پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اطرافیان شاه سلطان حسین صفوی

اطرافیان شاه سلطان حسین

 

در شیوه‌ی رفتار پادشاه و اطرافیانش شباهت و هماهنگی زیادی دیده می‌شود و هر دوی آن‌ها را در بروز ناهنجاری‌ها و فساد و توسعه آن در سیستم حکومتی، مکمّل یک دیگر باید دانست، امّا از نظر رتبه‌بندی این پادشاه وقت است که در اولویّت قرار گرفته و بانی ایجاد و پیدایش چنین آشفته بازار بوده‌ است. بنابراین پادشاه وقت مسؤول اصلی شناخته شده و باید پاسخگوی تاریخ و مردم جامعه و تبعات آن باشد، زیرا در چنین محیطی بود که این ضرب‌المثل فارسی که می‌گوید هرچه بگندد نمکش می‌زنند، وای به روزی که بگندد نمک، عینیت یافت. بعضی از مورّخان بر مبنای مقطع زمان و محیطی که قرار داشته‌اند، همواره حاکمان را تاری جدا بافته از مردم دانسته و تمام انحرافات را ناشی از اطرافیان او معرّفی کرده‌اند. در حافظه تاریخ القاب زیادی مبنی بر بی‌عرضه بودن به شاه سلطان حسین منتسب شده است. هرچند که در اعطای این القاب نباید نقش اطرافیانش را در شکل‌گیری آن‌ها نادیده گرفت؛ ولی در اغلب موارد، خود پادشاه نیز شایستگی و لیاقت این القاب را اثبات نموده است.

اطرافیان پادشاه را گروه‌های مختلفی تشکیل می‌دادند و هر یک در هدایت سلطان سهمی داشته‌اند. مؤلّف رستم‌التّواریخ از وجود علما و روحانیون بزرگی که در زمان شاه سلطان حسین می‌زیسته‌اند نام می‌برد و می‌نویسد: «در زمان خیریّت نشان علمای نامدار و حکمای با اعتبار و فضلای تقوی شعار و مهندسان هوشیار که همه صاحب تصنیفات و تألیفات بودند، از آن جمله عالی جنابان قدسی ‌القابان، فردوس‌مآبان، فضایل و کمال اکتسابان، جامعونِ‌المعقول والمنقول و حاویون‌الفروغ والاصول، زبدة‌العلماء والمتشرّعین، آخوند ملاّ محمّدتقی، مؤلّف کتاب حدیقه و شرح من لایحضر وقدوة‌المحققّین آخوند ملّامحمّدباقر، شیخ‌الاسلام، شهیر به مجلسی مؤلف بحارالانوار و حلیة‌المتّقین و جلاءالعیون و کتاب‌های دیگر و نخبة‌الاخبار میرزا محمّد‌تقی شهیر به الماسی و فخرالعلما، آقاجمال و زبدةالفضلا آقاحسین خونساری که هر یک در علم و فضل و حکمت و فقه و اصول صاحب تصنیفات و تألیفات بوده‌اند.»[1] محمّدهاشم آصف در جهت توجیه آن که شاه سلطان حسین در اواخر حکومت خود توسّط اطرافیان نالایق به فساد کشیده شده‌اند به نقش دیوان‌بیگی او در ایجاد نظم و انضباط اجتماعی اشاره می‌کند و می‌گوید: «آن سلطان جمشیدنشان را دیوا‌ن‌بیگی بود، صفی‌قلی‌خان نام و معظم‌الیه با کمال نظم و نسق و رتق و فتق و امانت و دیانت و کیاست و فراست و در ریاست با حسن سیاست، متوجّه امور سلطانی و متصّدی مهمّات جهان‌بانی آن افتخار ملوک بود و یک خیمه از پوست متمرّدین و سارقین و ظالمین در ریاست به حسن سیاست مهیّا نموده بود و تا بیست و پنج سال آیین پادشاهی و قواعد اسلام‌پناهی و قوانین جهان‌بانی و رسوم خاقانی آن خاقان اعظم برجا بود و به هیچ وجه من‌الوجوه عیب و منقصتی در امور سلطانی و اوضاع جهان‌بانیش نبود.

 چون بیست و پنج سال از مدّت سلطنت آن فخرالسّلاطین گذشت و صفی‌قلی‌خان مذکور تصدّق آن قبله‌ی عالم گردید و مرغ روحش به آشیانه‌ی قدس پرواز کرد و آن چند عالم فاضل مذکور که حامی و حافظ ملک و ملّت بودند، به عالم قدس ارتحال نموده بودند؛ پس زهّاد بی‌معرفت و خرصالحانِ بی‌کیاست به تدریج در مزاج لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهان‌بانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق معوجِ گمراهی، وی را داخل و به افسانه‌های باطل، بی‌حاصل، او را مغرور و مفتون نمودند و بازار سیاستش را بی‌رونق و ریاستش را ضایع مطلق کردند. امور خرصالحی و زاهدی چنان بالا گرفت و امور عقلیه و کارهای موافق حکمت و تدبیر در امور، نیست و نابود گردید. دیباچه‌ی بعضی از مؤلّفات جناب علّامه‌العلمایی آخوند ملّامحمّدباقر، شیخ‌الاسلام، شهیر به مجلسی را چون سلطان جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنّت آرامگاهی به دلایل و براهین آیات قرآنی حکم‌های صریح نموده که سلسله جلیله‌ی ملوک صفویه نسلاً بعد نسل، بی‌شک به ظهور جناب قائم آل محمّد خواهد رسید. از این احکام، قوی‌دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت مداری را از دست رها نمودند و گوهر گرانبهای لایتم‌الرّیاسة الاّ به حسن‌السّیاستة را که از درج مقالِ معجز بیان حضرت امام به حقّ، ناطق صادق بیرون آمده، از کف دادند و طرق متعدّده‌ی فتنه و سُبُل معدوده‌ی فساد و ابواب افراط و تفریط در امور و ظلم به صورت عدل بر روی جهانیان گشادند و در میان هرج و مرج زیاده از حدّ تقریر و تحریر روی داد، چنان که شیخ سعدی گفتند:

استاد و معلّم چو بود کم آزار                   خرسک بازند کودکان در بازار

در دستگاه، از بی‌تمیزی و عدم حساب و احتساب، چنان افراط و تفریطی در امور لشکرآرایی و رعیّت‌پروری روی داد که از تهی‌دستی غلامان خاصّه‌ی سرکار فیض‌آثار و عمله‌جات دیوان عظمت‌مدارِ پادشاهی، همه کفش ساغری به پا و بی‌شلوار و تنبان بوده‌اند و زانو بر بالا نمی‌توانستند، نشست که اسافل اعضایشان پیدا می‌شده و اسباب و آلات حربشان، اکثری به رهن و گرو و یا شکسته و از کار افتاده بود. از تأثیر سپهر آبنوسی، آخرالامر دولتش چنان به مغلوبیّت و مقهوریّت و مخذولیّت و منکوبیّت و افتضاح انجامید که ذکر آن‌ها باعث کلال و ملال و غمّ و همّ شنوندگان خواهد شد.»[2]


 



[1]- ص 94- رستم‌اتّواریخ- محمّدهاشم آصف(رستم‌الحکما)- به کوشش محمّد مشیری- 1352

[2] - صص- 95 تا 98- رستم‌اتّواریخ- محمدهاشم آصف(رستم‌الحکما)- به کوشش محمّد مشیری- 1352

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 71 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد