پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ندامت پری خان خانم از حمایت شاه اسماعیل دوم صفوی

ندامت پری خان خانم از حمایت اسماعیل میرزا

 

در محیط دربار و حرمسرای شاه تهماسب، حیدر میرزا و پری خان خانم امیال و آرمان‌های دو گروه حامیان تعیین جانشینی را رهبری می‌کردند. بعد از فوت مشکوک پادشاه، حیدر میرزا با عجله و یا با تصویب دیگران بر تخت شاهی جلوس کرد، ولی این حرکت او بیش از یک روز دوام نیاورد و توسط خواهرش که در بازی شطرنج سیاسی بی رقیب بود در خون خود غلتید. با مرگ شاه تهماسب آتش‌های زیر خاکستر شعله‌ور شدند و حرارت آن علاوه بر امرا و سران طوایف برخی توده‌های مردم را نیز ‌به عزا نشانید. بعد از ده روز که از هرج و مرج مردم قزوین گذشت به دستور پری خان خانم اعلام کردند که هر کس متعرض کسی گردد به سختی سیاست خواهد شد و با اجرای این دستور تا حدی امنیت به شهر بازگشت. در این مدت همه در تحت اجرای حکم و فرمان پری خان خانم بودند و به دستور او امیران قزلباش و شاهزادگان در مسجد جامع قزوین حضور به هم رسانیدند و میر مخدوم شریفی پادشاهی را به نام اسماعیل میرزا خواند. دکتر پارسا دوست در توصیف وضع آشفته‌ی این ایّام می‌نویسد: «اسکندر بیک تصویر هول انگیز قزوین را این گونه توصیف می‌کند از روز سه شنبه 15 صفر که شاه تهماسب درگذشت تا روز جمعه‌ی دیگر که ده روز باشد در دارالسّلطنه‌ی قزوین آتش فتنه و آشوب به نوعی مشتعل داشت که آشنا و بیگانه را می‌سوخت. فزع روز اکبر در میان خلایق پدید آمد. اجامره و اوباش محلات سر به شورش و فساد برآورده، هر کس با هر کس عداوتی داشت جقل کشی نام نهاده و بی ملاحظه به قتل او می‌پرداختند و احدی را قدرت آن نبود که از بیم مضرّت بی دولتیان قزلباش و اجلاف سر از خانه توانند آورد و هر کس به قدر حال مردم یراق‌دار (مجهّز به اسلحه) جمع نموده و محافظت خود می‌کردند. کثرت تعداد کشته شدگان در گذرگاه‌ها به حدی بود که احمد تتوی مؤلّف تاریخ الفی که در آن روزها در قزوین اقامت داشت، می‌نویسد راقم حروف چون از دولتخانه بیرون آمد به هر کوچه و محلّه که گذر کرد کشته بر زبز یکدیگر افتاده دید.»[1]

کانون این هیجانات در دربار و حرمسرایی متمرکز بوده است که پادشاه در حدود بیست سال از آن جا خارج نشده بود و هیچ خبری از بیرون نداشت. در همین محل نیز گروه پیروز و بازنده مشخص شدند و جسد حیدر میرزای نگون بخت در کنار پدرش آرام گرفت. هواداران حیدر میرزا انتظار چنین حادثه‌ای را نداشتند و قبل از آن توسط ارسال نامه‌ای دستور قتل اسماعیل میرزا را صادر کرده بودند ولی در طی مسیر این نامه به دست مخالفان افتاده و اسماعیل میرزا را نجات دادند. آنان نگهبانان قلعه را با ترفند زندانی کرده و سپس دروازه‌ی بزرگ قلعه را بستند و بدون آن که از قتل حیدر میرزا خبر داشته باشند با کمک صوفیان به سمت قزوین حرکت کردند. اسماعیل میرزا پس از خروج از قلعه به اردبیل برای زیارت آرامگاه نیاکانش رفت و قبل از ورود وی به قزوین برادران با همراهی بعضی سران قزلباش به دیدار او شتافتند و اسماعیل نیز آنان را به گرمی پذیرفت و هنگامی که ساعت سعد معلوم شد وارد قزوین و دولتخانه گردید. در مورد وقایع بعد از ورود اسماعیل میرزا به قزوین چنین آمده است: «از آغاز ورود به قزوین نسبت به مخالفان و هر کس که برای قدرت مطلق او می‌توانست خطر یا مزاحمی باشد روش قهرآمیز و خشن در پیش گرفت. او با توجّه به سال‌های طولانی که در زندان به سر برده بود و فاقد قدرت بود، اکنون وجود هر قدرتی را مزاحم قدرت خود می‌پنداشت و از میان بردن آنان را ضروری می‌دانست. پری خان خانم و حسینقلی خلفا که در پادشاه شدن اسماعیل میرزا نقش اساسی داشتند همچنان مورد توجه شاهزادگان و امیران برجسته‌ی قزلباش بودند. سران قزلباش مانند روزهای گذشته به منزل پری خان خانم می‌رفتند و او نیز که در روزهای بحرانی پس از کشته شدن حیدرمیرزا عملاً کشور را اداره می‌کرد گمان داشت که در زمان اسماعیل میرزا بیش از زمان پدرش شاه تهماسب مورد توجّه و مشورت قرار خواهد گرفت. حسینقلی خلفای روملو نیز که فردی جاه طلب و با تدبیر بود و پادشاهی اسماعیل میرزا را مدیون رهبری خود می‌دانست با توجه به ریاست خود بر جمیع صوفیان قزلباش و مقام برترش در میان طایفه‌ی روملو در رؤیای به دست آوردن قدرت بیشتر در اداره کشور بود. اسماعیل میرزا که تحمّل قدرت نمایی کسی را نداشت موقعیّت شامخ پری خان خانم و حسینقلی خلفا را در میان قزلباشان و بزرگان کشور تاب نیاورد و آن را خطری برای قدرت پادشاهی خود تلقی کرد. او نخست در صدد منزوی ساختن پری خان خانم برآمد. او ابتدا با کنایه امیران قزلباش را از رفتن به خانه‌ی پری خان خانم منع کرد و سپس تصریح نمود مگر امیران نفهمیده‌اند که دخل عورات در امور مملکت لایق ناموس سلطنت و پادشاهی نیست. بدین ترتیب امیران قزلباش نیز که عموماً فرمانروایی این زن را تحمّل نمی‌کردند از رفتن به خانه‌ی پری خان خانم خودداری نمودند. اسماعیل میرزا سپس ملازمان و قورچیان وی را اخراج کرد و بسیاری از اموال و دارای‌هایی پری خان خانم را ضبط کردند به گونه‌ای که او از لحاظ مالی در تنگنا قرار گرفت.

برکنار کردن حسینقلی خلفا دشوار می‌نمود. او به سبب شخصیّت خود، رهبری هواخواهان اسماعیل میرزا را در مبارزه با طرفداران حیدر میرزا به دست آورده و مورد توجّه و احترام بسیاری از امیران قزلباش بود. او خلیفة‌الخلفا و پس از مرشد کامل که شاه بود بالاترین مقام را در طریقت صوفیان قزلباش داشت و ده هزار صوفی مقیم قزوین دستورهای او را بی چون و چرا اجرا می‌کردند. اسماعیل میرزا علاوه بر قدرت‌نمایی حسینقلی خلفا، پیروی امیران قزلباش را از وی بر نمی‌تافت. او از جهت دیگر نیز کاهش قدرت وی و بی اعتبار کردن او را نزد امیران قزلباش ضرور می‌دانست. پس از کشته شدن حیدر میرزا، حسینقلی خلفا و سران قزلباش پیرو او احتمال می‌دادند که خلیفه انصار قرا داغلو حاکم قلعه‌ی قهقهه اسماعیل میرزا را به قتل برساند. چون چند روز از زنده ماندن اسماعیل میرزا و رویدادهای قلعه‌ی قهقهه که شرح آن گذشت خبری نبود، حسینقلی خلفا به اطّلاع پری خان خانم رساند که ظنّ غالب این است که هواخواهان حیدر میرزا، اسماعیل میرزا را در قلعه‌ی قهقهه از میان برده‌اند. او پیشنهاد نمود که در چنین صورت سلطان محمود میرزا را که للگی او با اُرس سلطان روملو بود پادشاه کنند. پس از ورود اسماعیل میرزا به قزوین و اقامت در خانه‌های حسینقلی خلفا، مخالفانش جریان بالا را به اطّلاع اسماعیل میرزا رساندند و او را نسبت به حسینقلی خلفا بدگمان نمودند.

اسماعیل میرزا در آغاز ورود به قزوین که هنوز تاجگذاری نکرده و موقعیّت پادشاهیش نیز استحکام نیافته بود ناچار احتیاط را در باره حسینقلی خلفا رعایت می‌کرد. او در این باره اندیشید و سرانجام چاره را یافت. او تصمیم گرفت مقام وکالت را که بالاترین و در حکم نایب شاه بود به وی پیشنهاد کند و در عین حال از او بخواهد که از مقام خلیفة‌الخلفا کناره‌گیری نماید. اگر حسینقلی آن را می‌پذیرفت اسماعیل میرزا پس از مدتی او را معزول و آن مقام را به دیگری واگذار می‌کرد و اگر نمی‌پذیرفت بر خلاف دستور مرشد کامل عمل کرده و مستوجب توبیخ و سیاست بود. حسینقلی با کناره‌گیری از مقام خلیفة‌الخلفایی مخالفت نمود و درخواست کرد که هر دو مقام را در اختیار داشته باشد. اسماعیل میرزا با آن موافقت ننمود و او را متّهم کرد که از دستور مرشد کامل سرپیچی کرده است. او برای ابراز عدم رضایت خود حسینقلی را به دربار راه نداد و پس از تضعیف موقعیت او در میان امیران و صوفیان قزلباش او را به مقام کم اهمیت سرپرستی قورچیان مشهد گماشت و وی را ناگزیر به خروج از قزوین و عزیمت به مشهد کرد. اسماعیل میرزا حتی به او فرصت و اجازه نداد که اثاث و لوازم خانه خود را همراه برَد. دلو بوداق از امیران روملو او را بیرون شهر برد و سپس اثاث او را حمل کرد و به وی رساند و او را روانه‌ی مشهد نمود. پس از چند روز کور شاه علی از قورچیان روملو از قزوین به دامغان رسید و هر دو چشم حسینقلی را کور کرد.»[2]

بعد از این مراحل اسماعیل میرزا به جشن تاجگذاری پرداخت و در روز چهار شنبه 27 جمادی‌الاول 984 تاجگذاری کرد و شاعران نیز به دنبال یافتن ماده تاریخ به تکافو افتادند و مولانا محتشم کاشانی که از مدح پری خان خانم و شاه تهماسب فارغ شده بود در مدح و تاجگذاری اسماعیل میرزا 32 بیت شعر سرودند که هر مصرع آن بیانگر سال پادشاهی وی می‌باشد. این شیوه و رسم مداحی و بت پرستی گویا با تاریخ ایران عجین شده است. حاکمان دیکتاتور چون شاه اسماعیل همانند حیواناتی هستند که از اصالت طبیعی خود دور نشده و سرانجام خوی طبیعی نیش زدن و دریدن را نشان خواهند داد و جای بسی خوشبختی است که این خصلت اسماعیل میرزا شامل توده‌های مردم نگردید. شاه اسماعیل ثانی برای به دست گرفتن خودکامگی به رفع موانع و پاکسازی شاهزادگان و حتی کنترل و محدود کردن امور اجرایی خواهرش پرداخت. این اقدامات شاه اسماعیل دوم و دیدگاه متفاوت مذهبی او چندان دوام نیاورد و همان افرادی که موجب اعتلایش شده بودند زمینه‌ی نابودی وی را فراهم ساختند.

