پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

کرامات غیبی در محل شکار شاه عباس اول

 

 

کرامت غیبی در محل شکار شاه عباس

 

نقش و تأثیر امیال و افکار پادشاهان بر اوضاع اجتماعی و ترقی جوامع انکار ناپذیر است؛ زیرا آنان بوده‌اند که با اِعمال سیاست و خواسته‌های خود میدان عمل به توسعه و یا انحطاط فرهنگ و تمدن هر کشور داده‌اند. تحت تأثیر همین نقش محوری است که پادشاهان در داستان‌‌ها و اساطیر همیشه نقش قهرمان را داشته و کارهای خارق‌العاده و کشفیاتی چون آتش و غیره به آن‌ها منتسب شده است. گاهی اوقات چنان وجود آنان توسط چاپلوسان ارتقا و جنبه‌ی تقدس یافته که به سایه‌ی خدا تبدیل شده‌اند و همنشینی و مصاحبت با آنان موجب افتخار و باقیمانده‌ی غذا و لباسشان شفا دهنده‌ی بیماران گردیده و حتی ضربت شمشیرشان برای قطع سر مقتول نصیب هر کسی نخواهد شد. برخی القاب و رفتار را به شاه عباس منتسب ساخته‌اند ‌که هیچ گاه به ذهن خودش نیز خطور نکرده و یا در خواب نیز ندیده است. یکی از آن داستان‌های مربوط به وی جمع شدن آهوان به هنگام شکار است که در اثر تنگ شدن حلقه‌ی محاصره و نبودن راه فرار و خستگی برگرد وی جمع می‌شوند که این حادثه را امداد غیبی تلقی کرده و به منزله‌ی پناهندگی حیوانات شمرده‌اند.

مؤلف عالم آرا در رابطه با حوادث سال دوازدهم جلوس شاه عباس از نحوه‌ی شکار وی در محل رادکان و آن امداد غیبی خود ساخته چنین تعریف می‌کند: «چون رادکان محل نزول مرکبِ ظفرنشان گردید نشاط شکار از خاطر خطیر همایون سرزده، طرح قَمرغه یعنی شکار جرگه انداخته، عساکر منصوره بر حسب فرمان جانوران شکاری را از چند روزه راه در مکان معیّن جمع آورده، چون دایره‌ی مثال جرگه دست به هم داد چندان جانوار به جرگه درآمده بود که محاسب وهم از تعداد آن به عجز و قصور اعتراف می‌نمود. هنوز عرصه‌ی جرگه یک فرسخ بود که حضرت اعلی به میان جرگه درآمده، چند گورخر به نظر درآمد، اشهب صبا رفتارِ فلک پیما را که به هر گامی بر اشهب سریع‌السّیر فلک پیشی گرفتی. در آن عرصه‌ی نشاط افزا به جولان درآورده. عنان به جانب گورخران انعطاف دادند و بعد از تک و تاز بسیار به ضرب تیر و تیغ آبدار همه را از پای درآوردند و از صبح تا پیشین که عرصه‌ی جولان فراخی داشت به اسب تاختن و صید انداختن پرداختند. یک دو نفر از مقرّبان بساط عزّت در رکاب اشرف تک و دو می‌نمودند. آمار خسّت صید افکنی نیافته بودند و آن حضرت کمان بهرامی بر سر چنگ آورده، جلوداران تیرهای خدنگ دسته دسته چون عقابان تیزپر می‌رسانیدند و از چنگ آن حضرت بال گشاده به صید آهوان و جانوران در پرواز می‌آمدند و هر صیدی که به نوکِ ناوکِ دلدوزِ خسرو گیتی افروز از پای در می‌آمد و نزدیکان اقدس حساب شماره‌ی آن نگاه می‌داشتند.

در آن روز یکصد و شصت و دو جانور به ضرب تیر شهب آسای حضرت اعلی بر خاک هلاک افتاده بود و چون حلقه‌ی شکار دایره‌ی کردار تنگ‌تر شد بعضی از امراء و مقرّبان رخصت یافته به جرگه درآمدند. بعد از لحظه‌ای اکثر ملازمان رکاب اقدس و خواص قورچیان و غلامان مرخص گشته، شکار انداز گردیدند. بالاخره عموم سپاه رخصت یافته کار به جایی رسید که آهوان تیزتک از تک و دو باز مانده قدرت حرکت نداشتند. پیاده‌ها به جرگه درآمده و به دست می‌گرفتند. از بسیاری جانوران عدد آن به شماری صحیح نرسید امّا کسی نماند که صیدی نیامدش در دام. هنوز تا دو سه هزار آهو در میان جرگه متحیّر و سرگردان به هر طرف می‌شتافتند، خود را پا بسته‌ی عَناء دیده راه مسدود می‌یافتند. از نوادر و غرایب حالات امری غریب از آن حیوانی چند مشاهده شد که آن بیچارگان چاره‌ی دیگر نیافته به الهام ملهم غیبی روی به جانبی که حضرت اعلی سواره ایستاده بودند، آورده. آن جا را مأمن یافتند و بر دور آن حضرت محیط گشته بعد از آن دو سه مرتبه بر سبیل طایفان گردیدند. همگی پناه به مرکب عزّ و جاه آورده در همان جا به زانو درآمده، خوابیدند و آن مقام بر مثال یتاق گوسفند به نظر درآمد. حضرت اعلی بعد از مشاهده‌ی این حال مردم را نهی فرموده حکم شد که دیگر کسی متعرّض جانوران نشود. بعد از زمانی ممتد که وقت غروب آفتاب بود و آهوان نفسی آرمیدند رقم آزادی بر صحیفه‌ی حال ایشان کشیده، امر فرمودند که طرف دشت را گشوده راه دهند. هیچ آفریده را یارا نبود که پیرامون جانورانِ بازمانده گردد و تخمیناً دو سه هزار جانور از غرقاب بلا نجات یافته به جانب دشت شتافتند. روز دیگر حکم شد که هر کس شکاری داشته باشد به نظر انور رساند و همگی را جمع نموده در میانه عساکر منصوره قسمت یافت و از آن جا شکار کنان راه خبوشان و سلمقان به دشت جریان نزول اجلال فرمودند و عزم توجه استرآباد و نظم و نسق آن ولایت و تنبیه و تأدیب متمرّدان و سرکشان اوخلو و کوکلن و صاین خانی که همیشه متعرّض آن ولایت می‌شدند از خاطر خطیر سرزده عنان عزیمت بدان صوب معطوف ساختند.»[1]


 



[1] - تاریخ عالم آرای عباسی، تألیف اسکندربیک ترکمان، به اهتمام ایرج افشار، چاپ گلشن، 1350، جلد اول، صص، 578 و 579

2- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 655

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد