پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی انتخاب و مراسم تاجگذاری شاه سلطان حسین صفوی

 

تاجگذاری شاه سلطان حسین

 

شاه سلیمان به سال 1105 قمری و در سن 47 سالگی بر اثر افراط در عیاشی و میگساری درگذشت. از آن جا که پادشاه جانشین خود را مشخص نکرده بود دوباره مجمع حرمسرا فعّال گردید و چون انتخاب آنان محدود به دو فرزند پسر شاه یعنی حسین میرزا و عباس میرزا بود در جهت تصمیم نهایی دچار اختلاف شدند. روایت است که بر اثر شدت اختلافات به مدت سه روز کسی سراغ جسد پادشاه نرفت و حقیقت امر در پشت همان نقاب و شایعه‌ی بی خبری که کسی جرأت و شهامت کسب خبر را نداشته، پنهان ماند. سرانجام بعد از گذشت نُه روز مجمع حرمسرا به رهبری مریم بیگم در انتخاب حسین میرزا به توافق رسیدند و سپس با تعویض لباس عزا به لباس شاهی وی را به عنوان جانشین انتخاب کردند و آماده‌ی برگزاری هر دو مراسم عزا و تاجگذاری شدند. درباره برگزاری مراسم فوت شاه سلیمان در کتاب دستور شهریاران چنین آمده است: «علامة‌ العلمایی مجتهد زمان مولانا محمّد باقر شیخ الاسلام اصفهان با سایر علمای اعلام زمان به تجهیز و تکفین و نماز او در باغ گلدسته پرداختند و عَلَم دعای اخلاص بر دوره‌ی سماء اجابت افراختند و عمارت آن باغ را به خروش ملوکانه و عود سوزها و مجمرهای پادشاهانه آراستند، صندوق نعش مبارک را ملّبس به البسه‌ی فاخر نموده، در میان عمارت بر روی قالیچه‌ی مسندی گذاشتند و حفّاظ و قرّاء به تلاوت کلام الله و امرا و بندگان درگاه به گریه و ناله و آه مشغول گشتند و تا سه روز فوج فوج از علما و امرا و ارباب مناصب و ملازمان و سادات و اعزّه و اعیان به دعا و زیارت و خواندن فاتحه‌ای استدعای مغفرت آن سیّاره ریاض جنّت از درگاه غفّاری بی ضَنّت (بخل شدید) می‌آمدند و هر روزه سیصد قاب طعام به مسجد جامع برده به طلبه‌ی علوم و مستحقین می‌دادند.»[1]

در این مقطع پرسشی مطرح است که اگر به جای حسین میرزا برادرش عباس میرزا انتخاب شده بود آیا امکان داشت که در سیر حوادث تغییری وجود آید؟ در این رابطه پاسخ اکثریت منفی است؛ زیرا وضع دربار و حکومت بسیار آشفته بود و میزان نارضایتی مردم بر اثر فساد و ظلم و ستم و همچنین اختلافات مذهبی چنان گسترش یافته بود که تحولی دیگر لازم بود.[2] دکتر لارنس لکهارت می‌نویسد: «از طرفی این نیز درخور تردید است که اگر عباس میرزا به سلطنت می‌رسید آیا وی می‌توانست جریان انحطاط را متوقّف ساخته و بر مشکلات و مصائب فائق گردد. اگرچه وجود اندکی کاردانی و عقل سلیم در شاه و وزیرانش کافی بود که از پاره‌ای اشتباهات که بعدها صورت گرفت اجتناب شود؛ ولی مقابله با مصایب پی در پی و حوادث شوم حتی از عهده‌ی مستعدترین و تواناترین پادشاهان ساخته نبود. شاه سلیمان هرگز نتوانست یکی از دو پسر بزرگ خود را به رضای خاطر به جانشینی خویش معیّن کند. محتمل است که او در نامزد ساختن پسر ارشدش به علت مَنقَصت‌های روحی و جسمی وی دچار تردید شده باشد؛ ولیک باطناً میل نداشته است که از سلطان حسین به نفع برادر کوچک او چشم بپوشد. گویند چون شاه سلیمان در بستر نزع افتاد وزیرانی را که در کنار بستر حضور داشتند مخاطب ساخته، گفت اگر طالب امنیّت و آسایشند سلطان حسین میرزا را به سلطنت برگزینند امّا اگر بالعکس به تکثیر قدرت سلطنت و توسعه‌ی ثغور مملکت علاقه‌مند هستید عباس میرزا را در عوض انتخاب کنید. شاه سلیمان بلافاصله پس از ادای این کلمات دم واپسین را کشید. مرگ او به وسیله‌ی عمّه‌اش مریم بیگم فاش شده بود. بعد از فوت آن حضرت تا سه روز احدی از محرمان و خواجه سرایان و خدمه جرأت نمی‌کرده که نزدیک نعش او رفته مشخّص نماید که فوت شده یا غش کرده. آخرالامر بعد از سه روز نوّاب علیّه مریم بیگم که بسیار جدّی و گستاخ بوده لابد بر سر بالین او رفته تحقیق نمود که داعی حق را لبیک اجابت گفته امرا را مطّلع ساخت. چون مریم بیگم، سلطان حسین میرزا نوه‌ی برادر را عزیز کرده می‌دانست و می‌خواست او به سلطنت رسد قصدش را با خواجه سرایان در میان گذاشت. این خواجه سرایان که غایت مطلوب آنان حفظ قدرت خویشتن بود مصلحت و احتمال موفقیّت خود را در آن دیدند که سلطان حسین سست نهاد و سلیم‌النّفس را به جای برادر نیرومند و زنده دل وی به تخت نشانند. با این ترتیب آنان محتاج به ترغیب مریم بیگم بودند و نتیجه آن شد که سلطان حسین میرزا در تاریخ 14 ذی الحجه 1105 (6 اوت 1694) به تخت سلطنت نشانده شد.»[3]

در هر صورت تحت نفوذ و دخالت مریم بیگم، حسین میرزا به شاهی رسید و مراسم تاجگذاری جشن سلطنت را چنین تدارک دیدند: «بنا به گفته گودرو مبلّغ فرانسوی که در آن موقع در اصفهان به سر می‌برد تاجگذاری شاه فرصتی برای ابراز بهجت و سرور عمومی به دست داد. میدان شاه و بازارهای طولانی شهر در تمام شب چراغانی شده بودند و شیرها و ببرها و فیل‌ها و سایر حیوانات متعلّق به اصطبل سلطنتی را در میدان می‌گرداندند و صدای طبل و کرنا قطع نمی‌شد. امّا دریغ که پس از اندکی زمان همه‌ی این انتظارات به یأس مبدّل گردید، چه بهتر بگوئیم انتخابی از این نا خجسته‌تر برای سلطنت مشکل می‌توانست صورت گیرد.»[4]

در هنگام تاج گذاری شاه سلطان حسین شخص جملی کارِری نیز در اصفهان حضور داشته است و برخلاف نظر گودرو که می‌گوید فرصتی برای ابراز سرور عمومی به وجود آمده بود ایشان رفتار مردم را توأم با سرور و بی علاقگی ذکر می‌کند و می‌نویسد «وقتی که ساعت سعد معیّن شد از طرف منجمان جهت تاج گذاری نزدیکتر شد، به بازرگانان و پیشه‌وران بازار دستور دادند که هر کدام چراغی روشن کنند و تا نصف شب در بازار بمانند، وگرنه به پرداخت دوازده تومان محکوم خواهند گردید. همچنان که شاید تصوّر بفرمایید حس کنجکاوی مرا وادار ساخت که شب را نخوابم، بیرون بروم و در شهر چراغانی گردشی بکنم. در این گردش یک بزرگزاده‌ی ایرانی همراه من بود. چند کوچه و بازار را که گشتیم برای من روشن شد که چراغانی کوچه و بازار به تهدید صورت گرفته و چراغ‌ها و شمع‌هایی که بازار را روشن کرده نه تنها جلوه‌ای به بازار نبخشیده بلکه وضع نا مطلوبی نیز در آن ایجاد نموده است. از آتش بازی و شادمانی حسابی نیز خبری نبود و این امر نشان می‌داد که مردم شاه صفوی را دوست ندارند، فقط از آن می‌ترسند. چنان که روز درگذشت شاه سلیمان جمع کثیری عروسی و بزم شادمانی داشتند. وقتی از کوچه و بازار می‌گذشتم تصور می‌کردم که حتماً در میدان بزرگ و با عظمت شهر با چراغانی و آتش بازی و هلهله‌ی شادمانی مردم رو‌به‌رو خواهم شد، متأسفانه آن جا نیز چیز فوق‌العاده‌ای نبود تا حس کنجکاوی مرا ارضاء کند.

خسته و کوفته از گشت بازار خود را به قهوه‌خانه‌ای رساندیم و با صرف قلیان منتظر فرا رسیدن ساعت تاج گذاری شدیم. در این اثنا ملایی بدون لباس و عمّامه شروع به ذکر فضائل و فتوحات شاه عباس بزرگ و شاه صفی کرد و تا سرحدّ غلو و اغراق پیش رفت. گاهی چون دیوانه داد می‌زد و گاهی چون جانور زوزه می‌کشید و تا می‌خواست سخن از فتوحات نظامی بگوید مستمعان به شدت کف می‌زدند. این حماسه سرایی دو ساعت طول کشید و حاضران هر یک دو کارابل (پول سیاه، پشیز) به وی دادند و او با دو عبّاسی درآمد به منزل خود بازگشت. نزدیکی‌های نصف شب ساعت سعد تاج گذاری فرارسید. همزمان با آن نزول باران وضع بیرون را به هم زد، امّا با صدای طبل و شیپور به اطلاع مردم اصفهان رسانیدند که حسین به شاهی رسید و بر تخت سلطنت جلوس کرد و بدین ترتیب جشن تاج گذاری شاهی چون شاه سلطان حسین آغاز و انجام پذیرفت. می‌گویند هنگام تاج گذاری چند تن از درباریان به شاه حسین پیشنهاد کردند که خود را شاه اسماعیل بنامد. حسین با خشم و غضب گفت: چه طور؟ من مگر اسم ندارم؟ بعد با همین حال به آخوندها تذکر داد چهارده هزار تومانی که شاه سابق به آن‌ها داده و دست نخورده مانده است به خزانه باز گردانند.»[5]

مؤلف کتاب دستور شهریاران نیز مراسم جشن را مفصل توضیح داده و درباره چگونگی اجرای خطبه سلطنت توسط محمّد باقر مجلسی و درخواست وی می‌نویسد: «و حسب الامرِ الاعلی عالی جاه موسی بیک دیوان بیگی و داروغه‌ی اصفهان مدتی اوقات صرف کرده به نسق آن پرداختند و معرکه گیران و مقلّدان و کشتی گیران و حقّه بازان و قوچ بازان و مقامران را از جمعیّت و چرس و بنگ و باده نوشی و کبوتربازان را از بلندی پروازی هوای طبیعت انداختند. و فواحش و قوّالان را نزد عالی حضرت علّامی فهمی مجتهدالزمانی فرستاده، از اعمال شنیعه و افعال قبیحه‌ی خود تایب و نادم و گوشه نشین ساختند و اکثر را به عقد ازدواج مردم دیندار درآورده، به جهت بعضی که خواستگاری به هم نرسد به کدخدایان و ریش سفیدان محلّات سپردند که از احوال ایشان مخبر بوده، بعد از آن که خاطب معتبری به هم رسید طرفین را به دارالشّرع شریف برده بر وفق شرع مطاع عقد نمایند و التزامات گرفتند که اگر احدی از این دین باختگان مرتکب افعال ذمیمه که قبل از این به آن اشتغال داشتند و کدخدایان محلات زجر و منع ایشان ننمایند و بر فرض عدم قدرت دیوانیان عظام مخبر نسازند به التزام رسیده باشند و معدودی که از آن جماعت پر معصیت که به خلاف فرمان الهی و قدغن پادشاهی به وسوسه‌ی شیاطین، پای از دایره‌ی متابعت شرع متین بیرون گذاشتند مورد بازخواست شحنه‌ی غضب شاهنشاهی گشته، به مؤاخذه وجه‌ التزام و نسق و تنبّه تمام رسیدند.»[6]



[1] - دستور شهریاران، تألیف محمّد ابراهیم بن زین‌العابدین نصیری، به کوشش محمّد نادر نصیری مقدم، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1373، ص 29

[2] - کروسینسکی در باره عدم انتخاب عباس میرزا در صفحه 21 سفرنامه‌اش می‌نویسد: «شاه سلیمان بعد از مدتی علیل‌المزاج شد و صاحب فراش و رجال دولت را حاضر و آن جماعت را پند و نصیحت کرد و وصیّتش این بود که حسین میرزا علم و عمل دارد و به فنون فضایل آراسته است و عباس میرزا جهل و نادانی دارد و به حرب و قتال مایل است. صلاح این است که حسین میرزا صاحب تاج و تخت شود. این بگفت و به دار آخرت تحویل کرد. والده‌ی حسین میرزا با خواجه باشی حرم اتفاق نموده، زرها به رجال دولت داده و گفت باید حسین میرزا صاحب تاج و کمر گردد و عباس میرزا خشمناک و خود رأی و غیر از جنگ و جدل چیزی ندارد و اگر او پادشاه شود همگی باید ترک راحت کرده به مشقّت بی نهایت دل نهید. اعضای دولت نیز از روی راحت طلبی و تن پروری با کمال خواهش و رغبت حسین میرزا را بر تخت سلطنت نشانید.»

[3] - انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، تألیف لارنس لکهارت، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات مروارید، چاپ سوم، 1368، صص 42 و 43

[4] - همان، ص 43

[5] - سفرنامه کارری، جملی کارری، ترجمه دکتر عباس نخجوانی و عبدالعلی مارنگ، 1348، صص 109 تا 112

[6] - دستور شهریاران، تألیف محمّد ابراهیم بن زین‌العابدین نصیری، به کوشش محمّد نادر نصیری مقدم، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1373، ص 52

7- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 889


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد