پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

عزل و نصب حاکمان در زمان شاه سلطان حسین صفوی

عزل و نصب حاکمان در زمان شاه سلطان حسین

 

پس از آن که دولتمردان صفوی به رهبری شاه اسماعیل اول به حکومت دست یافتند بلافاصله به تقسیم غنایم پرداخته و سرپرستی و فرمانروایی نواحی مختلف را به امرا و فرماندهان وابسته به کانون قدرت سپردند. یکی از رسوم باقیمانده از دوران گذشته که از ابتدای حکومت صفویان تا زمان شاه عباس اول ادامه یافت مربوط به آموزش و تربیت شاهزادگانی است که تحت سرپرستی فردی به نام لـله به ایالتی دیگر فرستاده می‌شدند. اجرای این سیستم تربیتی در ایالت خراسان و در شهر هرات به دلیل اهمیت سیاسی و مقابله با تهاجمات ازبکان اعمال می‌گردید. هنگامی که شاه عباس در امواج شدید رقابت‌های قزلباشان و کشتار فجیع شاهزادگان توسط شاه اسماعیل دوم به قدرت رسید در روند زندگی این دو گروه تغییرات اساسی به وجود آورد. او برای کنترل شاهزادگان سیاست مفسده ‌آمیز نگهداری آنان در حرمسرا را برگزید که نتایج تأسف بار و افول و تباهی دولت صفوی را به دنبال داشت. شاه عباس برای رهایی و نجات از نفوذ و دخالت قزلباشان به روشی دیگر نیز متوسل شد و در مقابل آنان نیروهایی چون شاهسون را تشکیل داد و گاه بر اساس لیاقت و شایستگی افرادی را به حکومت ایالات منصوب کرد. سیاست و اقدامات شاه عباس اول تا پایان دولت صفوی ادامه یافت و به تبع آن قدرت و نفوذ قزلباشان تا حدی رو به تحلیل رفت که هرج و مرج کشور را فرا گرفت. در زمان شاه سلطان حسین عزل و نصب حکام ایالات از اصول خاصی پیروی نمی‌کرد و بر محور عقاید و منافع خواجه سرایان و صاحب منصبان دربار تنظیم می‌گردید. مؤلف کتاب نظام ایالات در دوره صفویه می‌نویسد: «تا زمانی که حکّام منحصراً از امرای قزلباش انتخاب می‌شدند، عزل بی سبب هر حاکمی ممکن بود قزلباش‌ها را ناراحت و آزرده خاطر سازد و با سلب قدرت از قزلباش‌ها زمینه از هر جهت برای تبعیض و سپردن کار به سوگلی‌ها آماده شد. یکی از مآخذ ارمنی مربوط به اواخر دوره صفویه چنین گزارش می‌دهد که قبل از آن حکّام، وزرا و غیره را نمی‌شد به این سهولت تعویض کرد و عزل آن‌ها همواره مبتنی بر رسیدن شکایاتی از ایشان بود. در دوره‌ی شاه سلطان حسین یک شهر یا یک ایالت فقط در عرض یک سال چندین حاکم به خود می‌دید. از آن جا که آن‌ها خود با ارسال تحف و هدایا به حکومت رسیده بودند، می‌کوشیدند حتی‌المقدور زیردستان را از خود نرنجانند. گذشته از مسافرین اروپایی صاحب مجمع‌التواریخ نیز از این همه سقوط اخلاقی و انحطاط شکوه دارد. صاحب منصبان درباری چنان حریص بودند که از تمام کسانی که در ایالت به خدمتی یا حکومتی منصوب می‌شدند مبالغی به عنوان حق آن شغل می‌گرفتند. حال هرگاه کسی رشوه‌ی بیشتری می‌داد مقام را بدو می‌سپردند. حتی در مواقعی که دیگری قبلاً حکم رسمی و خلعت برای آن دریافت کرده و در راه رسیدن به محل خدمت خود بود. در چنین مواردی او را نا گزیر از میان راه باز می‌گرداندند و در این دور و تسلسل دائماً بازار عزل و نصب رواج داشت.»[1]

همان گونه که ذکر گردید سیستم نظارت و انتصاب بر ایالات نیز همانند دیگر اقدامات شاه سلطان حسین از نظم و قاعده‌ای صحیح پیروی نمی‌کرد و حتی افراد صالح نیز به عزلت و انزوا کشانیده شده بودند. تأثیر آن اقدامات بر افکار بازماندگان قزلباش بسیار منفی بود و حتی رُهر بُرن بر این اعتقاد است که «سرداران قزلباشیه به جهت پیشرفت کار خود محمود را بر روی کار آورده بودند و بعد هنگامی که مرادشان حاصل شد دیگر نتوانستند خری را که به بام برده بودند باز پایین بیاورند.»[2] هچنین مؤلف مذکور نارضایتی و بی تفاوتی قزلباشان را در کنار عوامل دیگر سقوط صفویه ارزیابی کرده‌اند و در یک جمع بندی کلی از فراز و فرود و زمامداری ایالات در دوران صفویه می‌نویسد: «در ابتدای به سلطنت رسیدن سلسله‌ی صفویه اغلب حکّام ایالات از بستگان خاندان سلطنتی از قبیل پسران، نوادگان، برادران و برادرزادگان پادشاه بودند. اکثر شاهزادگان را در طفولیت یا سال‌های جوانی به ایالات می‌فرستاده‌اند، تقریباً همواره یک مربّی نیز به نام لـله همراه آن‌ها به محل حکومت می‌رفت و این سیاست تا زمان شاه محمّد همیشه شاهزاده‌ای حکومت را داشته است. این سیاست که بستگان خاندان سلطنت را به حکومت ایالات منصوب دارند اغلب دارای عواقب وخیمی بود. حاکم که متکّی به قوای ایالت خود بود، می‌توانست مدّعی تاج و تخت شود و در بعضی از موارد لـله‌ها برای رسیدن به مقاصد جاه طلبانه و اهداف شخصی خودشان مدّعی ولایتعهدی شاهزادگان می‌شدند. هنگامی که اسکندر منشی درباره‌ی شاهزاده‌ای چنین می‌گوید که وی سرمایه‌ای در دست حاکم و لـله بود کاملاً حق به جانب او باید داد. قبلاً شاه اسماعیل دوم (5- 984/7- 1576م) از این نظر به اقدام تازه‌ای دست زده بود زیرا پس از جلوس به تخت سلطنت فرمان داد تا تمام فرزندان ذکور خاندان سلطنت را یا کور کنند یا بکشند. اما پسر خود را باز به یکی از ایالات فرستاد و فقط شاه عباس اول بود که توانست تغییر قاطعی در این وضع ایجاد کند. از توشقال ئیل 999 1000. به نظر می‌آید که دیگر هیچ شاهزاده‌ای به حکومت ایالات منصوب نشده باشد. شاه عباس اول برادر خود را دستگیر کرد و پسرش را که بدواً در یکی از ایالات بود چون بدو مظنون شد به قتل رساند. پادشاهان بعدی به این اکتفا کردند که به محض جلوس بر تخت سلطنت برادران خود را نابینا سازند و در عوض پسران خود را در حرمسراها، یعنی جایی که با دنیای خارج ارتباطی ندارد بزرگ کنند. اوضاع و احوال دولت عثمانی که کشور همسایه‌ی ایران بود نیز بر همین منوال بود. در آن دیار برای آخرین بار از سال 1583 تا 1595 مسیحی شاهزاده‌ای به حکومت ایالتی منصوب شد. تازه وقتی که می‌بینیم شاه سلطان حسین (35 1105) تا چه پایه به کار حکومت و دولت بی علاقگی و بی اعتنایی نشان می‌داد، می‌توانیم دریابیم که توقّف شاهزادگان در ایالات چه قدر در آمادگی آن‌ها برای زمامداری مفید فایده بوده است.»[3]


 



[1] - نظام ایالات در دوره صفویه، تألیف رُهر بُرن، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ بهمن، 1357، ص 39

[2] - همان، ص 59

[3] - همان، ص 61

4- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 925

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد