پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

شاه تهماسب اول صفوی

شاه تهماسب اول

 

تهماسب میرزا پسر بزرگ بنیانگذار سلسله صفوی و خانمی به نام تاجلی همسر محبوب شاه اسماعیل اول است و در صبح روز چهارشنبه 26 ذی حجه 919ه/22 فوریه 1514م در قریه شاه آباد از روستاهای اصفهان به دنیا آمد.[1] وی در هنگامی که ده سال و شش ماه و سه روز بیشتر نداشت در روز دوشنبه 19 رجب 930ه به جای پدر بر تخت سلطنت نشست. او در تاریخ با القاب شاه دین پناه، شاه عالم پناهِ جم جاه و شاه جنّت مکان نیز خوانده شده است.[2] در زمان وی پایتخت ایران از تبریز به دلایل نزدیک بودن با عثمانیان، اشاعه‌ی تشیع به قزوین انتقال یافت.[3]

شاه اسماعیل با آن که تهماسب میرزا بسیار کوچک بود به دلیل اوضاع نابسامان خراسان وی را به سرپرستی امیرخان موصلو به آن ناحیه فرستاد؛ زیرا در اواخر سال 921 ه وضع خراسان بسیار آشفته بود و لشکرکشی‌های شاه اسماعیل و حملات مکرّر ازبکان موجب ویرانی آن جا شده بود و مردم از شدّت گرسنگی به خوردن اجساد انسان‌ها و شکار آن‌ها روی آورده بودند. شاه اسماعیل در صفر 928 ه تهماسب میرزا را به تبریز احضار کرد و سام میرزا را به جای او فرستاد. تهماسب 53 سال و شش ماه سلطنت کرد. در ابتدای حکومت وی امراء از موقعیّت خود استفاده کرده و شاه را آلت دست خود قرار دادند و مجدّداً حکومت مرکزی متزلزل گردید زیرا امراء و سران قزلباش بعد از شاه اسماعیل نظر خود را از امور معنوی به امور دنیوی و مقام و ثروت تغییر داده بودند و لباس‌های ساده و ضخیم آن‌ها به لباس‌های زربفت تبدیل یافته و از ارادت آنان نسبت به مرشد کامل کاسته شده بود. دکتر تاجبخش در این رابطه می‌نویسد: «برای تصدّی مشاغل بزرگ دربار بین سران قزلباش اختلاف به وجود آمد و کار به جایی رسید که یکی از سران ایل تکلّو قیام کرد و پس از شکست به دولت عثمانی پناه برد و سلطان سلیمان را تحریک کرد که به ایران حمله کند. در نتیجه پادشاه عثمانی آذربایجان را گرفت و تا زنجان پیش رفت و عدّه‌ای از سران قزلباش که روزی از ارادتمندان و فدائیان خاندان صفوی بودند به قشون عثمانی پیوستند و اگر سردی هوا و عوامل دیگر وجود نمی‌داشت سلسله صفویه در همان سال منقرض شده بود.

از وقایع مهّم دیگر سلطنت شاه تهماسب جنگ با دولت عثمانی است. سلطان سلیم که ایران را سرگرم با ازبکان دید به آذربایجان حمله کرد و تبریز را متصرّف شد ولی سرمای شدید این ناحیه عدّه زیادی از قشون ترک را از میان برد و آن‌ها را مجبور به تخلیه‌ی تبریز و عقب نشینی نمود. در دوره حکومت شاه طهماسب، بایزید پسر سلطان سلیمان عثمانی به دربار ایران پناهنده شد. از طرف دولت عثمانی نماینده‌ای برای استرداد بایزید و پسرانش به قزوین پایتخت دولت صفوی رهسپار گردید. شاه تهماسب یا از ترس و یا به واسطه‌ی رشوه و هدیه‌ای که فرستاده بودند بایزید و خانواده‌اش را به فرستادگان سپرد. سرجان ملکم می‌نویسد دو سال در خصوص تسلیم بایزید مکاتبه کرده‌اند بالاخره قرار بر این شده که چهار صد هزار سکه طلا به شاه تهماسب در ازاء تسلیم بایزید بدهند. با این عمل روابط ایران و عثمانی موقتاً حسنه گردید و نامه‌هایی که از این به بعد از طرف سلاطین عثمانی فرستاده شده مؤدّبانه و احترام آمیز بوده است. در این دوره همایون جانشین بابر امپراتور دهلی به علت آشوب و طغیان مملکت خود رانده شد و به دربار ایران آمد، شاه تهماسب او را به گرمی پذیرفت و برای این که مجدّداً بتواند تاج و تخت خود را به دست آورد قشون کافی در اختیار او گذاشت.

شاه تهماسب پادشاهی متعصّب و خرافاتی بود و پیروان سایر مذاهب را نجس و کافر می‌دانست و رفتار او با سفیر انگلستان مؤیّد این مطلب است. شاه تهماسب به طوری که در احسن‌التواریخ نوشته شده به خط و نقّاشی و سواری بر خرهای مصری علاقه زیادی داشت و به همین علت خر سواری در این دوره خیلی معمول گردید. شاه تهماسب مردی مذهبی و متدیّن بود و برای علما و فقها نیز احترام زیادی قائل بود و دستورات آن‌ها را بدون چون و چرا انجام می‌داد. نوشته‌اند ملا احمد اردبیلی ضمن نامه‌ای از شاه تهماسب خواسته بود که کاری را انجام دهد، وقتی این نامه به دست شاه می‌رسد از جای بلند می‌شود و نامه را به چشم می‌نهد و دستور اجرای پیشنهاد او را صادر می‌کند و چون در آن نامه ملا احمد اردبیلی، شاه را برادر خود خوانده بود دستور می‌دهد پس از مرگش این نامه را با وی به خاک بسپارند تا از عذاب آخرت در امان باشد.»[4]

دوّمین شاه صفوی در سه شنبه 15 صفر 984/1576 در سن شصت و چهار سالگی درگذشت.[5] در مورد چگونگی فوت وی اتّفاق نظر وجود ندارد؛ برخی نوشته‌اند که میرزا ابونصر با ریختن سم در داروی نظافتی که شاه از آن استفاده می‌کرد موجبات مرگ وی را فراهم ساخته و شاید هم به دلیل افراط در مصرف شراب و تریاک بوده است و این مسأله در باره پادشاهان دیگر صفوی نیز صدق می‌کند. بعد از فوت وی اسماعیل میرزا را با حمایت شدید پری خان خانم و اختلافات زیاد به پادشاهی رسانیدند. در مورد تعداد فرزندان شاه تهماسب نیز دیدگاه یکسانی وجود ندارد و روایت است که وی 12 پسر داشت که از میان آن‌ها سه فرزند او در ایّام کودکی و دو نفر بعد از فوتش به مرگ طبیعی مرده‌اند. محمّد میرزا (خدا بنده، شاه محمّد) پسر ارشد و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) پسر دوم او می‌باشد. حیدر میرزا پسر دیگر او بر اثر منازعات جانشینی کشته شد. سلیمان میرزا، مصطفی میرزا، محمود میرزا و علی میرزا نیز بعد از پادشاهی شاه اسماعیل دوم به دستور وی کشته می‌شوند. مؤلف تاریخ سلطانی تعداد اولاد شاه تهماسب را بیشتر این افراد دانسته و می‌نویسد: « اولاد امجاد اعلیحضرت که در حین وفات در قید حیات و ظلّ عاطفت بوده، سی و پنج نفرند. بیست و سه نفر پسر و دوازده دختر. سوای چند نفری که در زمان حیات به دار بقاء شتافته‌اند، بیست و دو نفر بوده‌اند امّا اولاد صلبی آن عالی حضرت که اسامی ایشان در کتب تواریخ و انساب به نظر رسیده هفده نفرند، نه پسر و هشت دختر»[6] و [7]

در باره توصیف شخصیّت این پادشاه نیز دیدگاه‌های متضادی وجود دارد که گاه وی را ترسو و پیمان شکن، خرافاتی، زن دوست و پول پرست، خوشگذران و نالایق و گاه وی را ستایش و مدح کرده‌اند. با این اوصاف نکته‌ی قابل توجّه آن است که مردم او را چون بت مورد ستایش قرار داده و شال گردن و لباس‌ها و غذای مانده‌اش را برای تبرّک می‌ربودند. احمد پناهی سمنانی به نقل از احسن‌التّواریخ می‌نویسد: «شاه تهماسب در ایّام کهولت از صباح تا رواح دفتر را پیش گذاشته، در کار ملکی می‌پرداخت و به جمیع جزئیات مهمات خود می‌رسید چنان که وکلا و وزراء بی اذن آن حضرت فلوس به کسی نمی‌توانستند، داد و قاعده‌ی آن حضرت بود که یک روز ناخن می‌گرفتی و یک روز دیگر صباح تا شام در حمام بودی. اکثر اشیاء را نجس می‌دانست و نیم خورده‌ی خود را به آب و آتش می‌ریخت و در مجالس طعام نمی‌خورد و در نخوردن شراب غلوّی عظیم داشت و قریب پانصد تومان تریاق فاروق به آب حل کرد و جمیع لذّات را ترک کرده بود و قریب بیست سال سوار نشده بود. آن حضرت اکثر زمانه داروغه به الگا نمی‌فرستاد. بنابراین هر روزه میان عوام جنگ بود و لشکر قزلباش چنان معتقد وی بودند که چهارده سال مواجب نداده بود و هیچ احدی شکوه نمی‌کرد.»[8]

بر خلاف این عقیده مؤلّف کتاب تاریخ ایلچی نظام شاه، خورشاه بن قبادالحسینی چنان به مدح و ستایش شاه تهماسب پرداخته است که اگر مدارک مستند بر علیه نظر او وجود نمی‌داشت چه بسا که در ثبت چاپلوسی خود موفّق شده بود. ایشان در باره صفات پسندیده‌ی شاه تهماسب می‌نویسد: «حضرت شاه خلافت پناه خلد الله تعالی ملکه و سلطنه و افاض علی‌العالمین برّه و احسانه پادشاهی است به عدل و سیاست موصوف و به سخاوت و شجاعت معروف، ذات ملک صفاتش جامع اصناف، فضایل و کمالات و وجود مایض‌الجودش منبع انواع فواصل و مکرّمات است. تخت و افسر، از وجود همایونش زیب و زینت گرفته، ملک و ملّت از پرتو اهتمامش رونق و بها پذیرفته، رایات عدل احسان و اعلام برّ و امتعان در ایّام دولت این خسرو عالمیان به نوعی افروخته شده که کافه‌ی انام از پیر و جوان و ذکور و نسوان در ظلّ رایت این پادشاه کامران در مهاد امن و امان آسوده حال و مرفّه‌البال غنوده‌اند و همواره زبان به ادای شکرگزاری و سپاس‌داری گشوده، رجاء اصفهانی گفته:

شهنشاه  والا گهر  شاه طهماسب        درّ درج احمد،   گل باغ حیدر

علم‌های او هست در روز هیجاء     چو رایات آل علی روز محشر

زعدلش چنان شد که باز از پر خود زند سایه بان از برای   کبوتر

ستم آن چنان بر طرف شد زدورش    که جز چشم خوبان نبینی ستمگر

چنان پنجه‌ی ظالم از عدل  پیچید      که آهو کند اشتلم     با غضنفر

فی‌الواقع بی شائبه‌ی خوش آمد و سخن پردازی می‌توان گفت که در هیچ عصری از اعصار سلاطین ذوی‌الاقتدار و خواقین کامکار به کرامت ذات وجوده صفات این پادشاه ملکی‌الملکات، چه از حیث علوّ و حمیّت دینداری و چه از سموّ (بلندی، رفعت) حسب و امور جهانداری و ارتکاب به متاعب سفر و سواری، قدم بر مسند سلطنت و سریر کامکاری ننهاده و ابواب عدالت و نصفت بر روی روزگار خاص و عام بدین گونه نگشاده:

زهی ز عدل تو خلق جهان برآمده   زخسروان چو تویی در زمانه نا بوده

اجرای احکام ملت اظهر و رواج مذهب حق ائمّه اثنی عشر - صلوات‌الله علیهم الی یوم‌المحشر - در عهد همایونش به مرتبه‌ای رونق گرفته و به نوعی رواج پذیرفته که هیچ آفریده را زَهره و یارایی آن نیست که به امور منهی عنه ارتکاب نمایند و به جز طریق مستقیم امامیه - علیهم‌الصلوات - راه دیگر پیمایند. سادات و علما و فضلا از یمن توجّه کیمیا تأثیرش درجات عالی یافته، به انعامات و سیورغالات زیاده بر زمان سلاطین ماضی موظّف و بهره، و رند و سایر رعایا و برایا از پرتو عدالت و احسان و وفور برّ و امتنانش در ساحت امن و امان بساط عیش و نشاط می‌گسترند. عموم اوقات فرخنده صفاتش به صحبت ارباب فضل و کمال مصروف است و همّت عالی نهمتش در اشاعه‌ی عدل و احسان و ازاله ظلم و عدوان مسعوف. در شهور سنه اثنین و تسع مایه که خاطر عاطر آن حضرت از جانب اعدای دین و دولت فارغ شده بود و چمن مملکت از خار خار مزاحمت اغیار پاک و صاف گردیده و به حکم کریمه احسنِ کما احسنَ‌الله الیک تمغای شوارع و بلدان با سایر رسوم محدّث از خارج و غیر آن در تمامی ممالک محروسه سوای خطّه‌ی قندهار که مدار منافع آن بر تمغاست، معاف و مرفوع‌القلم گردانید که تجّار و مسافران که از دیار بعید و قریب به ممالک محروسه متردّدند، عمّال و گماشتگان و مستحفظان شوارع و بلدان به هیچ وجه من‌الوجوه به علت تمغا و سایر اخراجات مزاحم و متعرّض ایشان نشوند:

بحری که بر آب او خسی نیست      محتاج ستایش کسی نیست»[9]


 



[1]- در مورد تاجلی داستانسرایی بسیار شده است. حمزه سر دادور مؤلف کتاب دختر قهرمان به صورت داستان و مفصّل به شرح حال او پرداخته و در صفحه 408 می‌نویسد: «او در لاهیجان از سه چهار سالگی همبازی شاه اسماعیل بوده و با او در یک جا بزرگ شده بود. از پدر و مادرش اطلاع نداشت که چه اشخاصی می‌باشند. او حتی اسم خودش را نیز نمی‌دانست و این اسمی بود که شاه اسماعیل به وی نسبت داده بود. بعدها توسط واسطه‌ای متوجه می‌شود که دختر عادل خان موصلو می‌باشد. واسط می‌گوید عادل خان موصلو از طرفداران شدید سلطان حیدر بوده است. او وصیّت کرده بود و در نظر داشت که باقی عمر را در خدمت شاهزادگان شیخ حیدر یعنی اسماعیل میرزا و ابراهیم بگذراند و دختر سه چهار ساله‌ای که همراه داشت که یگانه فرزندش بود عهد کرده بود که او را از همان طفولیت به کنیزی اسماعیل میرزا تقدیم کند. عادل خان در سه منزلی لاهیجان مبتلا به سینه پهلو شد و در روز دوّم درگذشت. به دستور اسماعیل میرزا مرگ پدر را از دخترک پنهان کردند و اسماعیل میرزا دستور داد که از آن به بعد دخترک در همه جا همراه او باشد. شاه در آن زمان هفت ساله بود و به این قبیل کارها توجهی نداشته است.»

[2] - حمزه سردادور در باره ماده تاریخ جلوس شاه تهماسب در صفحه 408 می‌نویسد: «اهل ذوق جمله‌ی«جای پدر گرفتی» را روی حساب ابجد تاریخ جلوس وی یافتند. جمعی دیگر جمله « بنده شاه ولایت طهماسب» را تاریخ جلوس او قرار دادند. چون شاه تهماسب همیشه خود را بنده شاه ولایت می‌خواند، مردم این ماده تاریخ را از الهامات غیبی تلقّی کردند.»

[3] - رسول جعفریان در کتاب صفویه از ظهور تا زوال در صفحه 75 به نقل از قاضی احمد قمی درباره انتقال پایتخت می‌نویسد: «نواب کامیاب اعلی چون از مهم کار خیر شاهزاده‌ی عالمیان اسماعیل میرزا فارغ گشت در آذربایجان دیگر باعث توقفی نمانده بود، چرا که مهمات حدود و اطراف بلاد ایران به صلح منتهی گشته بود رأی عالم آرای بدان قرار گرفت که خطه قزوین که در وسط ممالک محروسه افتاده از حیث قشلاق و نزدیکی بسیار امصار و بلاد بهترین دیگر محال است آن را دارالسلطنه نموده، رایات عزّ و جلال همگی در آن بلاد فاخره متمکّن گشته پرتو عدالت و رفاهیت و امنیت برساحت ساکنان ربع مسکون اندازند.»

[4] - تاریخ صفوی، تألیف دکتر احمد تاجبخش، انتشارات نوید شیراز، 1373، ص 132

[5] - دکتر تاجبخش در صفحه 170 کتاب خود درباره شعر محتشم کاشانی و تاریخ وفات او می‌نویسد:

سر خسروان، پادشاه جهان                    شهنشاه آفاق     تهماسب شاه

دریغا که ناگاه در پرده شد                     وزان دودمان جهان شد سیاه

پی سال تاریخ  این  واقعه                     فلک زد رقم (فوت گیتی پناه)

[6] - تاریخ سلطانی، از شیخ صفی تا شاه صفی، تألیف سید حسین بن مرتضی حسینی استرآبادی، به کوشش دکتر احسان اشراقی، ص 54

[7] در صفحه 15 کتاب شاه عباس، جلد اول به نقل از دکتر نصرالله فلسفی اسامی فرزندان شاه تهماسب چنین می‌باشد: « دوازده پسر به نام‌های 1- محمّد میرزا 2- اسماعیل میرزا 3- مراد میرزا 4- حیدر میرزا 5- سلیمان میرزا 6- مصطفی میرزا 7- امامقلی میرزا 8- محمود میرزا 9- علی میرزا 10- احمد میرزا 11- زین‌العابدین میرزا 12- موسی میرزا که نیمی از پسران توسط شاه اسماعیل به قتل رسیدند. اسامی دختران: 1- گوهر سلطان خانم 2- پری خان خانم 3- خدیجه سلطان خانم 4- زینت بیگم که نخست آقا خانم نام داشت 5- مریم خانم 6- فاطمه سلطان خانم 7- شهربانو خانم 8- خانش بیگم»

[8] - شاه عباس کبیر، مرد هزار چهره، تألیف محمّد احمد پناهی سمنانی، 1369، ناشر کتاب نمونه، چاپ اول، ص 35

[9] - تاریخ ایلچی نظام شاه، تألیف خورشاه بن قبادالحسینی، تصحیح و اضافات محمّد رضا نصیری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379، صص 199 تا 201

10- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 326

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد