پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ترکان خاتون و سقوط خوارزمشاهیان

ترکان خاتون و سقوط خوارزمشاهیان

ترکان خاتون همسر تکش از معروفترین زنان خوارزمشاهی است. او زنی قدرتمند و فاسد بود که در اجرای ماجراجویی‌های خود حتی به شوهر و پسرش نیز ترحمی نشان نمی‌داد. در شکست خوارزمشاهیان عوامل متعدد دخالت دارد، ولی از نقش محوری مادر سلطان محمد را کاسته نمی‌شود. ترکان خاتون در کشاکش هجوم مغولان کینه‌ی گذشته را فراموش نمی‌کند و اسیر شدن توسط چنگیزخان را بر پیوستن به سلطان جلال‌الدین ترجیح می‌دهد. ترکان خاتون در ایام اسارت تا حدودی مکافات و ظلم‌هایی را که بر بی گناهانی انجام داده بود، توسط چنگیزخان دریافت کرد. محمود طلوعی در این رابطه می‌نویسد: «.... فرمانروای مغول دختران خوارزمشاه را به پسران و مقربان خود داد و ترکان خاتون، ملکه‌ی شریر را برای نمایش در مجالس بزم خود نگاه داشت. ترکان خاتون می‌بایست جلوی سراپرده‌ی خانان بنشیند و ترانه‌های حزن بخواند. چنگیزخان تکه‌های استخوان جلوی او می‌انداخت و ترکان خاتون فرمانروای مطلق‌العنان خوارزم که خود را ملکه‌ی آفاق و شاه زنان عالم می‌نامید با همین استخوان‌ها ارتزاق می‌کرد.»[1]

«ترکان خاتون بزرگترین و مهمترین زن دوره خوارزمشاهی یا بهتر بگوییم معروفترین شخصیت این خاندان و همسر سلطان تکش دختر جنکشی jenkshi خان قبچاق از قبیله‌ی بیا اوت و یکی از شعبات قوم قُنقلی و مادر سلطان محمد خوارزمشاه است. سرزمین اصلی قنقلی‌ها صحرای خشک شمال دریاچه‌ی خوارزم و در شمال شرقی دریای خزر واقع بود که پس از ازدواج ترکان خاتون با سلطان خوارزم به خدمت او درآمدند. این ازدواج نیز چنان که ذکر آن رفت به همین دلیل صورت گرفت تا خوارزمشاهیان بتوانند از قوای انسانی فوق‌العاده این منطقه در پیشبرد مقاصد سیاسی خود و جنگ‌ها برخوردار شوند. بعدها سلطان محمد فرزند او نیز با اتکا بر همین نیروی عظیم پنجاه یا شصت هزار نفری در جنگ‌های خود موفقیت‌های فراوانی کسب کرد. مسلماً خوانین و رؤسای قبچاق به رهبری ترکان خاتون خواستار امتیازات فراوانی بودند و به همین سبب اشراف تراز اول خوارزمی را تشکیل دادند و حساس‌ترین شغل‌های اداری و سپاهی را به عهده گرفتند. برادر بزرگ این خاتون خمارتکین داروغه اورگنج شد. اینالجق پسر عموی او حکومت سراسر ترکستان را یافت که به او لقب غایرخان داد و یکی دیگر از خوانین قنقلی به حکومت بخارا رسید. خان‌های قبیله‌ای دیروز، فرمانروایان امروز بزرگترین شهرهای متمدن و ثروتمند گشتند و بی دریغ به گردآوری ثروت و حفظ مقام و دست یافتن به امتیازات بیشتر پرداختند. جوینی، ترکان قنقلی را چنین توصیف می‌کند: از دل‌های ایشان رأفت و رحمت دور بودی و مهر ایشان به هر کجا افتادی آن ولایت خراب شدی و رعایا به حِصن‌ها تحصن کردی و به حقیقت سبب ظلم و فتک و ناپاکی ایشان دولت سلطان را سبب انقطاع بود.

ترکان خاتون در عهد شوهر نفوذ فوق‌العاده‌ای بر او داشت و در کار سلطنت دخیل و شریک بود. در طبقات ناصری از قدرت و غضب او بر شوهر چنین حکایت شده است. قوت و غضب و استنکال او تا به حدی بود که وقتی از شوهر خود که سلطان تکش بود به واسطه‌ی کنیزکی که او تعلق کرده بود، برنجید و در حمام عقب او شد و درِ حمام گرم بر سلطان تکش دربست، چندان که تکش به هلاک نزدیک شد. جماعت امرا و ملوک درآمدند و در گرمابه را بشکستند و تکش را از گرمابه بیرون آوردند و او صفرا کرده بود و یک چشم او رفته. و باز در جای دیگر می‌گوید: آن زن عظیم بزرگ شد و در جهان نامدار گشت. خاصه در عهد پسر خود سلطان محمد خوارزمشاه. و او زنی بود عظیم به قوت و حمیت، و مستقل به ذات خویش. ترکان خاتون که در دوره فرمانروایی سلطان محمد رسماً حکومت خوارزم را داشت در اداره‌ی مملکت همپایه‌ی پسرش بود. در سراسر قلمرو خوارزمشاهی هنگامی که از جانب وی و سلطان دو فرمان جداگانه و مختلف در یک قضیه می‌رسید، تنها تاریخ فرمان را نگاه می‌کردند و هر کدام تاریخی مؤخّر داشت آن فرمان را به کار می‌بستند. مواجب و اقطاعات او از دستگاه حکومت و دربار جدا بود. خود دستگاه و درباری خاص داشت و حکم او بر سلطان و اموال و اعیان و ارکان نافذ. وزیری مخصوص خود داشت و هفت تن از دانشمندان مشهور در دیوان انشای او به کار مشغول بودند. طغرای فرامین وی «عصمة‌الدنیا والدین، الغ ترکان، ملکة‌النساءالعالمین» و علامت آن «اعتصمت بالله وحده» بود و در فرامین آن علامت را به خط جلی و بسیار زیبا می‌نوشتند به طوری که جعل آن امکان نداشت.

ترکان خاتون زنی ستمکار و سنگدل بود و سبب نابودی بسیاری از خاندان‌های کهن و اصیل ایرانی شد. هنگامی که فرزندش ایالت یا ناحیه‌ای را فتح می‌کرد او حاکم آن منطقه را به خوارزم می‌آورد و شبانه به رودخانه می‌انداخت و کسانی را که شغل‌های حساس داشتند به کوچکترین سوء ظنی از میان برمی‌داشت. جنایات خود را چنین توجیه می‌کرد که پسرش بی رقیب دشمن زندگی کند. در حالی که ندانست که حق تعالی هم در دنیا مکافات کند و در عقبی خود جزا و سزای او داند. او زنی عیاش و خوشگذران بود و پیوسته در خفا مجالس انس و طرب برپا می‌داشت. سلطان محمد وجود مادر را به سختی تحمل می‌کرد. طبیعی است که از طرفی برای او وجود رقیبی چون ترکان خاتون بسیار ناخوشایند و ناگوار بود و ترجیح می‌داد که در کار سلطنت بلامنازع باشد. ولی چنان پایبند و محتاج مادر بود که به هیچ ترتیب نمی‌توانست او را از زندگی خود دور سازد و براند؛ و از طرفی دیگر مادر که نیروی انسانی فوق‌العاده‌ای در اختیار فرزند گذاشته بود که رکن اساسی قدرت سلطنت او را تشکیل می‌داد و دخالت خود را در امور کاملاً طبیعی و به حق می‌دانست.

در متون به اشارات و نمونه‌های فراوانی از این جدال درونی و پنهانی بین مادر و فرزند برمی‌خوریم که گواه صادقی برای این نفاق و دورنگی‌اند: یکی از مهمترین نمونه‌ها مسأله تحمیل وزیر از جانب مادر به سلطان است که به دستور او خوارزمشاه مجبور به عزل وزیر خود و برگزیدن یکی از غلامان قدیم مادر و شاید معشوق او به نام ناصرالدین محمد بن صالح به وزارت شد که برای این شغل بسیار پست و پایین بود و از عهده‌ی انجام کار برنمی‌آمد. به خصوص که پیوسته از او اخبار ناخوشی از رشوه خواری و خیانت می‌رسید و همه‌ی بزرگان شاه را ملامت می‌کردند که چرا تن به این کار داده است. تنها حسن ناصرالدین محمد زیبایی و تناسب اندام و بذله گویی و لطف محضر بوده است. در کتاب سیره جلال‌الدین منکبرنی راجع به این موضوع چنین می‌خوانیم: از جمله این که وی به رشوت گرفتن حرص و شره داشت و بدین سبب مصالح امور را به عهده‌ی تعویق و تعطیل می‌گذاشت. خلاصه آن که این مرد را از لوازم وزارت و ریاست جز منظری بسیار دلپذیر و گرمی به افراط و بی نظیر بهره‌ی دیگری نبود و شاهنشاه به مقتضای میل خویش وی را وزارت نداده، بلکه به هنگام عزل وزیر خود نظام‌الملک محمدبن نظام‌الملک بهاءالدین مسعودی هروی با مادر خویش ترکان خاتون در باب تعیین وزیر کافی و صالح مشورت فرموده و وی اشارت کرده بود که ناصرالدین مذکور را که غلام و غلامزاده‌ی ترکان خاتون بود به وزارت برگمارد و چون شاهنشاه رعایت احترام والدین را فرض می‌دانست. و بیشتر امرای دولت از عشیرت مادر وی بودند و به وسیلت آنان با ختائیان جنگیده و مُلک از تصرف ایشان به درآورده بود. در هیچ کاری از خرد و بزرگ مخالفت امر مادر روا نمی‌دانست. به ناچار و از روی اکراه و انکار مسؤول مادر بپذیرفت و وزارت به وی تفویض کرد. در جای دیگر درباره بی تدبیری او چنین می‌گوید: شاهنشاه این وقایع را در ماوراءالنهر می‌شنید و خشم وی دمادم بیشتر می‌شد. و این شهریار قاهر که سر گردنکشان به زیر آورده و شاهان را بنده‌ی فرمان خویش کرده بود، نتوانست که چاکر خویش را سیاست راند.

تفصیل واقعه از این قرار است که محمد در سفر خود به نیشابور، صدرالدین جندی را به مقام قضاوت آن شهر برگزید و او را از اطاعت وزیر و فرستادن پیشکش برای او منع کرد. ولی به قاضی اشاره شد که باید احترام وزیر را نگه دارد و نباید تمام و کمال از سلطان اطاعت کند. قاضی که تهدید شده بود از ترس کیسه‌ای با چهار هزار سکه طلا برای وزیر فرستاد. محمد که کارهای نظام‌الملک را زیر نظر داشت دستور داد تا آن کیسه را همان گونه‌ی مهر شده به نزدش بفرستند. سپس قاضی را به درگاه احضار کرد و در حضور همه از او پرسید چه هدیه‌ای برای وزیر فرستاده. او منکر این کار شد و حتی به سر سلطان قسم یاد کرد. سلطان کیسه را نشان داد و سپس دستور داد تا قاضی را به قتل رسانیدند. چادر وزیر را بر سرش خراب کردند و به درگاه صاحبش یعنی ترکان خاتون روانه‌اش ساختند.

ناصرالدین به خوارزم بازگشت و ترکان خاتون علی رغم میل فرزند خود دستور داد که همه‌ی ساکنین شهر و همه بزرگان و عمال حکومتی به استقبال او روند. چون شیخ برهان‌الدین امام حنفی‌ها دیر رسید وزیر را شماتت کرد و به عنوان جریمه صد هزار سکه‌ی زر از او گرفت. ترکان خاتون این بار وزارت اوزلاغ شاه ولیعهد را نیز به وی تفویض کرد. محمد که اخبار جسارت‌های وزیر را می‌شنید فرمانده‌ای به نزد مادر فرستاد که سر وزیر را برایش بفرستد. ترکان خاتون نه تنها چنین نکرد بلکه دستور داد تا فرستاده‌ی سلطان به دیوان نزد وزیر رود و به نام سلطان به او بگوید که وزیری جز تو نیست. به کار خود ادامه بده و احدی در قلمرو سلطنت از اوامرت سرپیچی نخواهد کرد و فرمان تو را خواهد پذیرفت. فرمانده از بیم جان خود چنین کرد و بدین ترتیب عملاً ناصرالدین در مقام وزارت تثبیت شد. سرانجام محمد در سال 614 ه موفق شد این وزیر تحمیلی را عزل کند. ترکان خاتون و ترکان قنقلی به طبقه‌ی روحانیان احترام بسیار می‌گذاشتند و از جانب آنان پشتیبانی می‌شدند. می‌دانیم که سلطان محمد نفوذ این طبقه را مخالف قدرت خود می‌دانست و در تخفیف و سلب اعتبار آنان می‌کوشید. این نکته نیز یکی از علل عمده نفاق بین او و مادرش بود که به خصوص بر سر واقعه‌ی شیخ محمدالدین بغدادی شاگرد معروف شیخ نجم‌الدین کبری که از یاران ترکان خاتون بود و سلطان در عالم مستی او را به بهانه این که با مادرش روابط نامشروع برقرار کرده، کشت و بعد هم پشیمان شد، به منتهای شدت رسید. فرماندهان و سران سپاه نیز دسته‌ای هوادار فرزند بودند و دسته‌ای دیگر جانبداری مادر می‌کردند. همین مسأله و عدم یکرنگی و توافق در بین فرماندهان بعدها یکی از علل شکست خوارزمشاهیان از مغول گردید. زمانی که چنگیز نقشه‌ی حمله به ایران را طرح می‌کرد، می‌دانست که بین سلطان و مادرش کدورتی وجود دارد و از همین موضوع استفاده‌های فراوان برد.

در مورد انتخاب ولیعهد نیز چون به اقتضای زمان پیروی رأی ترکان خاتون در هر حال به نزد شهریار لازم می‌نمود خواسته او عملی شد و علی رغم میل سلطان که می‌خواست فرزند ارشد خود جلال‌الدین را که به شجاعت و تهوّر معروف بود به ولیعهدی انتخاب کند مجبور به تفویض این مقام به پسر دیگر خود اوزلاغ شاه گردید. دلیل مخالفت ترکان خاتون با جلال‌الدین و کینه‌ی شدید نسبت به او این بود که از مادری هندو نژاد متولد شده بود. در حالی که مادر اوزلاغ شاه از قبیله‌ی بیا اوت، همان قبیله مادر سلطان بود. کینه و نفرت ترکان خاتون به جلال‌الدین نه تنها هیچ گاه تخفیف نیافت، بلکه پس از آن که سرانجام او به سلطنت رسید، افزون شد. هنگامی که مغول‌ها ترکان خاتون را دنبال می‌کردند و نزدیک بود که به اسارت آنان درآید یکی از غلامانش به نام بدرالدین هلال که می‌خواست بگریزد و به جلال‌الدین پناه برد، به آن خاتون نیز همین پیشنهاد را کرد و گفت بیا تا بگریزیم و به آستان جلال‌الدین که نواده و جگر گوشه‌ی تست روی آوریم. وی که جلال‌الدین را سخت دشمن می‌دانست، گفت: دورم باد و خدایش مرگ دهاد. چگونه این خواری بر خویش روا دارم که پس از دو فرزندم اوزالاغ شاه و آق شاه در نعمت پسر آی جیماک (Ay- jimak  مادر هندی جلال‌الدین) و به زیر سایه‌ی وی به سر آرم. من خود این گرفتاری و تحمل این ذلت و خواری از آن چه گویی بهتر شمارم. چنگیز هنگام حمله به ایران از اختلاف مادر و فرزند آگاه بود و بر اساس همین آگاهی نقشه‌های فراوانی طرح کرد که بسیار موفقیت آمیز بود. در ابتدا یکی از عمال دستگاه محمد که کسانش را به قتل رسانیده بودند و از دستگاه خوارزمشاهی کینه در دل گرفته بود از محمد گریخت و به نزد چنگیز رفت و او را از اختلاف مادر و فرزند مطلع ساخت. با کمک این شخصیت و بر اساس همین موضوع توطئه‌ای چیده شد که محمد عده‌ای از فرماندهان لایق خود را از کار برکنار کرد. در حالی که با وجود آنان شاید می‌توانست به اقدامات تدافعی مفیدی دست زند. خان مغول قبل از حمله یکی از خواص خود به نام دانشمند حاجب را به خوارزم نزد ترکان خاتون فرستاد و پیغام داد که من می‌دانم فرزندت حقوق تو را به نافرمانی و خلاف پاداش داده است و من می‌خواهم با او جنگ کنم. ولی نواحی‌ای که در دست توست تعرضی و آسیبی نرسانم، و اگر خواهی کس سوی من فرست تا از من برای تو وثیقه ستاند و خوارزم و خراسان و حدود آن از کنار جیحون تو را باشد. و جواب ترکان خاتون از این رسالت آن بود که از خوارزم گریخت و امر آن سرزمین پس از خویش مهمل گذاشت. در زمان حمله مغول هنگامی که محمد می‌خواست به مازندران گریزد رسولی به خوارزم نزد مادرش فرستاد و او و همه‌ی افراد حرم خود را به آن منطقه فراخواند. ترکان خاتون نیز که خطر را نزدیک می‌دید دعوت پسر را اجابت کرد و با همه‌ی خویشان و حرم و خزاین روانه‌ی مازندران شد. به هنگام حرکت در سال 616 دستور داد تا دوازده تن از شاهزادگان و حکام سابق را که در زندان خوارزمشاهی به سر می‌بردند از جمله دو پسر سلطان طغرل سوم سلجوقی، عمادالدین حکمران بلخ و فرزند وی حاکم ترمذ، فرمانروایان بامیان و وخش را در جیحون خفه کردند. به این خیال که در غیاب او و پسرش آنان ادعای سلطنت و ایجاد مزاحمت نکنند. سرانجام این خاتون و همراهانش به مازندران رسیدند و به یکی از قلاع مستحکم لاریجان به نام ایلال پناه بردند و موضع گرفتند. سُبُتای (sobo otay) فرمانده معروف چنگیز که آنان را دنبال می‌کرد به محاصره قلعه پرداخت. اتفاقاً در جریان محاصره که چندی طول کشید باران نبارید و پناهندگان قلعه از شدت تشنگی تسلیم شدند و بیرون آمدند. به محض تسلیم شدن باران سیل آسایی باریدن گرفت. ترکان خاتون را با همه فرزندان و حرم سلطان محمد در سال 618 ه به طالقان واقع در افغانستان کنونی نزد چنگیز بردند. خان مغول دستور داد تا همه‌ی پسران او را از خرد و بزرگ کشتند. کماخی شاه که کوچکترین پسر محمد بود تا مدتی نزد ترکان خاتون باقی ماند که تنها دلخوشی این زن همو بود، ولی روزی او را نیز گرفتند و بردند و خفه کردند. زنان و خواهران محمد را به اضافه‌ی حرم جلال‌الدین که پس از به آب زدن سند و فرار او به اسارت مغول درآمده بودند یکجا کردند و بین شاهزادگان و اطرافیان چنگیز تقسیم کردند. فرجام کار دختران سلطان محمد که همراه ترکان خاتون به اسارت خان مغول درآمدند چنین بود که یکی از آنان به نام ترکان سلطان که خواهر اوزلاغ شاه بود به عنوان هدیه به دانشمند حاجب داده شد که می‌دانیم در گذشته از جانب چنگیز به رسالت نزد ترکان خاتون رفته بود. دو دختر دیگر که یکی خان سلطان نام داشت به جغتای داده شد که خان سلطان را به همسری خود برگزید و دیگری را به وزیر خود قطب‌الدین حبش عمید داد و بقیه را نیز امرای دیگر گرفتند. تا زمانی که سلطان جلال‌الدین در قید حیات بود از اخبار ترکان خاتون به او می‌رسید، ولی پس از مرگ او دیگر از سرنوشت این خاتون در ایران اطلاعی در دست نیست.  ترکان خاتون را به قراقروم پایتخت مغول فرستادند و او چند سالی به ناکامی و بدبختی در دستگاه خان مغول زندگی کرد. در مواقع کوچ، چنگیز دستور داده بود که به آوای بلند بر مرگ فرزندش خوارزمشاه ندبه کند. ترکان خاتون در حالی که بار گناهان بسیاری را که از آن جمله خون بی گناهان بود بر دوش کشید و به سال 630 ه در پایتخت مغول درگذشت.»[2]


 



[1] - زن بر سریر قدرت، محمود طلوعی، انتشارات اسپرک تهران، 1369، ص 12

[2] - زن در ایران عصر مغول، تألیف دکتر شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1397، صص 23 تا 30

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد