پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

رفتار شرم‌آور شاه سلیمان نسبت به شیخعلی خان صدر اعظم

 

 

 

رفتار شاه سلیمان با شیخعلی خان صدر اعظم

 

بر اساس روایات موجود شاید تصویری که از رفتار شاه سلیمان در مجالس بزم در اذهان شکل بگیرد فضایی آکنده از بزم و عیش می‌باشد، در صورتی که این گونه نیست و در همین مجالس فجایعی به دستور پادشاه بی منطق اتّفاق افتاده است که تنها بیانگر رفتار بیمارگونه‌ و دیوانگی شاه سلیمان می‌باشد و هیچ توجیهی برای آن‌ها نمی‌توان یافت. یکی از رفتار شرمگین شاه سلیمان در برخورد با شیخعلی خان صدر اعظم و یا کنیزان خود در همین مجالس صورت گرفته است. سانسون در سفرنامه‌ی خود ضمن اشاره به برگزاری این مجالس درباره اهداف واهی شاه سلیمان می‌نویسد: «از آن چه گذشت به خوبی واضح می‌شود که ایرانیان شکوه و عظمت دربار داریوش را در جشن‌ها مورد تقلید قرار می‌دهند ولی از آن خوی و خصلت میانه روی و خویشتن داری که او می‌خواست در مجالسش رعایت شود خبری نیست. امروز بزرگان و سالاران را مجبور می‌کنند در مجلس شاه به حدّ افراط شراب بنوشند و این امر اغلب موجب بروز آثار ناگواری می‌گردد. با این همه سیاست پادشاه بر ادامه‌ی آن است، چه شراب حقایقی را از دهان آن‌ها بیرون می‌کشد که در حال هوشیاری از او پنهان می‌دارند. دیگر این که برای تفریح و سرگرمی و مشغول کردن خود به این کار می‌پردازد؛ چه یکی از تفریحات بزرگ او این است که مشاهده کند بزرگان دربار را مست و لایعقل چون مردگان از مجلس بیرون می‌کشند. از این رو به زودی آن‌ها را به حالتی می‌اندازد که خود برای تفریح خویش می‌خواهد چون که آن‌ها را وادار می‌سازد از قدحی بزرگ که به شکل قاشق افشره خوری یا ملعقه ساخته شده است و به خوبی برابر یک رطل یا «پیمانه پاریس» است باده پیمایی کنند. به زبان خودشان این نوع جام را «هزار پیشه» می‌نامند که به معنی هزار و یک من یا شغل است و می‌گویند هر که بتواند دو یا سه مرتبه آن را خالی کند به آسانی می‌تواند درباره‌ی هزار و یک فن صحبت کند و به هزار و یک صنعت دست یازد. چیزی نیز که بتواند شراب را چاره کند و از مستی جلوگیری نماید به آن‌ها داده نمی‌شود، چه همواره در مجالس پذیرایی که به باده نوشی دست می‌زنند چیزی جز میوه و شیرینی وجود ندارد.»[1]

با توجه به متن بالا روایت شاردن از برخورد با شیخعلی خان بیشتر قابل درک خواهد بود. شاردن از رفتار و کردار شیخعلی خان تعریف و تمجید بسیار می‌کند و می‌گوید وی چندین بار در مجالس بزم شاه سلیمان به خاطر حفظ و حیثیت مقام و اعتبار صدارت و حرمت داری زیارت مکه و کهولت سن از آشامیدن شراب در حضور پادشاه خودداری کرده بود امّا در مقابل این نافرمانی بارها مورد تحقیر قرار گرفت که واکنش شاه سلیمان بسیار اعجاب آور می‌باشد. شاردن بعد از سفر دوم خود به ایران و پس از حدود بیست روز که از ورودش به اصفهان گذشته بود درباره رفتار و برخورد ننگین شاه سلیمان نسبت به شیخعلی خان می‌نویسد: «مقارن این احوال از خبری آگاه شدم که روز پیش، پادشاه در حالی که بنا به عادت چند ساله بر اثر میخواری مست و بی خویشتن شده بود بر چنگ زنش به بهانه‌ی این که خوب چنگ ننواخته، متغیّر شده و به نصرعلی بیک پسر فرماندار ایروان دستور داده که دست‌های چنگ نواز را قطع کند. شاه پس از صدور این فرمان از غایت مستی و بی حالی خود را روی چند نازبالش انداخته و به خواب شده است. پسر فرماندار چون می‌دانست چنگ نواز جرمی که مستحق قطع شدن دست‌هایش باشد مرتکب نشده و به گمان این که شاه از فرط مستی چنین گفته از اجرای فرمانش خودداری ورزید و به توبیخ و تهدید چنگ زن بسنده کرد؛ امّا شاه پس از ساعتی وقتی از خواب بیدار شد و چنگ نواز را همچنان به نواختن چنگ سرگرم دید سخت خشمگین گشت و به یکی از بزرگان فرمان داد دست و پای هر دو را جدا کند. آن بزرگ خود را در پای شاه انداخت و عفو پسر فرماندار را طلب کرد. شاه سخت‌تر از بار اول و دوم در غضب شد و به چند تن از خواجه سرایان و نگهبانان دستور داد که دست و پای هر سه را قطع کنند. شیخعلی خان در آن هنگام آن جا حضور داشت با این که هنوز منصب صدارت عظمی به او تفویض نشده بود، چون جان آن سه را در خطر دید درنگ را جایز نشمرد و به فور خود را در پای شاه انداخت. زانوانش را در بغل گرفت و عفو مغضوبان را طلب کرد. پادشاه دمی درنگ کرد و گفت تو آنی که به اجابت مستدعیات خود در حضور من کاملاً امیدواری، اکنون از نو مقام بلند صدارت عظمی را به تو می‌سپارم آن چه را می‌طلبی اجابت می‌کنم. شیخعلی خان عرض کرد شاه، من یکی از چاکران درگاه توام و پیوسته گوش به فرمانم تا آن چه تو گویی، بکنم.

شب هنگام، در ساعتی که شاه از بسیار آشامیدنِ شراب کاملاً مست شده بود جامی لبریز از باده به شیخعلی خان صدر اعظم تعارف و او را به خوردن آن دعوت کرد. صدر اعظم با این که سرپیچی از فرمان شاه ممکن بود به بهای مصادره‌ی دارایی یا جان باختنش منجر شود از گرفتن جام و آشامیدن شراب خودداری ورزید. شاه که کاملاً مست بود به ساقی فرمان داد جام شراب را در بینی صدر اعظم بریزد و او چنین کرد. آن گاه شاه از جای برخاست، نزدیک شیخعلی خان شد و به حال تمسخر گفت: جناب نخست وزیر بر خود نمی‌پسندم و روا نمی‌دارم در حالی که من از بسیاری باده پیمودن هوش و خِردم را از دست داده‌ام و مست و بی حال افتاده‌ام تو همچنان هوشیار و بر سر عقل باشی. تو خود می‌دانی که همنشینی و هم صحبتی با کسی که از بسیاری شراب خوردن عقل و هوشش را از دست داده با کسی که شراب نیاشامیده، خردش را پاسداری کرده و به سوی پستی گام ننهاده، بسیار دشوار است. اگر می‌خواهی و سر آن داری که با ما جلیس و انیس باشی باید تو هم سرِ خود را با نوشیدن باده گرم کنی. شیخعلی خان که شراب خوردن را گناهی بزرگ و خطایی فاحش می‌دانست به امید خلاص خود از گردن نهادن بدین فرمان ناهنجار خویش را در پای شاه افکند. شاه چون می‌دانست که صدر اعظم به عذر منع مذهب از آشامیدن شراب خودداری می‌کند به او گفت حالا که شراب خوردن را گناه می‌شماری ناچارت نمی‌کنم. جای آن کوکنار بنوش. جوشانده عصاره‌ی کوکنار زودتر و بیشتر از شراب عقل و هوش را می‌زداید. صدر اعظم به ناچار فرمان برد و از آن شربت چند گیلاس پیاپی آشامید. دیری نپایید که عقل و هوشش رفت و از بی خودی روی فرش کف تالار دراز کشید. شاه از آن حال که بر صدر اعظم عارض شده بود به خنده افتاد و مدّت دو ساعت او نزدیکانش که همه همانند وی مست و بی خویشتن شده بودند بر مدهوشی و خرابی حال شیخعلی خان می‌خندیدند و مسخره می‌کردند. سپس شاه به یکی از آنان فرمان داد وی را بلند کند و جامی از شراب به لبش نزدیک سازد تا بنوشد و بر این گمان بود که صدراعظم از غایت بی خودی و سستی هوش می‌آشامد؛ امّا نیمه جانی برای وی بیش نمانده بود. شاه از سر مستی به حال او می‌خندید و به مسخره گفت: صدر اعظم، دیدی به چه بلایی گرفتارت کردم! روز بعد وقتی شیخعلی خان به حال خود باز آمد و به یاد آورد بر اثر تیره رأیی و سبک سری شاه چگونه در معرض توهین و بی حرمتی قرار گرفته، درِ خانه‌اش را تمام مدت آن روز به روی همگان بست تا هیچ کس شاهد اندوه و تأثّر وی نباشد. شاه که نگران حالش شده بود خلعتی فاخر برایش فرستاد و او را به حضور در دربار دعوت کرد.

در روز بیست و هشتم شنیدم که دگربار صدر اعظم هنگامی که در دربار حضور داشته بدتر از بار پیش مورد بی حرمتی و تمسخر شاه قرار گرفته. این دفعه هم زیاده روی وی در نوشیدن شراب سبب بروز این واقعه شده بود. چنان که بارها به مناسبت بیان کرده‌ام شیخعلی خان شخصیّتی بی گناه، با صفا و درخور احترام است. او سبیل کوتاه و ریش بلند دارد و به اصول معتقدات دینی کاملاً پایبند است امّا ایرانیانی که نژاد از گرجیان دارند خاصّه درباریان و سران سپاه ریششان کوتاه و سبیل‌هایشان چندان بلند است که به بناگوششان می‌رسد. در ساعتی که شاه از بسیاری میخوارگی کاملاً مست و سست شده بود به صورت صدر اعظمش نگاه کرد و آرایش ریش و سبیل او را مخالف وضع ریش و سبیل درباریان یافت. از این رو به آرایشگر خاص خود دستور داد ریش شیخعلی خان را نیز مانند ریش دیگران کوتاه کند. به وقتی که آرایشگر به اجرای این فرمان عجیب پرداخت، صدر اعظم در گوشش گفت ریشش را چندان کوتاه نکند که پوست صورتش نمایان گردد. توجه به درخواست شیخعلی خان منجر به نتیجه‌ی سخت و بی رحمانه‌ی آرایشگر شد زیرا شاه همین که دریافت آرایشگر رعایت حال صدر اعظم را بر اجرای کامل دستور او مقدّم شمرده دستور داد دست‌هایش را از مچ ببرند حتی بر این اعتقاد بود گناه وی سزاوار اعدام بوده است. صدر اعظم از چنین بی حرمتی عظیم که در باره‌ی وی رفته بود چنان دل شکسته و بی آرام گشت که خویشتنداری نتوانست. برخلاف معمول بی اجازه از دربار بیرون رفت و به خانه‌ی خود رفت و چنان که بعدها به دوستان خود گفته بود هرگز اندوهی گرانتر و دردناکتر و طاقت سوزتر از آن بر وی ننموده است. روز بعد وقتی شاه از مستی به حال خویش باز آمد و جای صدر اعظم را در دربار خالی دید از آن خطای عظیم و جفای منکر که در باره‌ی وی روا داشته بود شرمگین گشت و کسی را در طلبش فرستاد. شیخعلی خان که از آن واقعه همچنان مشوّش بود و تلخی آن وهن و بی‌ حرمتی جانش را زهرآگین می‌دانست به فرستاده‌ی شاه که شخصیّتی عالی مقام بود، گفت اگر شاه دستور دهد سر مرا به دربارش ببرند بر من آسانتر است این گونه بی حرمتی‌ها که به فرمان شاه بر من و امثال من می‌رود مقام سلطنت را در انظار می‌شکند و به همین سبب از وهنی که بر من وارد آمده آذرها به دل دارم چنان که گفتم نهایت آمال و آرزوهایم دوام عظمت و بلند نامی مقام سلطنت است و چون وجود حقیرِ من غالباً مورد توهین و تحقیر قرار می‌گیرد و بی گمان پادشاهان و بزرگان خارجی و همسایه وقتی این واقعیّات افتضاح آمیز را بشنوند به مسخره و بی اعتنایی به دربار ایران می‌نگرند. از وجود خودم که مایه‌ی ظهور این رسوایی‌ها و فضاحت‌هاست متنفّر و بیزار می‌شوم. این نگرانی‌ها و دردهای جان سوز دلم را چنان می‌فشارد که زندگی بر من ملال آور و غیر قابل تحمّل شده و اگر شاهنشاه به کشتنم فرمان دهد بزرگ احساس در حقّم روا داشته است. فرستاده‌ی شاه جواب صدر اعظم را کلمه به کلمه به عرض شاهنشاه رساند. وی به سمع رضا شنید و به حُسن نیّت و صمیمیّت نخست وزیر اعتراف کرد. دگر باره کسی را به احضار وی فرستاد و چون آمد دستش را به گرمی فشرد و پیمان سپرد که از آن پس حرمت وی و مقامش را به سر نگه دارد و به جبران بکوشد. شیخعلی خان نیز فرصت را برای ایراد بعضی نکات مناسب شمرد. خود را به پای شاه افکند و به طریق موعظت و دولت خواهی گفت: من کوچکترین بندگان پادشاهم و چندان به تندرستی و دوام عظمت و شوکت آن اعلیحضرت آرزومندم که هر زمان در می‌یابم شاهنشاه بنا بر عادت در شرب شراب زیاده روی می‌کند که بسا ممکن است صحّت و سلامت وجود مقدّسش در معرض خطر افتد چنان گرفتار درد و وحشت می‌گردم که مرگ بر من از تحمّل آن آسانتر است. گفته‌های صدر اعظم چنان پر صلابت و بیانگر صمیمیّت و دولت خواهی بود که در دل پادشاه نشست و پیمان سپرد از آن پس در پیمودن شراب اندازه نگه دارد.»[2]



[1] - سفرنامه سانسون، ترجمه محمّد مهریار، انتشارات گل‌ها، چاپ اول، 1377، ص 60

[2] - سفرنامه شوالیه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، چاپ اول، انتشارات توس، جلد دوم، 1372، برگزیده‌ای از صفحات 550 تا 611

3- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور،انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 820

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد