وکیل و میر سید شریف صدر با نوّاب خاقان در قلب بوده‌اند و فیمابین صاحبقران و سلطان سلیم قرار شده بود که از طرفین آتش توپخانه ندهند و غازیان قزلباش خاطر جمع داد مردانگی می‌راندند. تا آن که در آخر کار بر سپاه روم تنگ افتاد. سلطان سلیم به مکر و فریب، جماعت خود توپخانه را آتش داده قریب پنج هزار کس از سپاه قزلباش به قتل رسیدند. آتش غیرت و حمیّت سلطنت جاه و جلال و مردانگی در ضمیر منیر نواب صاحبقران مشتعل گشته، به نیروی بازوی «و من یتوکّل علی‌الله فهو حسنه» و به دستیاری حیدر کرّار یا علی گویان شمشیر از میان کشیده، خود را به دریای آتش سوزان انداخته، به یک ضرب شمشیر زنجیر عرّاده‌ی توپخانه را از هم شکافته.»[4]

با توجه با این مسائل است که دکتر پارسا دوست از جنگ چالدران چنین نتیجه گرفته و می‌نویسد: «شکست دشمن با شرایطی که نیروهای عثمانی و فرماندهی آن داشت قهری و قطعی بود. شکست چالدران، شکست نابخردی و خام اندیشی، شکست سیاست پیروی از احساس و شکست سیاست نادیده گرفتن واقعیّت‌ها و اصول بود. جهان دیروز، جهان امروز، جهان فردا و جهان همه‌ی زمان‌ها، جهان برتری قدرت اندیشه و جهان برتری خرد بر بی خردی است. شکست چالدران درس‌هایی ارزنده تاریخی و در خور آن است همه‌ی نسل‌های ایرانی آن‌ها را به خوبی فرا گیرند و مهمتر از آن به درستی بدانند آن درس‌ها را چگونه و در چه مواردی به کار برند. در جنگ چالدران سرداران و سپاهیان قزلباش و ایرانی با حماسه‌هایی باور نکردنی که از شجاعت و پردلی خلق کردند. همه‌ی پیکر عظیم سپاه عثمانی را چنان درهم فشردند که تاریخ نویسان چالدران را یکی از تاریک ترین روزهای تاریخ عثمانی و روز فنا نامیده‌اند. و برخی دیگر نیز شکست سلطان سلیم را اگر آتش توپخانه نبود قطعی می‌دانستند. چنین توانایی خرد کننده اگر با خرد و دور اندیشی همراه می‌بود در صفحه‌های تاریخ ایران و عثمانی، جنگ چالدران به گونه دیگری توصیف می‌شد.»[5]



[1]- تاریخ شاه اسماعیل صفوی، تألیف دکتر غلام سرور، ترجمه محمّد باقر آرام، عباسقلی غفاری فرد، 1374، ص 105

[2] - شاه اسماعیل اول ، دکتر منوچهر پارسا دوست، ص 470

[3] - ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی، تألیف امیر محمودبن خواند میر، به کوشش غلامرضا طباطبایی، ص 161

[4] - تاریخ سلطانی، از شیخ صفی تا شاه صفی، تألیف سید حسین بن مرتضی حسینی استرآبادی، به کوشش دکتر احسان اشراقی، ص 49

[5] شاه اسماعیل اول ، دکتر منوچهر پارسا دوست، ص 471

6- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 314

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد