پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

شرحی بر زندگی میرزا آنتوان شرلی

میرزا آنتوان شرلی

 

«در آخرین سال قرن شانزدهم میلادی که مقارن با سال‌های 1007 و 1008 هجری قمری است هیأتی مرکب از بیست و پنج تن انگلیسی به ریاست مردی به نام آنتونی شرلی به ایران آمدند و این مرد برادر کوچک خود رابرت شرلی را نیز همراه داشت. سر آنتونی در سال 1568 میلادی/ 975 976 هجری در ویستن از شهرهای انگلستان به دنیا آمده و به خانواده‌ای نجیب و نامدار منسوب بود. پس از آن که تحصیلات خود را در دانشگاه شهر اکسفورد به پایان برد به خدمت سربازی درآمد. در جنگ‌هایی که در اواخر قرن شانزدهم میان دو دولت اسپانی و هلند درگرفته بود شرکت جست و به شجاعت مشهور گشت. سپس به حمایت کنت اسکس از بزرگان انگلستان درآمد و از جانب وی با سپاهی مأمور حمله به جزایر متعلّق به اسپانی در آمریکا گردید. دو سال بعد نیز از طرف حامی خویش مأمور شد که به ایتالیا رود و در خدمت سزار دسته‌ی دوک فرارا که با پاپ کلمنت هشتم بر سر دوک نشین «فرارا» اختلاف داشت، درآید. اما چون پیش از رسیدن وی به ایتالیا پاپ «فرارا» را گرفت مأموریتش بی نتیجه ماند و کنت اسکس از او خواست که به ایران رود و شاه عباس را به جنگ با دولت عثمانی و اتحاد با کشورهای عیسوی مذهب اروپا برانگیزد و نیز برای بازرگانان انگلیس از او امتیازات مخصوص بگیرد. در سبب مسافرت برادران شرلی به ایران یکی از همراهان ایشان به نام جرج مانوا رینگ می‌نویسد هنگامی که ما در شهر ونتسیا (ونیز) بودیم اتفاقاً سر آنتونی شرلی با تاجری ایرانی که برای خریدن امتعه‌ی فرنگی مانند ماهوت انگلیسی و پارچه‌های ابریشمی و کتان و امثال آن از طرف شاه عباس به آن جا آمده بود آشنا شد. این تاجر از شوکت و جلال پادشاه خود چنان تعریف کرد که سر آنتوان را شیفته‌ی ایران ساخت، ولی باز خیال سفر در سر نداشت. امّا در همین اوان سیّاح معروفی به نام آنجلّو که در همان ایّام از ایران رسیده بود از سر آنتوان دیدار کرد و چندان از عظمت و جلال و رشادت پادشاه ایران و مهربانی او با اروپائیان سخن گفت که سر آنتونی مصمّم شد به ایران سفر کند.

سر آنتوان در روز 17 شوّال سال 1006 هجری قمری/ 24 ماه مه 1598 میلادی با همراهان خویش از بندر ونتسیا به طرف خاک عثمانی حرکت کرد. از جمله همراهانش یکی برادر او رابرت شرلی بود و یکی سلطان پوول که بعد از آن از طرف جیمز اول پادشاه انگلستان لقب و مقام شوالیه گرفت و دو نفر دیگر به نام جان هوارد و جان پروت و نیز یک توپچی که در کار توپریزی مهارت بسیار داشت. آنتونی شرلی و همراهانش در بندر اسکندرون از بندرهای عثمانی از کشتی پیاده شدند و از آن جا با تحمّل صدمات بسیار به حلب رفتند و پس از آن که چندی در آن شهر ماندند از راه صحرای شام به بغداد و از آن جا به ایران آمدند.

شاه عباس آنتونی شرلی و همراهانش را با خود به اصفهان برد و در روز ورود او را تا خانه‌ای که در آن شهر برایش آماده کرده بودند هدایت و همراهی کرد. روز دیگر نیز با لباس مبدل به خانه وی رفت و مرگ یکی از نوکران ایرانیش را که روز پیش هنگام تنبیه کردن گروهی از سربازان اشتباهاً به دست خود کشته بود، به او تسلیت گفت. شاه عباس آنتونی شرلی را میرزا لقب داده بود و او را میرزا آنتونی خطاب می‌کرد. میرزا آنتونیو در مدت شش ماه اقامت خود در اصفهان شاه را به صمیمیت و صداقت خود معتقد ساخت و به دستیاری الله وردی خان سپهسالار ایران که از عیسویان جدیدالاسلام بود فنون تازه جنگ را چنان که در فرنگستان با اسلحه آتشین معمول بود به دسته‌ای از سربازان ایرانی آموخت. بعد از آن که ارتباط آنتونی شرلی و شاه عباس بسیار صمیمی و دوستانه گردید بنا به مقتضای سیاسی آن زمان شاه عباس نیز متمایل به اتحاد با کشورهای اروپایی بود، آنتونی به شاه ایران پیشنهاد کرد که سفیری به دربار پادشاهان اروپا روانه کند و با ایشان بر ضد دولت عثمانی متحد گردد. شاه عباس نیز یکی از سرداران خود به نام حسینعلی بیگ بیات را به سفیری برگزید و آنتونی شرلی داوطلب شد که خود نیز همراه سفیر او به اروپا سفر کند و برادر خود را با چند تن از همراهان در ایران گذارد. شاه عباس از فرستادن این سفیر دو مقصود داشت، یکی آن که با پادشاهان اروپا بر ضد دولت عثمانی متحد شود و دیگر آن که با ایشان برای فروش ابریشم ایران که در انحصار شخص وی بود قراردادهایی ببندد. سر آنتونی شرلی با آن که در حقیقت سمت راهنمایی حسینعلی بیگ را داشت، اما از هر جهت با سفیر قزلباش برابر بود. شاه عباس به او نیز اعتبارنامه‌ای مخصوص داده بود که وی را در برابر پادشاهان اروپا فرستاده‌ی مخصوص و بهترین دوست خود معرفی کرده بود.

حسینعلی بیگ و آنتونی شرلی در روز پنجشنبه پانزدهم ذی حجه 1007 هجری قمری/9 ژوئیه 1599 میلادی از اصفهان با همراهان خویش به عزم اروپا حرکت کردند. همسفران ایشان چهار قورچی از سواران اصیل ایرانی، چهارده ملازم ایرانی و یک ملّا و پنج مترجم و پانزده تن از همراهان انگلیسی سر آنتونی بودند. سی و دو شتر نیز از دنبال این هیأت هدایایی را که شاه برای فرمانروایان فرنگ برگزیده بود، می‌بردند. شاه عباس سفیران خود را تا دولت آباد مشایعت کرد و در آن جا مُهر طلای خود را به سر آنتونی داد و گفت برادر، هرچه را که تو مُهر کنی اگرچه به قدر سلطنت من ارزش داشته باشد قبول دارم. سپس روی او را بوسید و دست برادرش رابرت شرلی را در دست گرفت و وعده داد که در غیاب سر آنتونی با او چون برادر رفتار کند. سر آنتونی و حسینعلی بیگ و همراهان ایشان پس از یک ماه مسافرت از راه کاشان و قم و ساوه و قزوین به گیلان و ساحل دریای مازندران رسیدند و از آن جا با کشتی رو به روسیه نهادند. گذشتن از دریای خزر دو ماه طول کشید و کشتی دچار طوفان‌های سخت شد. سرانجام پس از تحمل مشقّات بسیار به بندر هشترخان رسیدند. در طی این سفر به دلیل توجّه بیشتر تزار روسیه از حسینعلی بیگ، آنتونی شرلی تا حدی آزرده خاطر و ناراحت شد و پس از شش ماه اقامت در مسکو به قصد آلمان حرکت کردند. امپراتور آلمان پیشنهادهای سر آنتونی شرلی را در باره اتحاد با شاه عباس بر ضد ترکان عثمانی با احتیاط پذیرفت و بسیار کوشید که مگر او را از رفتن به دربار سایر پادشاهان اروپا باز دارد و به فرستادن نامه‌های شاه به وسیله‌ی قاصدی مخصوص راضی کند. ولی شرلی به این کار تن نداد و در بهار سال بعد از امپراتور اجازه حرکت گرفت و عازم ایتالیا گردید.[1]

دوک فردیناندو مدیچی، دوکِ ولایت تسکانیا در شهر پیزا از ایشان با مهربانی بسیار پذیرایی کرد و آنان را به تماشای بندر «لی‌ورنو» که به فرمان او ساخته می‌شد، برد. از پیزا به شهر سی‌تیا و از آن جا با کاردینالی که از جانب پاپ کلمنت هشتم به استقبال ایشان آمده بود به رم رفتند. در رم میان شرلی و حسینعلی بیگ اختلافی پدید آمد و به همین سبب پاپ آن دو را یکایک به حضور پذیرفت. شرلی چون به خدمت پاپ رسید مقاصد شاه عباس را درباره‌ی تشکیل اتحادی بر ضد ترکان عثمانی بیان کرد و وعده داد که شاه مبلّغان و کشیشان کاتولیک را در سراسر ایران آزادی کامل خواهد داد و پاپ را امیدوار ساخت که ممکن است به وسیله مبلغان عیسوی روزی مردم گرجستان نیز به مذهب کاتولیک درآیند. آنتونی شرلی تا ماه محرم 1010 ه.ق/ژوئیه 1601م در رم بود ولی در این تاریخ پوشیده با دو نفر از کسان خود از مقّر حکومت پاپ به بندر آنکونا و از آن جا به ونتسیا رفت. در سبب این سفر پنهانی دو عقیده‌ی مختلف اظهار شده است. برخی نوشته‌اند که چون یکی از همراهان انگلیسی وی نامه‌هایی را که شاه عباس به پادشاهان اروپا نوشته بود از وی ربوده و به استانبول برده و تسلیم وزیر اعظم عثمانی کرده بود. سر آنتونی شرلی جان خود را در خطر دید و لازم شمرد که به حکومت ونتسیا پناه جوید، اما اروج بیگ یا دن خوان ایرانی در کتاب خود می‌نویسد که در شهر سی‌تیا از شهرهای ایتالیا میان سر آنتونی شرلی و حسینعلی بیگ هدایایی را که شاه عباس برای پاپ فرستاده بود از شرلی مطالبه کرد، معلوم شد که او قسمتی از هدایای شاه را به عنوان این که با یک کشتی انگلیسی مستقیماً به ایتالیا می‌فرستد در مسکو به بازرگانان انگلیسی فروخته است و همین امر مایه‌ی فرار وی گردید. از آن پس تا بیست و پنج سال از او اطلاع کامل در دست نیست تا آن که در سال 1635 میلادی/ 1044- 1045 هجری درگذشته است.»[2]


 



[1] - تمام پادشاهان اروپایی بر علیه عثمانیان متحد نبودند و به عنوان مثال پادشاهان فرانسه که بر سر منافع سیاسی با خاندان سلطنتی اطریش و امپراتوری آلمان رقابت داشتند با سلطان‌های عثمانی روابط دوستانه برقرار ساخته بودند و با نفوذ فراوانی که در دربار آن‌ها حاصل کرده بودند ایشان را به جنگ با امپراتور آلمان که امپراتوری مقدس آلمانی می‌نامیدند، برمی‌انگیختند.

[2] - سیاست خارجی ایران در دوره صفویه، نصرالله فلسفی، 1342، برگزیده‌ای از صفحات 26 تا 42

3- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد