پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

انفجار عقده‌ها در مرگ شاه تهماسب اول صفوی

انفجار عقده‌ها در مرگ شاه تهماسب

 

بر اساس اکثر روایات موجود شاه تهماسب قریب به دو دهه از اواخر عمر خود را در دربار و فضایی آکنده از اختلافات زنانه و رقابت شدید سران قزلباش و جاسوس‌های عثمانی گذرانیده است. در چنین محیطی است که پادشاه به علت مسمومیت پوستی که ناشی از مصرف داروی نظافت در حمام بوده است فوت می‌کند. در چگونگی مرگ شاه تهماسب شگفتی و تعجبّی وجود ندارد، زیرا این شیوه‌ی فوت کردن در پادشاهان دیگر صفوی نیز دیده می‌شود و کمتر حاکمی از این سلسله را می‌توان نام برد که به مرگ طبیعی از دنیا رفته و ارتباطی با مسائل جنسی و توطئه‌های حرمسرا نداشته باشد. همان گونه که ذکر شد بسیاری روایت مسمومیّت را پذیرفته‌اند. این نکته درست است، ولی از این که چه کسانی مسبّب این کار بوده‌اند مهّمتر می‌باشد. آن چه که بیشتر منطقی به نظر می‌رسد دستور این امر به خاطر اختلافات داخلی و برای جانشینی بوده است که برای اثبات این مدّعا باید به فعالیّت‌های پری خان خانم بر سر جانشینی هم توجّه داشت. در مسمومیّت شاه تهماسب آن چه که بیشتر به واقعیّت نزدیک است همان دستور صادره از جانب مادر حیدر میرزا می‌باشد، زیرا در این رابطه بلافاصله بعد از فوت پادشاه حکیم ابو نصر گیلانی طبیب شاه را متّهم به قتل معرّفی کرده و بعد از آن که به حرمسرا پناه برده بود وی را بی‌درنگ به قتل رساندند تا حقایق در خفا و کتمان باقی بماند. بنابراین علت و منشاء مسموم کردن شاه تهماسب را باید در دربار و ماجرای پشت پرده‌ی قدرت و زنان حرمسرا جستجو کرد. دکتر نصرالله فلسفی با همین مضمون می‌نویسد: « درباره مرگ او دو روایت است، دسته‌ای از مورّخان نوشته‌اند که به سبب استعمال نوره در حمّام قسمتی از اسافل اعضای او مجروح شد و این جراحت شدّت یافت و مایه‌ی ضعف و مرگ وی گردید. دسته دیگر معتقدند که یکی از پزشکان خاص شاه به نام حکیم ابو نصر گیلانی به اشاره‌ی مادر حیدر میرزا و هواخواهان وی سمّی با نوره مخلوط کرد و بدان وسیله شاه را مسموم یا مجروح ساخت. به همین سبب نیز طرفداران اسماعیل میرزا پس از کشتن حیدر میرزا این طبیب را نیز هلاک کردند. یکی از مورّخان گرجی نیز نوشته است که او را ملازمانش در حمام خفه کردند.»[1]

در باره‌ی چگونگی مرگ شاه تهماسب همه بر مسمومیّت نقل قول کرده‌اند و دکتر پارسا دوست نیز با توجه به مجموع روایات چنین نتیجه می‌گیرد: «اسکندر بیک می‌نویسد در آن سال اندک عارضه، عارض ذات مبارک گردید و آن را نیز بدان سبب دانست ‌که در حمام، نوره بعضی از اسافل بدن را سوزانیده و مجروح ساخت. واله‌ی اصفهانی سلامت شاه تهماسب را روشن‌تر بیان می‌دارد. او می‌نویسد بدن آن که عارضه‌ای عارض مزاج صحّت امتزاج آن حضرت شده باشد، شاه تهماسب طبق معمول به حمّام رفت و چون در حمام نوره استعمال کرد اندک عارضه‌ای عارض ذات همایون گردید. حسن بیک روملو بدون آن که به حمّام رفتن شاه تهماسب و استفاده از نوره که عامل مرگ او گردیده، اشاره کند، می‌نویسد در آن سال عرض مرض بر جوهر ذات شاه دین پناه مستولی گشت. هر چند حکمایی مسیحادم مثل مولانا غیاث‌الدین علی کاشانی و ابونصر ولد صدرالشّریعه گیلانی در معالجه کوشیدند فایده بر آن مترتّب نشد مرض یوماً فیوماً زیاده می‌گشت و قوّت روز به روز سمت تناقض می‌پذیرفت. احمد قمی تصریح می‌کند شاه تهماسب در 984ه بیمار گردید و 50 روز نتوانست به حمام رود. در مدّت بیماری ضعف و ناتوانی شاه از حدّ گذشته بود و موی سر مبارک به مثابه‌ای رسیده که شانه فرمودند. اتفاقاً میل به حمام کرده نوره کشید.»[2] با توجّه بدین موارد به صورت قطعی علت مرگ استعمال نوره نبوده و شاید فرصت طلبان درباری به دنبال سوژه‌ای می‌گشتند تا برای دستیابی به اهداف خود از آن استفاده کنند. بر این اساس مؤلّف روضة‌الصّفویه نیز به نتیجه نرسیده و معلوم نبودن وقوع امر را به دریای بی‌کران خداوند بهتر می‌داند وصل می‌کند. وی بعد از توصیف بیماری و عدم توانایی در معالجه می‌نویسد: «روایتی که از بعضی واردات در السنه و افواه عوام جاری است، بر این نهج است که سمّی قاتل در نوره داخل نموده‌اند و به سبب فساد آن سمّ فسادی عارض اعضای تناسل همایونش گشته به آن درگذشت. صحّت آن به ثبوت نپیوسته العلم عندالله تعالی.»[3]