احمد احرار در کتاب خود وضع روحی و ناراحتی پری خان خانم را به خوبی توصیف کرده‌ و می‌نویسد: «از وقتی دست راست و چپم را شناخته‌ام، هیچ ضایعه و مصیبتی حتی مرگ پدر گریه را بر چشمان من تحمیل نکرده بود، امّا در این مدت کوتاه یعنی از روزی که اسماعیل پای به دارالسّلطنه قزوین نهاده است دو مرتبه اشک ریخته‌ام. یک بار اشک شوق برای زیارت برادری که بعد از بیست سال چشمم به جمال او روشن می‌شد و خیال می‌کردم با دیدن او در چنان روز و در چنان مقامی به همه آرزوهای خود رسیده‌ام و امروز به بخت خود می‌گریم که چگونه بیست سال در اشتباه بوده‌ام و عالمی را با خود دشمن کردم تا حق دوستی را در باره برادرم تمام کنم. بعد از بیست سال می‌بینم برادر محبوب و معبود من، اول دشمن من است. یاران، شما از آن چه بر ما گذشته است باخبرید، اما در این فاصله که از موضوع اظهارات شاه مطلع شده‌ام آنی را از خاطره‌ی شبی که برادر واژگون بختم حیدر میرزا را با کلاه و لباس سلطنت در اندرون به دامان من آویخته بود و سوگند می‌خورد که در برادری از هیچ خدمتی در حق من کوتاهی نخواهد کرد و اگر از حمایت اسماعیل میرزا دست بکشم و با وی اتفاق بدهم، غافل نیستم. آن شب من برای خلاص شدن از چنگ حیدر میرزای فقید با او غدر کردم و به نادرستی دست دوستی به سوی او دراز کردم و بعد از آن که ما فی‌الضمیر خود را بر من گشود و دانستم چه خیال در سر دارد، روزگار او را سیاه کردم. این خاطره پس از مرگ حیدر میرزا هرگز به خاطر من خطور نکرده بود تا امروز که لحظه‌ای از من منفک نمی‌‌شود و هرگاه به اسماعیل فکر می‌کنم چنین در اندیشه‌ام می‌گذرد که این مرد، اسماعیل نیست، حیدر است که به نام اسماعیل و در صولت او به من ظاهر گشته است تا انتقام سوگند دروغ و غدری را که با وی کرده‌ام، باز ستاند. خلفا و سایر مردانی که در طول چندین سال مبارزه‌ی پنهان و آشکار میان حیدر و اسماعیل، نقش پری خان خانم را در خرد کردن نهضت حیدر میرزائیان و سرانجام از میان بردن وی و فرستادن منشور سلطنت اسماعیل میرزا به قلعه‌ی قهقهه از نزدیک دیده بودند و به خاطر داشتند احساس او را در چنان لحظاتی درک می‌کردند و به وی حق می‌دادند که از فرط تأثّر دستخوش کابوس شود.»[3]


 



[1] - شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار، 1381، ص 43

[2] - شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار، 1381، صص 67 تا 68

[3] - بهار و خون و افیون ( زندگی شاه اسماعیل اول)، نویسنده احمد احرار، جلد اول، چاپ چهارم، 1371، نشر شباویز، ص 225

4- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 440

پری خان خانم دختر نامدار شاه تهماسب اول صفوی

 

 

پری خان خانم

 

