پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

گذری بر زندگی فتحعلی خان داغستانی در زمان شاه سلطان حسین

 

 

هر که شد خام به صد شعبده خوابش کردند   هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند

                                                فرخی یزدی

فتح علی خان داغستانی

 

شرح حال فتحعلی داغستانی و لطفعلی خان که توسط رقبا و مخالفان وقت از صحنه‌ی سیاسی دربار شاه سلطان حذف گردیدند در پرده‌ای از ابهام است. فتحعلی خان پس از آن که به مقام وزیر اعظمی دست یافت در اولین اقدام خود بسیاری از مقامات قبلی را از کار برکنار ساخت و برای کنترل حساب کمپانی‌ها و اشخاص برنامه‌ی جدید تدارک دید. به طور طبیعی اقدامات وی در زمان شاه سلطان حسین و حکومت‌های مشابه آن عکس‌العمل مفسدان را برخواهد انگیخت. روایات متعددی موجود است که اقدامات وی را برای اهداف شخصی خودش دانسته‌اند، ولی برای اثبات مدّعیان اسنادی معتبر وجود ندارد و محقق آمریکایی به نام رودی مَتی نیز که در این زمینه تحقیقی انجام داده‌اند تنها به نقل قول و از کلمه‌ی شاید و اگر استفاده می‌کنند. از آن جا که اقدامات فتحعلی خان منافع افراد خارجی را نیز در معرض خطر قرار داده بود، بنابراین در صحّت و بی غرض بودن‌ گزارش آن‌ها نیز تردید وجود دارد و حتی احتمال توطئه‌ی آنان را در آشفتگی اواخر حکومت صفوی نباید نادیده گرفت.[1] پایان کار فتحعلی خان و برادرزاده‌اش لطفعلی خان توسط ملاباشی و حکیم باشی و به خصوص با اتّهام سنّی بودن رقم می‌خورد و با وجود تمام این مصایب در زندگی آتی او درمی‌یابیم که فردی چون لطفعلی خان حاضر به همکاری با محمود افغان نشد و راه خیانت در پیش نگرفت.

رودی مَتی در باره زندگانی فتحعلی خان داغستانی می‌نویسد: «فتحعلی خان از لزگی‌های کوه‌نشین داغستان بود که صفویه با پیوندی خراجی با آنان مهارشان می‌کردند. او در 1673 یا 1674 (1084 ق) به دنیا آمد. پدرش صفی قلی خان نیز مشهور به القاص میرزا پسر ایلدرم خان شمخال بود که در دوره‌ی شاه صفی اول پدرش به عنوان گروگان به دربار اصفهان فرستاده بودش. در حکومت شاه سلیمان، فتحعلی خان و برادرش را همچون پدرشان به ایران آورده بودند و یحتمل در حرمسرا بزرگ شده بود. فتحعلی خان و طایفه‌اش موقعیت ممتازی در دربار داشتند. سال 1713/1125 او حاکم کهکیلویه بود که به مقام امیر شکار باشی گماشته شد. منصب قوللر آقاسی را هم به دست آورد که شامل مدیریت تجارت ابریشم در کرانه‌ی خزر نیز می‌شد. این امتیازها حکایت از نظر لطف شاه به او و همچنین حمایت چند خواجه باشی درباری مهم از او می‌کرد، بماند که پدر زن و رقیب اصلی او هم شاهقلی خان وزیر اعظم بود. اوایل 1714/1126 فتحعلی خان چندی مغضوب واقع شد، گویا به سبب صراحت نامعمولی که در اعلام وضع کشور به شاه از خود نشان داد. زمانی بود که سلطان حسین مدت های طولانی در استراحتگاه نوسازش فرح آباد در بیرون اصفهان به سر می‌برد. بی خبر از موج خیزان مسائل دنیای خارج، از یغماگری عشایر لر در زیر گوش اصفهان گرفته تا طغیان‌های نواحی دورتری در چهار گوشه کشور مانند کرمان و لرستان و مشهد و هرات و گرجستان و هویزه، با حمایت خواجگان، فتحعلی خان زود توانست مدیریت مناطق ابریشم خیز را از نو به دست گیرد. اما اختلاف او با وزیر اعظم به قوت خود باقی ماند. اواخر 1714/1126 فتحعلی خان و رفیقش صفی قلی خان آشکارا در حضور سلطان حسین به شاهقلی خان پریدند. شاه قلی خان در 22 ژوئیه 1715 یا 21 رجب 1127 از دنیا رفت. سه روز بعد فتحعلی خان وزیر اعظم شد. او بی‌درنگ کارزار کسب درآمد برای خزانه و چنان که بعدها کاشف به عمل آمد برای خودش - را آغاز کرد. ظرف دو ماه، مقامات مختلفی از یاران وزیر اعظم پیشین را کنار زد و مواجب غلامان و دولتمردان دیگر را کاهش داد. به کسانی هم که برکنار شدند فرمان داد صورت مالیات‌هایی را که باید پرداخته باشند ارائه کنند و نپرداخته‌ها را بپردازند. مسؤولانی مانند مستوفی‌الممالک پیشین علیرضا خان و حاکم بندر عباس و لار وادار به فروش خانه‌ها و اثاثیه‌شان شدند. اواخر سپتامبر/ اواخر رمضان، یان اوئیس مدیر کمپانی هند شرقی گزارش داد فتحعلی خان از هر جا که می‌تواند پول می‌گیرد و تجار از این که به حسابرسی فرا خوانده شوند وحشت کرده‌اند. افزود روزی نمی‌شود که کسی را بازداشت نکنند. ارامنه‌ی جلفای نو از نخستین کسانی بودند که چوب این همّت وزیر جدید را خوردند. او نه تنها مالیات سرانه از آن‌ها خواست بلکه آن رقم (فرمان) را هم که خانواده‌ی شهریمانیان در عهد شاه عباس دوم گرفته و از پرداخت جزیه معاف شده بودند پاره کرد و مالیات آن‌ها را عطف به ماسبق از زمان جلوس شاه سلطان حسین در 1694/1105 کرد امّا وسوسه‌ی درآمد شخصی به سرعت او را نرم کرد. تضرّعات ارامنه و رشوه‌های کلان کافی بود تا حکم را عوض کند و فقط مالیات سه سال از شهریمانیان مطالبه گردد.

طبق رسوم، قدرت فتحعلی خان بر شبکه‌ی گسترده‌ای از پیوندهای خانوادگی مبتنی بود و مؤیّد این نظر ما که غلامان وارداتی نیز برای بقای سیاسی خود مانند نخبگان ایلیاتی به روابط خویشاوندی متکی بودند اصلان خان برادر فتحعلی خان که از سال 9- 1708 حکومت استرآباد را در اختیار داشت احتمالاً تا زمانی که فتحعلی خان وزیر اعظم بود بر سر کار ماند. همین طور پسر اصلان خان، محمّد خان که در 1708 وزیر هرات شد. لطفعلی خان که بعدها سردار مهمی شد یکی از خیل برادرزاده‌های او و باجناق او بود. یک دختر فتحعلی خان همسر رستم خانی شد که بین سال‌های 1717 و 1722 قوللر آقاسی بود و در 1717 حکومت کرمان را هم از آن خود کرد. خویشاوند گماری، ایجاد شبکه‌ای از خویشان در مشاغل حسّاس یک شرط ضروری؛ ولی نا کافی برای ترقّی شخص و بقای سیاسی او بود. رابطه‌ی حسنه با فرمانروا بیشتر از آن ضرورت داشت، زیرا حتی شاهِ گوشه گیر نیز می‌توانست هر صاحب منصبی را با یک اشاره‌ی انگشت برکنار کند. به هر روی فتحعلی خان با شاه بهترین رابطه را داشت و تا آخرین لحظه در اواخر 1720 که از چشم شاه افتاد مورد اعتماد کامل وی بود. در توضیح این که چرا شاه با سوء استفاده‌ی آشکار فتحعلی خان از قدرتش را نادیده می‌گرفت. گاردان می‌گوید: سلطان حسین به قدری از درستکاری وزیر اعظمش مطمئن بود که هر اشاره‌ای بر خلاف آن را نشنیده می‌گرفت به حدّی که در افواه پیچید او شاه را جادو کرده است. این بی توجهی شاه اکنون که دو دهه‌ی تمام از حکومتش می‌گذشت از یک سو استمرار نا بالغی فکری او و از سوی دیگر توانمندی فراوان وزیر را نشان می‌داد. گاردان ادعا می‌کند فتحعلی خان در پنج سال وزارتش ثروتی اندوخت که هفت برابر دارایی خزانه‌ی دولت بود. این به جای خود، شواهد بسیاری حاکی است که فتحعلی خان با روش‌های ایجاد درآمدش نفرت شدیدی از خود پدید آورد. یکی از این روش‌ها دستکاری قیمت غلات در زمانی کمیابی بود. سفیر روسیه آرتمی وولینسکی با دلایل قابل قبول فتحعلی خان را در رسوایی احتکار گندم سال 1717/1129 دخیل می‌داند و او را بزرگترین سفته باز کشور می‌نامد. هر که حجره یا دکانی دارد قانوناً می‌تواند مواد خوراکی و نیز بهترین ابریشم زربفتی را که تولید می‌شود تهیه کند و بفروشد، ولی عملاً این اجناس را فقط اعتمادالدوله (فتحعلی خان) خرید و فروش می‌کند و دیگران باید آن‌ها را از او بخرند تا بفروشند. همین طور تنها کسی که اجازه دارد گندم برای فروش بخرد وزیر اعظم است و هر کس گندم می‌آورد باید به مأمور خریدهای او بفروشد و بعداً آن‌ها در شهر آن را می‌فروشند.

مخالفت با وزیر اعظم زود آغاز شد. هنوز چند ماهی از انتصابش نگذشته بود که قورچی باشی محمّد قلی خان شاملو در شورای سلطنت فتحعلی خان را متهم کرد به این که کشور را به سمت ویرانی می‌برد و فرمان‌هایی می‌دهد که انگار شاه است. محمّد قلی خان تهدید به استعفا کرد و گفت مایل نیست زیر نظر امرد بازی کار کند که آمده است بر کار خادمان پیر وفاداری از قبیل موسی خان خط بطلان بکشد و سر همه‌ی بندگان خدا کلاه بگذارد تا خزانه را پر کند. در اواخر فوریه‌ی 1718/1130 در کاشان محل اتراق شاه سوء قصدی به جانش کردند. گلوله‌ها به هدف نخوردند، ولی یکی از نوکران وزیر کشته شد. سوء قصد کننده را پیدا نکردند و به زکریا خان شک بردند کسی که در مزایده‌ی تصاحب بندرعباس از صفی قلی بیگ شکست خورده بود. فتحعلی خان دو سال دیگر نیز مورد اعتماد کامل شاه ماند. سقوط او پس از توطئه‌هایی درباری به شیوه‌ی سنتی رخ داد. 21 سپتامبر 1720/ 1132 احمد آغا سرکرده‌ی خواجگان سفیدپوست به شیراز تبعید شد ، گویا به جرم این که شاه را نا آگاه خوانده و متهم کرده بود که با واگذاری همه‌ی اختیاراتش به وزیر اعظم کشور را ویران کرده است. سپس مخالفان فتحعلی خان به رهبری ملاباشی محمّد حسین تبریزی و حکیم باشی رحیم خان او را متهم کردند که در پی ایجاد شورشی برای براندازی شاه بر آمده ‌است. ادّعا کردند که با همدستان سنّی‌اش یک سردار کرد و ایادی طایفه‌اش لزگی‌ها پنهانی نامه نگاری کرده و سردار را با سپاهیانش به تهران فرا خوانده است و به لزگی‌ها اجازه‌ی غارت داده به شرط آن که از ایروان که حاکمش برادرزاده‌ی وزیربود جلوتر نیایند. برای اثبات این ادعا دو مقام دولتی یک نامه‌ی جعلی رو کردند که ظاهراً آن را فتحعلی خان به سردار کردش نوشته بود.[2] با شنیدن این‌ها سلطان حسین دستور جلب وزیر اعظم را صادر کرد. بنا بر شایعات فتحعلی خان پیش از دستگیری‌اش کاروان بزرگی از اموالش را به هندوستان فرستاده بود. احتمال می‌رود او را شکنجه کرده باشند تا چند و چون ثروت هنگفتش را از او دربیاورند. سرانجام چشمانش را به خنجر درآوردند. بخشی از دارایی‌های او را برای خزانه شاه مصادره کردند و بقیّه را بین مردم بخش کردند. فتحعلی خان پس از آن که چشمانش را از دست داد و در مورد اتهامات وارده به او مجرم شناخته شد عزل گردید و جای او را محمّد قلی خان شاملو گرفت که پسر محمّد مؤمن خان وزیر اعظم اسبق بود. شیخ علی خان پسر شاه قلی خان و نوه‌ی شیخ علی خان زنگنه که امیر شکار باشی بود قورچی باشی شد. و مقام قبلی او را به احمد آغای خواجه دادند. فردای روزی که وزیر اعظم را کور کردند اثری از 3000 سرباز کردی که بنا بود رهسپار اصفهان باشند به چشم نیامد. شاه مشکوک شد که مبادا نیرنگی در کار بوده است و فرمان داد محاکمه برای کشف حقیقت برگزار کنند. فتحعلی خان جانانه از خود دفاع کرد و همه‌ی اتهامات وطن فروشی، خویشاوندگماری و اختلاس کلان را یک به یک رد کرد و همه را نا معقول و نا درست نشان داد. شاه از کرده‌ی خود پشیمان شد و دستور داد وزیر اعظم را به ارگ شیراز ببرند و حاکم با او محترمانه رفتار کند؛ امّا به جای مجازات عاملان خیانت به فتح علی خان ترجیح داد کل ماجرا را مسکوت بگذارند و عذرخواهی آن‌ها را بپذیرد. همه‌ی گناهکاران به سر کار خود برگشتند، ولی بی گناهانی که برکنار شده بودند دیگر مشاغلشان را به دست نیاوردند.»[3]



[1] - در صحت روایت افراد وابسته به دربار راجع به فتحعلی خان تردید وجود دارد و رسول جعفریان در صفحه 443 کتاب صفویه از ظهور تا زوال به نقل از شاعر مکافات نامه که خود نیز در همان زمان می‌زیسته و از درباریان منتقد بوده است؛ (البته برای دیگران شاید؛ زیرا در مدح شاه سلطان حسین کوتاهی نکرده است.) او در باره فتحعلی خان می‌گوید:

                        به غیر از وزیر فریبنده     کار                به صورت چو طاووس سیرت چو مار

                        فریبنده طناز     ساحر    سخن                که ابلیس  را  داد        بازی     به فن

                        ببرد آن همه   از جماد و  نبات                حریفان   بیچاره  را          کرد  مات

                        ز املاک و اسباب و نقد و عقار               ز خیل و     بغال و بعیر      و  حمار

[2] - مؤلف کتاب بصیرت نامه در صفحه 69 در مورد متن این نامه می‌نویسد: «چون شاه بدگویی لطفعلی خان را از دشمنان او نشنیده، شعله عداوت ایشان از کانون سینه سر به گردون کشید با یک دیگر نشستند و در دفع دشمن مشاورت در پیوستند و گفتند: لطفعلی خان خویش اعتمادالدوله است. اگر یک بار دیگر به افغان مظفّر شود دل شاه به کلیه به او میل خواهد کرد و تقرّب او زیادت خواهد گشت و کار ما مشکل خواهد شد. شاه در بلده تهران بود ملاباشی و حکیم باشی در محلی مرغوب به خدمت شاه رفته، سندلی‌های ( نوعی کفش) خود را برداشته بر زمین زدند و فریاد و فغان در پیوستند و گفتند که فتحعلی خان اعتماالدوله به بزرگان اکرادی که در طرف دولت عثمانی قرار دارند کاغذ نوشته به این مضمون: نظر به عهد و پیمانی که ما با شما داریم و منتظر فرصت می‌باشیم سه هزار سوار برداشته روانه تهران شوند و در شب علی‌الغفلة به سرای پادشاهی ریخته کار شاه را در خواب غفلت بسازند. کاغذ به دست شاه دادند. شاه از مطالعه آن مبهوت متحیر بماند از غایت ساده دلی در نیافت که این عمل از سر حیله و تزویر است.»

همین مؤلف در باره سرانجام وی می‌نویسد هنگامی که اعتمادالدوله را به شیراز فرستادند روایت است پس از آن که محمود افغان اصفهان را تصرف کرد قزلباشان برای آن که اعتمادالدوله به دست محمود نیفتد او را زهر دادند و دو داماد او یعنی میرزا رستم و محمّد قلی خان را که از خواص نوکرهای شاه بودند به مال و جان امان دادند و باقی منسوبان اعتمادالدوله را مال و منصب گرفته در گوشه عزلت انزوا دادند.

[3] - ایران در بحران زوال صفویه و سقوط اصفهان، رودی مَتی، ترجمه حسن افشار، چاپ سوم، 1397، گزیده‌ای از صفحات 211 تا 218

4- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 941

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد