پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

حکومت خواجگان یا شاه سلیمان صفوی

حکومت خواجگان یا حکومت سلطان

 

دوران صفویه یکی از مهمترین مقاطع تاریخ ایران است که پاسخگوی بسیاری از موانع و معضلات پیشرفت کشور و همچنین در مورد علل تکرار تاریخ برای ادوار قبل و قرون معاصر خواهد بود. در این سیستم حکومتی همانند بقیّه تغییری مهم در ارکان هرم قدرت دیده نمی‌شود ولی نقش و عوامل پشت پرده در اهداف و راهبردهای سیاسی آن برجسته‌تر می‌باشد. در هر تحقیق تاریخی اگر به این عوامل توجه کافی نداشته باشیم دستیابی به اکثر تغییر و تحولات و علل انحراف از اهداف اولیّه‌ی قیام‌ها کاری ناقص خواهد بود زیرا این عوامل به خاطر حفظ منافع شخصی و طبقاتی خود متوسل به هر ترفند و ریاکاری در افکار حاکم بر دربار و یا حرکت‌های اجتماعی و احساسات مردم شده‌اند. یکی از ویژگی‌های اصلی و فعّال دوران صفوی وجود همان قدرت‌های در سایه، یعنی نقش و نفوذ حرمسراها و مبشّران خرافات و افکار بی پایه در تعیین وقایع کشور می‌باشد که برای مثال به عملکرد شورای حرمسرا و منجّمان می‌توان اشاره کرد. پناهی سمنانی درباره نفوذ خواجه سرایان به نقل از ژان اوتر می‌نویسد: «این نفوذ به حدّی رسید که احراز دولت و مقام‌های مملکتی دیگر به ارزش و لیاقت افراد بستگی نداشت. هر که بیشتر هدیه و پول می‌داد مقام به او سپرده می‌شد و برای حفظ مقام می‌بایستی هر چند یک بار هدیه‌ای تقدیم داشت. با وجود این باز هم اطمینان خاطر به حفظ مقام خریداری شده در میان نبود. خواجه سرایان هم مانند وزراء به اندازه‌ای در نفاق و تفرقه به سر می‌بردند که حکم دو گروه رقیب را داشتند و همّتشان این بود که مقامات گروه مقابل را واژگون کنند. سخن رایجِ روز در دربار و استان‌ها، گسترش خرافات و نفوذ رمّال‌های ملّا نما، تحریکات و راهزنی‌ها و ستمگری‌ها بود.»[1] باید به این نکته توجه داشت که آن قدرت بی همتای حرمسرایان به یکباره شکل نگرفته و با کمک افراد متملق و همراهی پادشاهان فرصت طلب و بی لیاقت که حکومت خود را ابدی می‌پنداشتند تکمیل و نواقص آن بر طرف شده است. از آن جا که هر یک از پادشاهان بعدی تربیت یافته‌ و منتخب چنین محیطی بودند دست اندرکاران حرمسرا برای آن که خللی در اجرای برنامه‌هایشان صورت نگیرد و پادشاه جدید امکان اندیشیدن را از دست دهد در اولین فرصت وی را به برگزاری مجالس عیاشی و شراب هدایت می‌ساختند. کمپفر در باره تعلیم و تربیت پادشاه آینده می‌نویسد: «تربیت پسر به عهده‌ی مادر، مادر بزرگ و بعضی زنان سالخورده است که به علت حرمت و احترامی که یافته‌اند از سایرین متمایزاند. حتی معلّم ولیعهد را که غلامی است اخته شده به پیشنهاد زنان انتخاب می‌کنند. این معلّم که به هیچ وجه توانایی ندارد شاه آینده را به رموز شایسته‌ی مقام سلطنت آشنا سازد، یکّه و تنها وی را درس دین می‌آموزد و از آن گذشته به او انواع و اقسام رسوم و آداب خرافی را تعلیم می‌دهد.»[2]

با توجه به این سلسله مراتب است که عوامل حکومتِ در سایه که در خارج از حرمسرا نیز زندگی می‌کردند با یکدیگر متحد گردیده تا هرچه بیشتر در غارت مردم توفیق یابند. در آن ایّام امرا و خان‌های هر منطقه به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند که اخبار مظلومیت افراد به پادشاه وقت برسد. آنان به راحتی شیخ الاسلام و منجّم باشی‌ها را می‌خریدند و حتی به نگهبان و یا جلوداران مسیر حرکت پادشاه رشوه می‌دادند تا مبادا شاکیان بتوانند از تنها وسیله‌ای که برای ابراز نارضایتی خود در اختیار داشتند جلوگیری به عمل آورند. البته مشابه این رفتار در تاریخ ایران بسیار است و کمتر موردی می‌توان یافت که امیر و مسؤولی تنها به خاطر ظلم و اجحاف بر مردم محاکمه شده باشد. در مورد حکومت خواجه سرایان و شواری پر نفوذ آنان سانسون می‌نویسد: «درباره‌ی هر موضوعی که در شورای پادشاهی بحث و گفتگو به عمل آید هیچ وقت تصمیمی اتّخاذ نخواهد گردید و فقط وسایل و طرق آن مورد مطالعه قرار خواهد گرفت؛ ولی اجرا و عمل آن را به شواری خاصی که از خواجگان معتبر تشکیل می‌شود مرجوع می‌دارند. در این شورا است که مهمترین امور کشور مورد حل و فصل قرار می‌گیرد. اعتمادالدوله و سایر رجال دولت نیز از آن چه در این شورا می‌گذرد اطّلاعی حاصل نمی‌دارند.[3]

تربیت کار و لـله‌ی شاهزادگان یک نفر خواجه است. معلمان و مربّیان این شاهزادگان نیز همه از خواجگان حرمسرا هستند. امروز قلمرو و مملکت فقط به دست یکی از این خواجگان سپرده شده است و اوست که پادشاه آینده را که باید به جای شاه فعلی بر تخت بنشیند انتخاب می‌کند و هم اوست که پس از مرگ پادشاه با تدابیری که اتّخاذ می‌کند او را به دیگران می‌شناساند و بر تخت سلطنت مستقر می‌سازد. سرانجام این خواجگان حرمسرا هستند که زمام امور دربار پادشاه را در دست دارند. خزانه‌ی پادشاه به یک نفر خواجه سپرده شده است، همچنین یک نفر خواجه‌ی حرمسرا صندوقدار پادشاه است و تمام اشیای نفیس و نادر که به پادشاه پیشکش می‌شود به او سپرده است. حق دارند که این همه به خواجگان اعتماد و اطمینان نمایند، چه آن‌ها را به هنگام طفولیّت از هند (کذا) خریداری می‌کنند و از پدر مادر و کشور خود هیچ خبر و اطّلاعی ندارند. نه دشواری‌های مالی دارند و نه خانواده‌ای که به تعهد احوال آن پردازند. بیم خیانت و عدم وفاداری از آن‌ها نسبت به زنان حرم نمی‌رود و همچنین این سوء ظن در میان نیست که از خزانه‌ی پادشاه چیزی به نفع خود برداشت نمایند. این مقامات پر سود را از این جهت به آن‌ها می‌دهند که پادشاه به حکم این که آنان غلام و زر خرید او هستند وارث آن‌ها به شمار می‌رود و هرچه هم اموالی را جمع آوری نمایند سرانجام به خزانه‌ی شاهی باز خواهد گشت. در شوراهای مالی بدون شرکت خواجه سرایی که نگهبان خزانه‌ی پادشاهی است پادشاه هیچ مسأله‌ای را فیصله نمی‌بخشد. اعتمادالدّوله و منشی باشی پادشاه هر ماه ریز درآمد و مخارج و همچنین بخشش‌ها و انعام‌های پادشاه را در تمام مملکت به انضمام حساب پول‌هایی که آن‌ها برای مخارج از خزانه برداشت نموده‌اند به خواجه‌ی حرم که حافظ خزانه است، می‌دهند. ناظر نیز که سرپرست بیوتات شاهی است صورت مخارج دربار پادشاه را تحویل او می‌دهد و این خواجه صورت آن‌ها را مورد تحقیق و دقّت قرار می‌دهد و قبول یا رد می‌نماید.»[4]

آقای حسن آزاد مؤلف کتاب پشت پرده‌های حرمسرا در یک جمعبندی کلی به نقش این گروه در دربار شاه سلیمان پرداخته‌ است که هر چند بعضی مطالب آن شاید تکراری باشد ولی یادآوری آن خالی از لطف نیست. «در زمان شاه سلیمان دخالت عوامل حرمسرا را در امور مختلف مملکتی به وضوح می‌بینیم. گرچه در هیأت دولت درباره‌ی امور کشوری مذاکره و بحث بسیاری می‌شد امّا در مورد هیچ کدام تضمینی اتّخاذ نمی‌گردید زیرا در این گونه شور و مشورت‌ها فقط طرق مختلفی که برای انجام آن امور ضروری به نظر می‌رسید پیش بینی می‌شد و اجرای آن نظریه‌ها و تصمیمات به شورای خاص دیگری اختصاص می‌یافت. این شورا از خواجگان مهم و سرشناس حرمسرا تشکیل می‌شد و در همین شورای اختصاصی بود که در مورد مهمترین امور مملکت تصمیماتی گرفته می‌شد. نکته‌ی جالب این است که رئیس الوزراء و سایر امرا و بزرگان کشور از آن چه که در این شورا می‌گذشت هیچ گونه اطلاعی نداشتند. خواجگان حرم مردمانی بسیار زیرک و خویشتن دار بودند و شاه به وفاداری آن‌ها اعتماد کامل داشت. همیشه معلمان و مربیان شاهزادگان را از خواجگان حرم انتخاب می‌کردند و اداره و تربیت شاهزادگان را یک خواجه‌ی حرمسرا به عهده داشت. چنان که خود شاه سلیمان هم دست پرورده‌ی خواجگان حرمسرا بود. گذشته از رسیدگی به کارهای شاهزادگان اداره‌ی امور مملکت را نیز یکی از خواجگان حرمسرا به عهده داشت و این خواجه بسیار مورد احترام بود و می‌توانست شاهزاده‌ای را که باید جانشین در شود از میان شاهزادگان انتخاب کند و او را به تخت سلطنت بنشاند و باز هم همین خواجه‌ی حرمسرا پس از مرگ شاه وسایلی فراهم می‌آورد تا آن شاهزاده را به عنوان شاه به دیگران بشناساند. به طور کلی اداره‌ی همه‌ی امور قصر شاه در دست خواجگان حرمسرا بود. خزانه‌ی سلطنتی نیز به یک خواجه حرمسرا سپرده می‌شد و صندوق خانه شاه و تمام اشیاء قیمتی و نادری که به شاه تقدیم می‌شد در دست یک خواجه حرمسرا بود. دلیل این که محافظت اشیاء قیمتی را به خواجگان حرمسرا می‌سپردند این بود که خواجگان یاد شده از همه جهت مورد اعتماد بودند زیرا آن‌ها از کودکی خریداری می‌شدند و در حرمسرا به کار می‌پرداختند و نه پدر و نه مادرشان هیچ کدام را نمی‌شناختند و از کشور یا ولایاتی که آن‌ها را از آن جا آورده بودند نیز خبر نداشتند. اینان چون نه خانواده داشتند که به فکر آن‌ها باشند و نه فرزندانی که آینده آنان را در نظر بگیرند. به همین لحاظ نسبت به دزدی و منفعت شخصی هیچ اندیشه‌ای نداشتند و همین خصوصیات و این که از نظر جسمانی و علاقه داشتن به تمایلات جنسی و ناتوانی آنان در زن داشتن و تشکیل خانواده موجب می‌شد تا نه در مورد زنان حرم بتوانند سوء خیالی داشته باشند و نه از خزانه برای خود چیزی بردارند. به همین مناسبت پر منفعت‌ترین مقامات دولتی را به آن‌ها می‌سپردند. علاوه بر این‌ها شاه وارث آن‌ها بود یعنی اگر تصادفاً یکی از خواجگان حرم در دوره‌ی زندگی به جمع مال می‌پرداخت عاقبت اموال او به خزانه‌ی شاه داخل می‌شد. به همین سبب در شورای امور مالی مملکت هیچ امری بدون شرکت خواجه‌ای که مستحفظ خزانه‌ی شاه است انجام نمی‌شد. اعتمادالدوله و رئیس دفتر مخصوص و منشی مخصوص شاه صورت مخارج مملکت و صورت انعام‌ها و املاکی را که شاه می‌بخشید، ریز مبالغی را که اعتمادالدوله و منشی شاه از مالیات‌ها برداشت می‌کردند و به طور کلّی صورت جزئیات هزینه‌های مملکت را به خواجه‌ی حرمسرا که مستحفظ خزانه بود می‌دادند. خوانسالار بزرگ یا ناظر نیز صورت مخارج دربار و منزل شاه را به خواجه‌ی مستحفظ خزانه می‌داد و حساب تمام اشخاص مذکور به وسیله‌ی همین خواجه حرمسرا مورد رسیدگی قرار می‌گرفت و همین شخص در صورت لزوم حساب این اشخاص را متوقّف می‌کرد و جلوی مخارجشان را می‌گرفت.»[5]


 



[1] - شاه سلطان حسین صفوی، تراژدی ناتوانی حکومت، تألیف محمّد احمد پناهی سمنانی، ناشر کتاب نمونه، چاپ اول، ص 94

[2] - سفرنامه کِمپفر، نوشته انگلبرت کِمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1360، ص 26

[3] - شاردن نیز درباره قدرت شورای حرمسرا تأکید دارند و در صفحه 1159 جلد سوم سفرنامه‌اش می‌نویسد: «موضوعی که سخت مایه‌ی نگرانی و ناراحتی وزیران است مجلس مشاوره و فرماندهی حرمسرا است. این مجلس گرچه رسمی نیست، امّا تصمیماتی که در آن گرفته می‌شود از مذاکرات و تصمیمات مجلس وزیران اعتبار بیشتر دارد. اعضای اصلی مجلس مشاوره‌ی حرمسرا مادر شاه، خواجه سرایان مهّم و معشوقه‌های مورد توجه شاه می‌باشند و اگر وزیران نتوانند تصمیمات خود را با هوس‌ها و منافع اعضای مجلس مشاوره‌ی حرمسرا هماهنگ کنند، نه تنها حاصل مذاکرات و زحماتشان به هدر می‌رود، بلکه بسا ممکن است جان خودشان در معرض تلف افتد؛ زیرا شاه بیشتر ساعت عمرش را در حرمسرا می‌گذراند. لاجرم معشوقان زیبا و مادرش بر او نفوذ کامل دارند و در حقیقت مالک وی می‌باشند.»

 

[4] - سفرنامه سانسون، ترجمه محمّد مهریار، انتشارات گل‌ها، چاپ اول، 1377، صص 113 و 114

[5] - پشت پرده‌های حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، ص 312

6- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 838