شاه تهماسب دارای هشت دختر بود که معروفترین آن‌ها پری خان خانم و مادر وی سلطان آغا خانم چرکس می‌باشد. او فردی سیّاس، ریاکار، باهوش و زیرک بود و به همین دلیل همواره مورد مشورت پدر قرار می‌گرفت و در حرمسرا و دربار نیز نقش کلیدی داشته و کمتر حادثه‌ای است که تدبیر وی در آن مشاهده نگردد. پری خان خانم را باید در کنار دیگر زنان تاریخی شمرده که در پشت پرده‌ی سیاست‌ نقش‌ها آفریده‌ و نتایج آن به نام دیگران ثبت شده است. اوج دخالت‌های او در ماجرای مرگ مشکوک پدر و قتل حیدر میرزا و به سلطنت رسانیدن اسماعیل میرزا و قتل وی و ارتباط نزدیک و پنهانی او با سفیر عثمانی و سپس بر تخت نشاندن محمّد میرزا و شاهزاده کشی‌ها بوده است.[1] ظاهراً پری خان خانم تا پایان عمر مجرّد بود و تنها موردی که در باره‌ی ازدواج وی ثبت شده مربوط به سال 965 در سن ده سالگی و به دستور شاه تهماسب با پسر برادرش بهرام میرزا به نام بدیع‌الزّمان میرزا است که او نیز به حکومت ولایت سیستان منصوب گردید و پری خان خانم و به روایتی با دستور پدر هرگز حاضر نشد که نزد شوهرش برود. از آن جا که هر عملِ خلاف عرف حاکمان باید توجیهی داشته باشد، روایت است که پری خان خانم با اسب زین شده آماده‌ی ازدواج با امام زمان نیز بوده است. دکتر پارسا دوست در شرح زندگی پری خان خانم می‌نویسد: «مهمترین عضو خاندان شاهی که از جانشینی اسماعیل میرزا حمایت می‌کرد پری خان خانم دختر شاه تهماسب بود. او در 955ه (1549م) در حوالی اهر به دنیا آمده بود. شاه تهماسب به برادرش بهرام میرزا که تا پایان عمر نسبت به او وفادار مانده بود علاقه داشت و پس از مرگ وی در 956ه پسران او به نام‌های حسین میرزا، ابراهیم میرزا و بدیع‌الزمان میرزا را مورد توجه خاص قرار داد و آنان را به ترتیب به حکومت ولایت‌های قندهار، خراسان و سیستان گماشت. او بدیع‌الزمان میرزا که کوچکترین پسر بهرام میرزا بود فرزند خود نامید و پری خان خانم را در 965ه هنگامی که ده سال داشت به عقد ازدواج وی درآورد، ولی چون او پری خان خانم را بسیار دوست می‌داشت و با او به مشورت می‌پرداخت از اعزام او به سیستان نزد شوهرش خودداری کرد و پری خان خانم تا پایان عمر شاه تهماسب و عمر خود در قزوین به سر برد. پری خان خانم که دختری با هوش و زیرک بود اعتماد و علاقه‌ی شاه تهماسب را به خود جلب کرده بود. اسکندر بیک می‌نویسد او در خدمت والد بزرگوار معزّز و گرامی و به غایت معتبر بود و خلایق در مهام مشکله به خدمت علیّه‌اش توسّل جسته، به وسیله او صورت می‌یافت و از وفور عقل و دانش در ملازمت اعلی مشیر و مشارالیه بود. او در جای دیگر پری خان خانم را عاقله‌ی روزگار می‌نامد و تصریح می‌کند که وی در نزد شاه صاحب رأی و مشورت و محسود اقران بود. احمد قمی نیز تأیید می‌کند که او از همه‌ی دختران شاه تهماسب نزد پدر عزیزتر بود. شاه تهماسب آن چنان به درستی رأی و صحت نظر پری خان خانم اعتقاد داشت که در سوانح امور جزیی و کلی و ملکی و مالی به صلاح و صوابدید او عمل می‌نمود و تمامی مهمّات سرکار پادشاهی از لوازم شروط سیاست و جهانداری و قواعد رسوم سلطنت و بختیاری را به استخاره و استشاره‌ی آن ملکه‌ی عاقله قرار داد و بی وقوف و شعور او هیچ اراده از قوّت به فعل نمی‌آورد. پری خان خانم که دختری جاه طلب بود و در امیران قزلباش نفوذ وافر داشت تقرّب حیدر میرزا را نزد شاه تهماسب و موقعیّت ممتاز او را در اداره‌ی امور کشور تاب نمی‌آورد و با او مخالف و با اسماعیل میرزا موافق بود. چون مادر پری خان خانم چرکس بود و چرکسان در دربار شاه تهماسب با گرجیان که از جایگاه برتری برخوردار بودند به رقابت بر می‌خاستند. شمخال سلطان چرکس، دایی پری خان خانم طرفدار اسماعیل میرزا بود. در میان شاهزادگان، سلیمان میرزا برادر اعیانی پری خان خانم از یک مادر و پدر محمود میرزا که ارس سلطانِ روملو لـله‌ی او، و احمد میرزا که امیر اصلان افشار لـله‌اش بود با اسماعیل میرزا موافقت داشتند.»[2]

همچنان که ذکر شد پری خان خانم از قدرت و نفوذ زیاد برخوردار بوده و سرانجام آن تندروی و دخالت‌ها باعث نابودی خودش گردید. هنگامی که اسماعیل میرزا از زندان قهقهه به قزوین آمد و بر تخت نشست علاوه بر کشتار شاهزادگان در امور مذهبی نیز دیدگاه جدیدی ارائه داد که بسیاری را خوش نیامد و حتی تهمت کفر به وی زدند. در نتیجه‌ی اقدامات افراطی و چالش برانگیز شاه اسماعیل، پری خان خانم نیز از کرده‌ی خود اظهار ندامت می‌کرد و در نهایت راضی به نابودی وی شد. در این جا پرسشی مطرح می‌گردد که چرا شاه اسماعیل دوم که قصد نابودی تمام شاهزادگان را در سر می‌پرورانده چگونه دستور قتل پری خان خانم را صادر نکرده است؟[3] گویا شاه اسماعیل به رمل و اسطرلاب اعتقادی کامل داشته و تمام برنامه‌ی زندگی و دستور قتل‌های خود را بر اساس همین اعتقادات تنظیم می‌کرده است و در این جا باید از شاه اسماعیل سپاسگزار بود که آن عقاید خرافی را شامل کشتار توده‌های مردم ندانسته وگرنه او با برنامه ریزی و اطاعت کورکورانه‌ی قزلباشان که اطاعت از مرشد کامل را واجب دانسته و تمام اعمال فجیع خود را بدین وسیله توجیه می‌کرده‌اند معلوم نبود که بر سر مردم چه بلایایی نازل می‌شد. در مورد عدم قتل پری خان خانم و شروع برادرکشی‌ها، احمد احرار در کتاب بهار و خون افیون که شرح زندگی شاه اسماعیل دوم را به صورت داستان نوشته و توصیف کرده است در این رابطه چنین می‌نویسد: «روزی خواجه افضل که منجّم وی بود به شاه اسماعیل می‌گوید که من بین شما و خواهرتان نقاری یافتم و همین که حیات یکی از آن‌ها به پایان برسد به فاصله‌ی کوتاهی مرگ دیگری نیز فرا خواهد رسید. این گفتگو باعث شد که شاه اسماعیل از فکر نابودی خواهرش امتناع جوید؛ زیرا اسماعیل ناچار بود این راز را از همه کس پنهان بدارد، مخصوصاً از پری خان خانم که داعیه‌ی شرکت در سلطنت داشت و هرگاه بر این راز واقف می‌شد آن را به عنوان حربه‌ی مؤثّری برای پیش بردن مقاصد خویش به کار می‌برد. برادر کشی‌ها از هنگامی شروع شد که از افضل قزوینی بعد از چند شبانه روز مطالعه و تحقیق دقیق و مداوم، اسماعیل را بشارت داد جز در مورد پری خان خانم هیچ گونه وجه مشترکی در ستاره‌ی وی و دیگر اعضای خاندان شاهی وجود ندارد. اسماعیل که گویا منتظر وصول همین خبر بود، افضل را با نوازش فراوان روانه کرد و اطمینان داد که در دستگاه سلطنت وی به عزّت و رفعتی فوق آن چه انتظار دارد، خواهد رسید.»[4]

بر حسب اتفاق این عقیده‌ی منجّم بعد از مرگ شاه اسماعیل تحقق می‌یابد و پری خان خانم نیز به زودی به قتل می‌رسد. در زمینه‌ی شکل گیری قتل شاهزاده خانم فردی به نام میرزا سلمان جابری اصفهانی نقش اساسی دارد و باز هم این پری خان خانم است که بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم با توجه به بعضی سهل انگاری‌ها برنامه‌ی سلطنت محمّد میرزا را فراهم می‌کند و خود را با رقیبی چون مهد علیا رو به رو می‌سازد. در این مورد کسی که وی را فریب داد و از پشت به او خنجر ‌زد میرزا سلمان است که بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم و بر اساس موقعیت به وجود آمده و برای بقای خود متوسّل به هر خیانت و حیله‌گری شد تا جایگاه خود را در نزد محمّد شاه و مهد علیا مستحکم سازد و به مقام وزیر اعظمی یا اعتمادالدوله نیز دست یافت. از زمان حرکت آنان از شیراز تا قزوین آن قدر در گوش محمّد شاه و همسرش بر علیه پری خان خانم نجوا می‌خواند که در همان لحظات ورود به قزوین دستور قتل شاهزاده خانم را به اجرا می‌‌گذارند و میرزا سلمان نیز با پراکنده ساختن یاران صدیق پری خان خانم زمینه را برای این برنامه فراهم ساخته بود. نقش و نفوذ میرزا سلمان به همین موارد محدود نبوده و حتی محمّد شاه را به گونه‌ای مجاب می‌کند که چگونه مخالفان را از بین ببرد و حتی دو فرزندش حمزه میرزا و عباس میرزا را به دربار قزوین فرا خواند و به محمّد شاه گوشزد می‌کند که وجود شاه شجاع شش ماهه یعنی فرزند شاه اسماعیل دوم نیز باعث بروز فتنه خواهد شد و در نتیجه دستور قتل وی را صادر می‌کنند. میرزا سلمان در حمله‌ی پادشاه به خراسان و قتل علیقلی خان و حوادث دوران کودکی شاه عباس اول فعالیّت داشته‌اند و شاید هم مأمور و جاسوس عثمانی برای کامل کردن برنامه‌های شاه اسماعیل دوم و آشفته ساختن حکومت صفویان بوده است؟ هنگامی که برای اجرای دستور به خانه‌ی لـله‌ی ‌فرزند شاه متوفّی می‌روند قلیخانچی اوغلی ذوالقدر مطالبی به داروغه می‌گوید که نقش میرزا سلمان را در پشت پرده روشن می‌سازد. «اختیار این خانه به دست شما است و می‌توانید هر طور مقرّر داشته‌اند، عمل کنید، امّا برای صدراعظم پیغامی دارم و مایلم او را بگویی که من از بابت سرنوشت و آخر کار خود کمترین تأسّفی ندارم و حتی برای مخدوم زاده‌ی شیرخواره و بی گناه نیز تأثّری به دل راه نمی‌دهم زیرا اطمینان دارم که اگر او را می‌گذاشتند تا به مرحله‌ی عقل برسد و چشم و گوش وی بر حقایق آشنا شود روزی هزار مرتبه آرزوی مرگ می‌کرد و همان بهتر که نماند و چنان روزگاری را نبیند. امّا از ته دل برای مملکت و سلطنت قزلباش تأسّف می‌خورم که بازیچه‌ی زنان و مردان و لامحاله میدان یکّه تازی مفسدان نمک ناشناسی چون میرزا سلمان شده است. مردی که در زمان پادشاه ماضی ترتیب قطع حیات پادشاه فعلی را فراهم ساخته بود و الحال در سایه‌ی پادشاه فعلی قرار یافته است و به ریختن خون فرزند شاه ماضی اشاره می‌کند. با چنین ناکسانی که در خانه‌ی اولاد شیخ صفی لانه کرده‌اند مگر خداوند تفضّلی بکند و الّا از ملت و مملکت قزلباش نشانی باقی نخواهد ماند.»[5] سخنان لـله‌ی شاه شجاع در حال وقوع بود و این عباس میرزا است که از سیر حوادث جان سالم به در برده و ایران را نجات می‌دهد.

پری خان خانم در زمان شاه اسماعیل دوم علت بدبینی پادشاه را نسبت به خود بدگویی‌های میرزا سلمان وزیر می‌دانست و به همین دلیل به شمخال خان دایی خود دستور داد که او را به قتل برسانند، ولی او که مردی باهوش و زرنگ بود از فرصت استفاده کرد و به سوی شیراز فرار کرد تا خود را به محمّد میرزای نالایق برساند. در جستجوی او تلاش بسیار کردند و چون از راه بیابان رفته بود او را نتوانستند پیدا کنند و در نهایت بر اثر سعایت این فرد قتل پری خان خانم رقم می‌خورد. در مورد چگونگی مرگ شاهزاده خانم چنین آمده است که «محمّد میرزا و مهد علیا چهارشنبه ذی حجه 985ه وارد حومه قزوین شدند. آنان فرصت را از دست ندادند و در همان روز دستور قتل پری خان خانم را صادر کردند.[6] هنگامی که پری خان خانم با هودج زرنگار خود عازم منزل خویش بود، خلیل خان افشار حاکم کهکیلویه که در زمان شاه تهماسب لـله‌ی پری خان خانم بود راه بر او گرفت و هودج او را به سوی منزل خویش برد. او در آن جا پری خان خانم را به قتل رساند و سرش را به نزد محمّد میرزا آورد. اروج بیک بیات می‌نویسد سر او را که به خون آغشته بود با گیسوان ژولیده و درهم بر سرنیزه کرده بر دروازه‌ی قزوین در معرض تماشای همگان گذاشتند. این منظره بس اندوهبار و هول انگیز بود. امیر اصلان سلطان افشار نیز مأمور کشتن شمخال خان دایی پری خان خانم گردید و او نیز در همان روز ورود به قزوین وی را به قتل رساند. به دستور محمّد میرزا کلیه‌ی ساختمان‌ها و اموال و دارایی پری خان خانم و شمخال سلطان به کشندگان آنان خلیل خان و امیر اصلان سلطان تعلّق گرفت. ابوالفوارس شجاع‌الدّین محمّد فرزند شیرخوار شاه اسماعیل و لـله‌ی او ولی سلطان قلیخانچی اوغلی والی شیراز که با محمّد میرزا در آن شهر بدرفتاری کرده بود در همان روز کشته شدند. کشته شدن پری خان خانم، زنی که از نوجوانی مشاور نزدیک پدرش شاه تهماسب اول بوده، در کشته شدن برادرش حیدر میرزا و به تخت پادشاهی نشاندن برادر دیگرش اسماعیل میرزا نقش اصلی داشته و متّهم به شرکت در توطئه‌ی قتل شاه اسماعیل دوم بوده و بعد از مرگ وی زمام امور کشور را در دست داشته است واجد اهمیّت فوق‌العاده است. از آن پس راه برای زمامداری بی رقیب مهد علیا همسر محمّد میرزا هموار گردید. پری خان خانم ضمن مشاور بودن و دخالت در امور کشور به شعر علاقه‌مند بود. او 80 غزل از دیوان جامی انتخاب کرد و برای محتشم کاشانی شاعر برجسته دوران شاه تهماسب اول فرستاد. محتشم پاسخ آن‌ها را به شعر برای پری خان خانم ارسال داشت و صله‌ی شایسته دریافت نمود.»[7]


 



[1] - در این زمان پری خان خانم با سفیر عثمانی و تحت تأثیر رفتار روحانی سنّی ‌به نام میرزا مخدوم قرار داشت که در اصل از برقراری حکومت شیعه ناراضی بود و بعد از قتل شاه اسماعیل دوم از ایران فرار کرد.

[2]- شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، 1381، ص 34

[3]- پس از کشتارهایی که شاه اسماعیل دوم در بین شاهزادگان به راه انداخت متوجه کانون قدرت یعنی خواهرش گردید. از بین بردن او کاری آسان نبود و در جهت تضعیف وی راهی دیگر برگزید. در صفحه 244 کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در دوره صفویه آمده است که: «در این هنگام از میان برداشتن شاهزاده خانمی که در قتل مدّعی بزرگ وی، حیدر میرزا نقشی چنان بزرگ ایفا کرده بود ممکن و مقتضی نبود، زیرا از پری خان خانم در واقع جز خلوص نیت و ارادت نسبت به مرشد کامل چیز دیگری دیده نشده بود و قصد از بین بردن او مسلماً موجد شورشی میان طایفه‌های سرخ کلاه می‌گردید. از اینرو قطع ریشه‌ی نفوذ یا دست کم محدود کردن حیطه‌ی قدرت پری خان خانم به صلاح نزدیکتر بود. برای نیل به این مقصود اسماعیل از دو جانب اقدام کرد. نخست آن که چون می‌دانست پری خان خانم از دخالت سلطانم خانم خواهر شاه تهماسب و عمّه  وی در کارهای کشور بسیار ناراضی است و می‌خواهد که مانع از هرگونه نفوذ سلطان خانم شود عمداً موجباتی فراهم ساخت تا دست عمّه‌اش در رتق و فتق کارها گشاده‌تر گردد و پری خان خانم از این جهت بیشتر بر وی رشک برد. دوم آن که در صدد قطع رابطه درباریان با حرمسرا برآمد. برای جلوگیری از آمد و شد سران لشکر و بزرگان سرخ کلاه به حرمسرا ابتدا اسماعیل در قالب زنان در کارها و کنکاش میان امیران و خانم‌های حرم به ایشان فهمانید. دیری نگذشته بود که پای همگی ایشان از جمله کسانی که با خاتون‌های دودمان خویشی داشتند از حرمسرا قطع گردید.»

[4] - بهار و خون و افیون (زندگی شاه اسماعیل اول)، نویسنده احمد احرار، جلد اول، چاپ چهارم، 1371، نشر شباویز صص 257 و 261

[5] - بهار و خون و افیون (زندگی شاه اسماعیل اول)، نویسنده احمد احرار، جلد دوم، چاپ چهارم، 1371، نشر شباویز ، ص 678

[6] - در پاورقی صفحه‌ی 49 از جلد اول کتاب زندگی شاه عباس اول نوشته نصرالله فلسفی در مورد شرط پذیرفتن سلطنت از سوی شاه محمّد که زیاد منطقی به نظر نمی‌آید و این که باید خواهرش کشته شود چنین می‌نویسد: «در شب نهم ذیحجه 985ه پری خان خانم هنگام مرگ سی سال داشت. اولئاریوس در سفرنامه‌ی خود می‌نویسد که شاه محمّد سلطنت را به شرط کشتن خواهرش پذیرفته بود. پس از آن خلیل خان، لـله‌ی پری خان خانم او را در خانه‌ی خود خفه کرد. شاه تمام دارایی خواهر را که نزدیک به ده هزار تومان بود به پاداش این خدمت به او بخشید.»

[7] - شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، 1381، صص 26 و 27

8- آینه عیب‌نما، فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور،انتشارات گفتمان اندیشه معاصر ، 1401، ص 425