پس از مرگ شاه عباس اول غریب شاه گیلانی در منطقهی گیلان شورشی برپا میکند و سرانجام توسط مأموران شاه صفی دستگیر و مقتول میگردد. محمود پاینده در کتاب خود توصیفی مفصّل در شرح این قیام نوشتهاند که چکیدهای از آن در رابطه با سرنوشت رهبر شورش چنین میباشد «نزدیکترین نگارندهای که بعد از ملا عبدالفتّاح فومنی در جریان حوادث بعدی شورش غریب شاه بود و خود نیز با یکی از سران بزرگ نیروهای ضد شورش (ساروخان) به گفتگو نشسته است آدام اولئاریوس آلمانی است. اولئاریوس در زمان سلطنت شاه صفی در سال 47-1046 / 38- 1636 یعنی هشت سال پس از شورش غریب شاه به ایران آمد و در حدود شش ماه در اصفهان پایتخت صفویان اقامت کرد و در طی این مدّت سفرنامهای که از بسیاری جهات ارزنده و مفید است به یادگار گذاشت و در آن، اوضاع اجتماعی ایران را در نیمه اول قرن یازدهم هجری قمری به خوبی توصیف میکند. اولئاریوس که در رمضان 1047 قمری از راه گیلان به وطن خویش باز میگشت در شرح وقایع غریب شاه گیلانی از قول ساروخان حاکم آستارا، رهبر همهی نیروهای ضد شورش غریب شاه در صفحات 545 تا 547 متن آلمانی سفرنامه مینویسد در این جا باید از یک واقعهی تکان دهنده یاد کنیم که در زمان شاه کنونی (شاه صفی) در گیلان روی داده است. شاه عباس چند سال پیش از مرگش گیلانیان را که تا آن زمان برای خود امیر و فرمانروایی خاص داشتند مطیع نمود و آنان را جزء رعایای خود به حساب آورد.
پس از مرگ او به هنگام جلوس شاه صفی که توأم با خونریزیها و سفّاکیهای زیادی بود گیلانیان از فرصت استفاده کردند و برای خود شاه برگزیدند و اقدام به شورش و عصیان نمودند. شاه گیلان که به نام غریب شاه خوانده میشد از اعقاب یک دودمان شاهی لاهیجان بود که در روستای لشته نشا به دنیا آمده بود. غریب شاه پس از جلوس بر تخت بدون درنگ به تهیّه افراد و بسیج نیروها پرداخت و توانست چهارده هزار سپاهی آمادهی کارزار فراهم کند. وی سپس رشت پایتخت گیلان و بعد سرتاسر این ولایت را به تصرّف درآورد و فرمان داد تا گذرگاهها و معابر نظامی آن منطقه تحت کنترل قرار گیرد. در این بین چند تن از خوانین و حکّام گیلان جریان قیام غریب شاه را به استحضار شاه صفی که در آن زمان در قزوین سکونت داشت، رساندند. شاه صفی فوری دست به اقدام زد و دستورات محرمانهای به حکّام ایالات و شهرهای مجاور گیلان از قبیل ساروخان حاکم آستارا، امیرخان حاکم گسکر، محمّدخان حاکم کهدم، حیدر سلطان قوبیلو حصار حاکم تنکابن، آدم سلطان گرگین حاکم مازندران صادر نمود تا با تمام قوا به غریب شاه حمله کنند و کلیّه نفراتش را دستگیر نمایند. سرانجام پس از چند شبیخون ناگهانی قوایش را محاصره نمودند و غریب شاه توانست از مهلکه به در رود، ولی بالاخره توسط یکی از غلامان امیرخان حاکم گسکر در فومن دستگیر شد.[1] پس از گرفتاری غریب شاه او را سوار بر خر روانهی اصفهان کردند. انبوهی از بیکاران و ولگردان و صدها فاحشه با هیاهو و صدای زیاد، غریب شاه را تا داخل شهر استقبال کردند. شاه صفی دستور داد تا دستها و پاهای او را نعل کردند و رو به غریب شاه کرد و گفت: تو در گیلان عادت داشتی که بر روی گل نرم راه بروی، ولی زمین این جا چون سنگ سخت است و برای راه رفتن تو مشکل! از اینرو دستور میدهم تو را نعل کنند.[2] غریب شاه نزدیک به سه روز با این حال وحشت آور به سر برد تا او را به میدان نقش جهان بردند و در جایگاه مرغان بنهادند و سپس دستور تیراندازی داده شد. اولین تیر را شاه صفی به طرف غریب شاه خالی کرد و گفت هر کس مرا به عنوان شاه خود دوست دارد تیری به طرف او اندازد. از سوی چاکران چاپلوس و خوش آمد گویان آستان بوس، ناگهان هزاران تیر به سوی غریب شاه پرتاب شد به طوری که پس از نیم ساعت جسدش دیده نمیشد. غریب شاه پس از سه روز پیاپی در بالای میدان جایگاه مرغان به همین نحو باقی بود تا سرانجام جسدش را پائین آوردند و در گورستان دفن کردند.»[3]
[1] - مؤلف کتاب قیام غریب شاه گیلانی در پاورقی صفحه 88 در مورد برخورد جناح پیروز با مردم منطقه مینویسد:«.... خوانین معظم با قشون خویش در بخش خاصی از لشته نشا اقامت کردند و زنان و دختران ساکنان را به بردگی و کنیزی بردند و هر یک از شورشیان را دستگیر میکردند. کالنجار سلطان اسیر و شکنجه شد. شورش فرو نشانده شد، ولی برخی از دستجات شورشی در جنگلها و بیشههای انبوه گیلان پنهان شده و به جنگهای چریکی پرداختند. خانها تا ده روز در لشته نشا ماندند و هر کس از شورشیان را یافتند، کشتند و پیر شمس گل گیلانی، پیر راه غریب شاه را نیز به خاک و خون کشیدند و گروهی از مردان جنگی و آزموده را بر لشته نشای خون آلودِ قتل عام شده و ماتم زده گماشتند تا کسی را پروای گریز و ستیز نباشد و فلوسی از مال مسلمانان و اجناس دیوان یافت نشد. بعد از شکنجه کردن غریب شاه او را موازی 20 رأس استر که رؤوس مقتولان روز جنگ و غیره حمل نموده روانه اصفهان کردند.»
[2] - مؤلف خلاصة السیر در صفحه 54 در مورد مجازات غریب شاه در اصفهان مینویسد: «چون عروجی در طالع غریب شاه روسیاه واقع بود حسبالامر فک اسفل او را سوراخ نموده، در همان روز که مهمانان جمعیت داشتند بر بالای قپق کشیدند تا قدر و منزلت او بر نظارگیان ظاهر شود و ملازمان او را به قتل آوردند و از بیم آن سیاست فتنهی خواب آلود باز به خواب رفت و امنیت از کار رفته قامت استقامت برافراشت.»
[3] - قیام غریب شاه گیلانی، مشهور به عادل شاه، محمود پاینده، انتشارات سحر، 1357، خلاصهای از صفحات 75 تا 79
4- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 708