 در هر صورت شاه تهماسبی که قداست او همچون بت ارتقا یافته و به گفتار خودش با ائمّه ارتباطی نزدیک داشت بدون این که در خواب به او الهامی گردد به دیار باقی شتافت. شاه تهماسب هنگامی که فوت کرد و به دلیل آن که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود اختلاف نظرها شدّت یافت و طرفداران حیدر میرزا و اسماعیل میرزا به تلاش و تکاپو افتادند. شدّت اختلافات به حدّی بود که فرصت دفن جسد وجود نداشت و جسد حیدر میرزای مدّعی پادشاهی نیز در کنار جسد پدر قرار گرفت. شاه اسماعیل دوم نیز بعد از ورود به قزوین چنان در اندیشه‌ی حفظ قدرت باد آورده بود که تنها به از میان بردن مخالفان و رقیبان می‌اندیشید. او پیش از تاجگذاری و پس از کشتن برخی مخالفان و دو برادر خویش در صدد برآمد که نعش پدرش را که همچنان در یورت شیروانی به امانت بود به خاک بسپارد. او جسد را با تشریفات خاص در چهارشنبه 27 شعبان 984ه در شاهزاده حسین قزوین به طور موقّت دفن نمود و به مرتضی قلی سلطان پرناک مأموریت داد که بعداً جسد را به مشهد برده و در کنار آرامگاه امام هشتم شیعیان به خاک سپارند. شاه اسماعیل به مناسبت درگذشت پدرش دستور داد که آش نذری به هزاران نفر از مردم و سپاهیانش داده شود. در حین مراسم بین دو تن از سران قزلباش درگیری به وجود آمد و به طور کلی برنامه از هم پاشید و این‌ها نشانه‌ی آن بود که همچنان اختلافات وجود دارد و احترامی برای مرشد کامل قائل نیستند. سرانجام جسد شاه تهماسب را در رجب 985ه توسط مرتضی قلی پرناک در مشهد به خاک سپرده شد، ولی نکته جالب آنجاست که دو روز پیش از آن که جسد شاه تهماسب را در مشهد به خاک بسپارند، جسد شاه اسماعیل دوّم به گور سپرده شده بود.

در هنگام مراسم بزرگداشت فوت شاه تهماسب به علت بحثی کوچک درگیری به وجود آمده و تعدادی کشته می‌شوند و در حین مبارزه تاج پادشاه جدید سرنگون می‌گردد که این واقعه را بد یمن قلمداد کردند و چنین نیز شد و بعد از یک سال پادشاه کشته شد. مؤلّف نقاوة‌الآثار در توصیف این مراسم می‌نویسد: «سلطان ابراهیم میرزا با یعضی دیگر از یک جهتانِ هواخواه و معتمدان درگاه جهان پناه، عنان انصراف پادشاه سکندر اوصاف را به صوب دولتخانه‌ی همایون انعطاف دادند و آن مجمع را به همان وضع به جا گذاشتند و آن همه طعام و شربت و حلوا پایمال آن جهّال خسارت مآل گشته تا یک هفته هر که به آن صحرا می‌رفت از آن اطعمه و حلویات کاسه‌های شکسته و درست پر می‌کردند و می‌بردند و تا مدّت‌ها طعمه‌ی وحوش و طیور و گدایان از نزدیک و دور مدار از آن جا می‌گذرانیدند و بعد از چند گاه پادشاه فریدون جاه فرمان فرمود که مرتضی قلی پرناک جسد مطهر شاه دین پناه را از آن خاک پاک بیرون آورده و نقل مشهد مقدّس رضیّه‌ی رضویّه نموده و در پائین پای مرقد حضرت امام الانس والجن شافع یوم‌الجزا ابوالحسن علی بن موسی‌الرّضا علیه‌التحیّه والثّنا به طریقه‌ی سنّت سنیّه حضرت سیّدالمرسلین علیه من‌آل صلوات زکیّها و من‌السّلام اسناها دفن نمایند.»[4]


 



[1] - زندگانی شاه عباس اوّل، جلد اول، نصرالله فلسفی، انتشارات دانشگاه تهران، 1347، پاورقی صفحه 16

[2] - شاه تهماسب اوّل، دکتر منوچهر پارسا دوست، چاپ سوم، 1391، شرکت سهامی انتشار، ص 779

[3] - روضة‌الصفویه، تألیف میرزا بیگ جُنابدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1378، ص 571

[4] - نقاوة‌الآثار فی ذکر‌الاخبار در تاریخ صفویه، تألیف محمود بن هدایت‌الله افوشته‌ای نطنزی، به اهتمام دکتر احسان اشراقی، چاپ دوم، 1373، ص 36

5- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 375

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد