مهد علیا یا خیرالنّسا بیگم دختر میر عبدالله خان مازندرانی است که توسط امیران قزلباش در درون حرمسرا و در مقابل چشمان شوهر بی اراده و ضعیفش شاه محمّد به قتل رسید. امرای قزلباش بعد از فوت شاه اسماعیل اول و کسب مقامات مهم از قدرت زیادی برخوردار شده بودند و در زمان شاه تهماسب و به خصوص پس از پیمان صلح آماسیه و همچنین زندگی طولانی پادشاه در محیط حرمسرا در تثبیت موقعیت خود بسیار کوشیدند. پس از فوت پادشاه اختلافات بر سر جانشینی شدت گرفت و سرانجام طرفداران اسماعیل میرزا به رهبری پری خان خانم به پیروزی رسیدند. این دوران زیاد طولانی نبود زیرا شاه اسماعیل دوّم برای خودسری قزلباشان محدودیت زیاد به وجود آورد و به احتمال قوی امیران قزلباش با همدستی مخالفان مذهبی و حمایت خواهرش وی به دیار نیستی فرستادند. آنان در انتخاب محمّد میرزا که فردی بی اراده و تا حدود زیادی از نعمت بینایی بی بهره بود به توافق اکثریت رسیدند ولی از وجود و نقش همسرش خیرالنّسا بیگم غافل شدند. هنگامی که مهد علیا در قزوین زمام امور را در دست گرفت و به حذف اوّلین رقبا یعنی پری خان خانم پرداخت و سپس قدرت خود را گسترش داد؛ این موارد بر قزلباشان سخت گران و غیر قابل تحمّل آمد. آنان با حیل گوناگون و اظهار ناراحتی در مقابل پادشاه و حتی کسب رضایت شوهرش که وی را برکنار خواهد ساخت، باز هم در قتل وی مصمّم شدند و شوهرش نیز تمام این موارد را به قضای الهی پیوند داد. در این ایّام اعتبار صفویان و مقام مرشد کامل در داخل و خارج بسیار کاهش یافت و اگر شاه عباس قدرت را در دست نگرفته بود چه بسا که حکومت صفویان نابود شده بود.
دکتر منوچهر پارسا دوست در باره مهد علیا مینویسد: «مهد علیا زنی با اراده، قدرت دوست و با شهامت بود که از مخاطرات بیمی به دل راه نمیداد. چون شوهرش شاه محمّد به علت بیکفایتی و ضعف بینایی قادر به اِعمال قدرت پادشاهی نبود و پسرانش نیز خرد سال و حمزه میرزا که بزرگترین آنان بود هنگام پادشاهی شاه محمّد نُه سال داشت، او به کلیّهی امور کشور رسیدگی میکرد و هیچ مهمّی بی مشورت و صوابدید او انجام نمیگرفت. قاطعیّت رأی و قدرت تصمیم گیری مهد علیا که زن و ایرانی بود برای امیران ترک قزلباش که زن بودن و ایرانی بودن را تحقیر میکردند، مطلوب نبود.[1] آنان از سالهای آخر پادشاهی شاه تهماسب اوّل به خودسری و دخالت در امور کشور پرداخته بودند. بعد از مرگ شاه تهماسب به کشتن حیدر میرزا اقدام کردند و بعد از مرگ شاه اسماعیل دوّم نیز به امید آن که محمّد میرزا فردی ناتوان است او را به پادشاهی انتخاب کردند و هرگز پیش بینی نمیکردند که مهد علیا همسر شاه محمّد قدرت شاهی را در دست خواهد گرفت و به آنان امر و نهی خواهد نمود.
مهد علیا زنی جاه طلب بود و هیچ قدرت و رقیبی را تحمّل نمیکرد. او از همان آغاز و با از میان بردن پری خان خانم زمام امور کشور را در دست گرفت و انتخاب کلیّهی حاکمان ولایتها و متصدّیان مقامها را طبق نظر خود انجام داد. جرأت و جسارت او به گونهای بود که در مقام فرماندهی سپاه عازم جنگ با ترکان عثمانی گردید و چون امیران قزلباش فرمان او را در حمله به قلعهی دربند و جنگ با عثمان پاشا اجرا نکردند. سپاه را در سرمای پرسوز زمستان از قراباغ به قزوین کوچ داد و خود پیشاپیش آنان و با عبور از گردنههای پر برف کوهستانی وارد آن شهر شد. مهد علیا با چنین تهوّر و قدرت ارادهای تاب تحمّل نا فرمانی زیردستان را نداشت. او به سران قزلباش که با نفاق و دشمنی با یک دیگر و دخالت در امور کشور موجب ضعف قدرت صفویان شده بودند اعتماد نداشت و آشکار در مقام کاهش قدرت آنان بود، اقدامی که فرزندش شاه عباس اوّل آن را به کمال به انجام رساند. او در تصمیم گیریهای خود به مشورت با امیران برجستهی قزلباش و کسب نظر آنان نمیپرداخت و به طبق مصلحت اندیشی خود تصمیم میگرفت. سران قزلباش که با انتخاب فرد ضعیفی چون محمّد شاه انتظار قدرت نمایی بیشتر داشتند تصمیم گیریهای یک جانبهی مهد علیا را بر نمیتافتند و از آن ناراضی بودند. واکنش قهرآمیز مهد علیا در برابر نافرمانی امیران قزلباش در نبرد با ترکان عثمانی، اقدام او در کشتن میرزا خان حاکم مازندران و خشمی که در امیران برجستهای چون شاهرخ خان ذوالقدر مُهردار، پیره محمّد خان استاجلو و قورقمس خان شاملو ایجاد کرد موجب گردید سران قزلباش به یکدیگر نزدیک شوند و برای دفع مهد علیا به چاره جویی بپردازند.
در این احوال وقایعی روی داد که مخالفت سران قزلباش را با مهد علیا شدّت بخشید، از جمله مردم کاشان که از محمّد خان ترکمان به دلیل ستم و فشارهای مالیاتی شکایت کرده بودند به نزد شاه محمّد شکایت بردند. شاه محمّد هیأتی را برای بازرسی فرستاد و خلاف آن را گزارش دادند ولی مهد علیا، محمّد خان را مورد عتاب قرار داد و او را از حکومت کاشان برکنار نمود. این اقدام برای محمّد خان که از بزرگان امرا بود بسیار گران آمد. محمّد خان از این تصمیم که موجب خفّت و بی اعتباری او در میان قزلباشان میگردید ناراحت شد و کوشش او برای جلب رضایت مهد علیا و تغییر تصمیم او به جایی نرسید. محمّد خان کینهی مهد علیا را به دل گرفت و برای دسیسه چینی علیه وی به امیران مخالف پیوست. مهد علیا از توطئهی آنان آگاه شد و برای کاهش قدرت و برکنار کردن آنان به حمایت و تقویت مخالفان آنان پرداخت. او در نظر داشت بعضی از امیران قزلباش را مورد توجّه خاص قرار دهد و جانشین سران گردنکش قزلباش کند. آنان چون به مقصود مهد علیا پی بردند موقعیّت خود را در خطر جدّی دیدند. سران قزلباش پنهانی با امیری از هر طایفه قزلباش تماس گرفتند و موفق شدند موافقت اکثر امیران طایفههای قزلباش را برای از میان بردن مهد علیا و یا جلوگیری از دخالت او در امور کشور طلب کنند.
سران قزلباش برای انجام مقصود خود بهانه کردند که مهد علیا با آنان بد سلوکی میکند و روش تحکّم آمیز به کار میبرد. آنان ضمناً عنوان کردند که وی بعضی از مقامها و حکومت برخی از ولایتها را به اهالی مازندران داده و این امر بر طبع قزلباشان گران است. ترکان قزلباش تصدّی آن مقامها و حکومت ولایتها را منحصراً خاص خود میدانستند و ایرانیان را که تحقیر گونه «تاجیک» مینامیدند درخور آن مناصب نمیدانستند. قزلباشان با قدرت یافتن ایرانیان که کشور متعلّق به آنان بود موافقت نداشتند و از قدرت یابی گرجیان در دربار و حرمسرای شاهی نگران بودند. آنان نمیخواستند تاتاران نیز سهمی از قدرت را به دست آورند.
سران قزلباش که در رأس آنان شاهرخ خان ذوالقدر مُهردار، صدرالدّین خان صفوی، پیره محمّد خان استاجلو، قلی بیک قورچی باشی افشار، امیر حمزه خان استاجلو و محمّد خان ترکمان بودند با گروهی از افراد خود در دولتخانه جمع شدند و به شاه پیغام دادند که بدسلوکی مهد علیا با امیران قزلباش و دخالت در امور کشور پسندیدهی ریش سفیدان قزلباش نیست.مهد علیا که معدن غیرت و تعصّب بود از غایت غیرت و آتش مزاجی به امیران قزلباش پاسخ تند و خشن داد. آنان نیز برآشفتند و به شاه پیغام دادند که چون اختلاف آنان با مهد علیا علنی شده است و آنان بر جان خود ایمن نیستند باید مهد علیا به قتل برسد. شاه که سران قزلباش را تا بدین حد گستاخ دید به مسیّب خان تکلو پسر محمّد خان شرفالدّین اغلی که پسر خاله شاه محمّد و حاکم ری بود دستور شاهی سیون داد تا دوستداران شاه در دولتخانه جمع شوند و سران قزلباش را از اجرای مقصود خود باز دارد. مسیّب خان دستور شاه را اجرا نکرد و به سران مخالف پیوست و آنان بر کشتن مهد علیا اصرار ورزیدند. شاه ناتوان که درمانده شده بود و پافشاری سران را در کشتن همسرش دید به التماس افتاد و چون سران قزلباش نپذیرفتند استغاثه و درخواست بیشتری کرد. شاه محمّد اظهار داشت که مهد علیا را از دخالت در امور کشور منع خواهد کرد و اگر سران قزلباش مایل باشند او را به قم و یا مازندران خواهد فرستاد که در آن جا اقامت کند. او اضافه کرد اگر سران قزلباش با آنها موافق نباشند او از پادشاهی کنارهگیری میکند و به شیراز میرود. سران قزلباش هیچ یک از پیشنهادهای شاه را نپذیرفتند و پافشاری در کشتن مهد علیا نمودند. مهد علیا که زنی شجاع و با اراده بود از تهدیدهای قزلباشان بیمی به خود راه نداد و تأکید داشت که به روش خود همچنان ادامه خواهد داد. اسکندر بیک مینویسد از صحیح القولی استماع افتاد که میر قوامالدّین حسین شیرازی وزیر مهد علیا به وی پیشنهاد کرد که چند کیسهی زر به وی دهد تا میان قورچیان تقسیم کند و فتنه را بخواباند. مهد علیا آن اقدام را دون شأن مقام پادشاهی دانست و با آن موافقت نکرد.
سران قزلباش با افراد خود ابتدا به قصد کشتن عادلگرای خان به محل اقامت او هجوم آوردند و او پس از اندکی پایداری کشته شد. آنان گستاخی را به حدّ رساندند و روز یکشنبه اوّل جمادیالثانی 987ه (24 ژوئیه 1579م) به درون حرمسرا حمله کردند و مهد علیا را خفه نمودند. آنان مادر پیر او را نیز با چند نفر از بزرگان مازندران به قتل رساندند. مهاجمان سپس به غارت اموال کسانی که مقرّب مهد علیا بودند، پرداختند. آنان منزلهای مادر مهد علیا، میر قوامالدّین حسین و ملا فضل منجم را تاراج کردند و خانههای آنان را ویران نمودند. حمزه میرزا با گروهی از هواخواهان خود به بام حرمسرا رفت و مقداری آذوقه با خود برد که در برابر مهاجمان پایداری طولانی نماید. اسماعیل قلی بیک شاملو پسر ولی خلیفه که در دفاع از جان حمزه میرزا هواخواهی نشان داده و با او به بام حرمسرا رفته بود از طرف وی لقب یولداش باشی گرفت. قزلباشان مهاجم به کشتن آنان و غارت خانههای بالا اکتفا ننمودند و خانههای اهل مازندران و همچنین خانهی اکثر تاجیکان (ایرانیان) را تالان کردند. از آن پس قریب پنج شش روز در شهر و بازار فتنه و فساد و آشوب بود.
کشته شدن مهد علیا واجد اهمیّت بسیار و گواه فرو ریختن ارزشها نزد قزلباشان و توجّه انحصاری آنان به حفظ قدرت خویش است. مهد علیا همسر شاه و شاه مرشد کامل بود. قزلباشان طبق اصول مسلک طریقت خود موظّف به احترام کامل آن مقام و اطاعت بی چون و چرا در اجرای دستورهای او بودند. سران قزلباش نه تنها به دستورها، بلکه به خواهشها و حتّی به استغاثهی مرشد کامل برای نکشتن همسرش وقعی ننهادند و او را در درون حرمسرا و هنگامی که به شوهرش پناه برده بود به قتل رساندند. از سوی دیگر مهد علیا دختر میر عبدالله از خاندان سید قوامالدین مشهور به میر بزرگ بود که نسب خود را به امام چهارم شیعیان میرساند. مهد علیا، سیّد و از خاندان امامت شیعیان بود و قزلباشان به آن خاندان اعتقاد و احترام خاص ابراز میداشتند. با وجود همهی آنها سران قزلباش چنین بانویی را به انگیزهی ناشی از قدرت و الزامات حفظ آن از میان برداشتند. درس مکر و باز مکرر تاریخ است که قدرت اگر مقیّد نباشد، هنگامی که حفظ آن از هر گونه گزند احتمالی مطرح گردد به هیچ چیز جز حفظ خود نمیاندیشد و هر عملی را مرتکب میشود. سران گردنکش قزلباش که حرمت شاه و مرشد کامل و حرمسرا را پاس نداشتند روز بعد به دولتخانه آمدند و وقوع این حادثه را بنا به دولتخواهی و خیرخواهی معروض داشتند. آنان برای جلب اعتماد شاه علما و مجتهدین را حاضر ساختند و در حضور علما هر یک پنجاه و یک قسم خوردند که شاه محمّد تا پایان حیاتش شاه و حمزه میرزا را ولیعهد او بدانند. شاه درمانده و ناتوان نیز در مقام عتاب و خطاب درنیامد و وقوع این قضیه را به اقتضای قضا حواله کرد و آنان را به حضور پذیرفت. چنین ضعف و زبونی در دودمان صفویان دیده نشده است. شاه محمّد نه تنها امیران قزلباش را برای کشتن همسرش و مادر وی و بسیاری از مردم مازندران و تاجیکان و غارت اموال آنان و ایجاد فتنه و آشوب در شهر ملامت نکرد، بلکه قباحت و بی شرمی آنان را به اقتضای قضا حواله کرد و با دادن حکومت ولایت و تیول، از کشندگان همسرش دلجویی نمود. سران قزلباش بی جهت او را به پادشاهی انتخاب نکرده بودند. ولی به این مهم نیز توجه نشد، پادشاهی که قادر نباشد درون حرمسرای خویش را از تجاوز بیگانگان حفظ کند چگونه میتوان به او امید بست که کشور را از هجوم بیگانگان محفوظ دارد و تجاوز آنان را دفع کند. آینده نشان داد که چنین امیدی نمیباید داشت.
در مورد مهد علیا باید گفت او بانویی شجاع و با اراده و روحیّهی فرمانروایی داشت ولی از تدبیر و مصلحت گرایی کم بهره بود. او دربارهی میرزا خان خشم کور و کینه توزانهی بدون رعایت مصلحت کشور ابراز داشت. پافشاری او در فراخواندن عباس میرزا از هرات از تدبیر و مصلحت اندیشی به دور بود. در آن زمان ترکان عثمانی به سرزمین ایران حمله کرده بودند و اگر فراخواندن عباس میرزا ضرورت داشت، زمان آن مناسب نبود و میبایست به زمان دیگری موکول میشد. او چون پری خان خانم با تدبیر نبود. پری خان خانم با روش خود موفق شده بود همهی امیران قزلباش را به اطاعت از دستورهایش ناگزیر و یا علاقهمند سازد، ولی او با تند خویی خود مخالفت آنان را برانگیخته بود. شاید او در برابر بی ارادگی و روحیّه تسلیم پذیری شاه خود را ناگزیر به تحکّم و ایستادگی میدید امّا او از چنان قدرت فرمانروایی بهره مند بود که با وجود ضعف و بی کفایتی شاه اقتدار مقام پادشاهی را اعمال میکرد و عملاً زمامدار واقعی کشور شناخته شد.»[2]
[1] - قزلباشان ترک نژاد بودند و خود را برتر میدانستند و ایرانیان را تحقیر میکردند و به آنها تاجیک میگفتند.
[2] - شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، 1381، برگرفته از صفحات 83 تا 91
3- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401