پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

روایت لکهارت از ایام محاصره اصفهان در زمان شاه سلطان حسین صفوی

روایت لکهارت از ایّام محاصره اصفهان

 

محاصره اصفهان 6 تا 7 ماه طول کشید. در این مدت وضع زندگی مردم بسیار تأسف بار گردید. لارنس لکهارت در این رابطه می‌نویسد: «در اواخر اوت حتی اغنیا هم عاجز از تهیّه‌ی گوشت گوسفند بوده و درِ دکان‌های معدودی هم که باز بود فقط گوشت اسب و استر آن هم به قیمت‌های بس گزاف به فروش می‌رسید. سگ‌ها و گربه‌ها سبعانه دنبال شده، چون به چنگ می‌افتادند مُولَعانه بلع می‌شدند و حتی کسی از خوردن موش روی گردان نبود. یکی از مورّخان ایران قصه را این چنین به رشته‌ی بیان می‌کشد. کسانی که از جامه‌ی ابریشمین تن می‌پوشیدند چون کرم پیله به برگ خوردن شدند. طبقه بی بضاعت شهر ناگزیر به جمع آوری کفش کهنه و چرم فاسد و پوست درخت و حتی پهن اسب شده، بدین طریق سدّ جوع می‌کردند. بالنّتیجه عدّه‌ای بی شمار به علت اثرات توأمان تغذیه نا مناسب و غیر مغذّی بیمار گشته تلف شدند. راهب الکساندر وضع را در پایان آن ماه چنین بیان می‌کند. شمشیر گرسنگی آن چنان آخته است که نه فقط چون کسی جان می‌دهد همان دم دو یا سه نفر گوشت گرم جسد را بریده آن را بدون ادویه با لذّتی تمام می‌بلعند بلکه اطفال خرد سال را به قصد اطفای آتش گرسنگی ربوده به قتل می‌رسانند. علاوه بر این غالباً گوشت انسانی منتهی به نام دیگر در دکان‌ها به فروش می‌رسید حتی شاه ناگزیر از خوردن گوشت شتر و اسب شد. سرانجام چون مواد غذایی برای ابتیاع وجود نداشت و پول هم ارزش خود را از دست داد، حتی اغنیاء هم از تهیه مایحتاج خویش عاجز ماندند. چون یکی از اغنیا در می‌گذشت ممکن نبود کسی را به تدفین وی واداشت. محمّد محسن صاحب زبدة‌التواریخ می‌گوید مؤلّف این دفتر خود در ایام محاصره چون حسب‌الامر مقرّر شده بود که به خانه‌ها و هر جا که آذوقه باشد، رفته و در هر جا که آذوقه باشد نصف آن را به جهت سرکار پادشاهی گرفته، فدوی را جهت سرکار خاصّه برده و قدری را بر سیبه‌ها و دروازه‌ها تقسیم نمایند.[1] روزی با جمعی جلوداران سرکار خاصه که به جهت تمشیت امور و خدمات مزبوره با کمترین مأمور بودند به خانه‌ی مرد نقشینه فروش که در میدان دکان داشت، رفته. در زیر زمین که درب آن را کاه گل کرده بودند به گمان آن که البتّه در آن جا در زیرزمین گندم یا آذوقه مخفی کرده باشند، درب را مفتوح نموده، چون داخل زیر زمین شد چهارده جوال که هر یک صد من تبریز یا بیشتر می‌گرفته در بالای سکّوهای آخری که زیر آن‌ها خالی بوده، گذاشتند. چون تاریک بود به محض ملاحظه‌ی جوال‌ها همگی جزم نموده که تمام گندم یا آرد یا هر دو خواهد بود. در کمال سرور و خوشوقتی که گویی فتح قلعه خیبر نموده بر سر جوال‌ها رفته، چون سر آن‌ها را گشوده تمام زر عباسی تازه سکّه بود. در نهایت تکّدر و مأیوسی باز سر آن‌ها را بسته از آن جا بیرون آمد. غریب تر آن که صاحبخانه با وجود آن قدر زر از گرسنگی مرده و کسی نبوده که او را دفن نماید.

محمّد علی حزین که چند روز قبل از سقوط اصفهان آن جا را ترک گفته بود مشهودات خود را چنین بیان می‌کند. به غیر از کتابخانه چندان چیزی در منزل من باقی نمانده بود و با وجود بی مصرفی قریب به دو هزار مجلد کتاب را نیز متفرّق ساخته بودم و تتمه در آن خانه به غارت رفت. البته در اواخر ایّام محاصره مرا بیماری صعب عارض شد و هر دو برادر و جدّه و جمعی از مردم خانه درگذشتند و آن منزل خالی شده منحصر به دو سه کس خادمه‌ی عاجز گشت تا آن که بیماری من رو به انحطاط نهاد.

هر چه ایام محاصره طولانی‌تر می‌شد وضع مردم وحشتناکتر می‌گردید. معابر از انبوه اجساد و متلاشی شده که کس حاضر یا قادر به تدفین آن‌ها نبود آکنده شد. چنان چه اصفهان هوایی این چنین سالم که دارد، دارا نبود. شاید تلفات امراض عفونی به مراتب از آن چه رخ داد زیادتر نمی‌شد. میزان تلفات به نحوی وحشتناک افزایش یافت و به قدری اجساد به زاینده رود افکنده شد که آب آن تا چند ماه آلوده بود. بسی مایه‌ی اعجاب است که عدّه‌ی کثیری از ایرانیان مرگ معجّل به دست پاسدار افغانی را به مرگ دردناک تر از رنج گرسنگی یا بیماری مرجّع کردند. بخت با چند تن همچون پدری و محمّد علی حزین یار بود که توانستند از آن حوادث ناگوار جان به در برند؛ ولی چندین هزار نفر که بیهوده برای آزادی و نجات کوشیده به هلاکت رسیدند. نماینده شرکت هند شرقی انگلیس در 20 و یا 31 اکتبر 1722 از اصفهان می‌نویسد به قدری افراد از این طریق جان سپردند که اجساد در کلیّه باغ‌های دور و بر همچون یادگار پیروزی مردم درنده خو گسترده است. او سخن را ادامه داده می‌افزاید سربازانی که در پایان ایام محاصره به حفاظت حصارها گماشته شده بودند بیشتر زیبندگی داشتند. اصفهان در اوایل اکتبر تقریباً دم واپسین را می‌گذراند بالنتیجه شاه با توجه به مِحَن و مصائب مردم حاضر به تسلیم شد اما افغانی خود پسند مغرور که اکنون مطمئن به پیروزی خود بود برای مذاکره شتاب نشان نمی‌داد و بدین ترتیب رنج و محنت اهالی باز ادامه یافت. پادشاه قوی شوکت ایران ساعت 12 روز 23 اکتبر بدون هیچ گونه جلال و جبروت و شکوه سلطنتی از قصر خود سوار شد. او همچون فردی بینوا و پریشان حال لباس به تن داشت. از آن جا که آشفتگی خاطر از سر و روی ملازمانش می‌بارید چنین می‌نمود که مراسم تشیع رسمی آن اعلیحضرت انجام می‌گیرد. بدین سان محاصره‌ی اصفهان پایان یافت. چنان چه تاریخ شروع آن را از اواخر آوریل 1722 که شهر در آن وقت به محاصره کامل درآمد احتساب کنیم محاصره شش ماه به طول انجامید. تعداد تلفاتی را که به ضرب شمشیر یا بر اثر گرسنگی و بیماری رخ داد، نمی‌توان دقیقاً به دست داد. تصور نمی‌شود بیش از 20000 نفر بر اثر عملیات دشمن جان داده باشند؛ لیکن لااقل چهار برابر این تعداد از رنج گرسنگی و امراض عفونی به هلاکت رسیدند.[2]

اصفهان پس از عذاب الیمی که غلزایی‌ها بر آن وارد آوردند دیگر کمر راست نکرد. جمعیّت آن که در دوران درخشانش در عهد پادشاهان بزرگ صفویه 650000 نفر می‌رسید نه فقط بر اثر تلفات ایام محاصره بلکه به علت آن مهاجرت‌های بعدی سخت رو به نقصان گذاشت. نادرشاه بلافاصله پس از زمان کوتاه فرمانروایی افاغنه پایتخت را به مشهد انتقال داد و اصفهان علی رغم وضع مرکزی و هوای مطبوع و سایر مزایای خود دیگر مقرّ دولت ایران محسوب نگردید. جیمز موری یر که در اوایل قرن نوزدهم از این شهر دیدن کرده آن جا را به نسبت حجم سابقش بسیار کوچک یافته است گویی که لعنت خدا به قسمت‌هایی از این شهر، همچنان که بر بابل فرود آمد نازل شده است. منازل، بازارها، مساجد، قصور و کلیّه معابر بالمرّه متروک به نظر می‌رسند. من چندین میل در ویرانه‌های آن سواره عبور کردم و به موجودی زنده برنخوردم. جز آن که گاه شغالی بر سر دیوار پیدا می‌شد یا روباهی به سوراخ خود می‌خزید. در قطعه ویرانه‌ای بزرگ که در آن جا منزلی در مراحل مختلف خرابی مشاهده می‌شود بر حسب اتّفاق خانه‌ای مسکونی یافت می‌گردد که صاحبش را می‌توان به مرد آواره‌ی کتاب ایّوب مشابه داشت که در شهرهای ویران و خانه‌های غیر مسکون که نزدیک به خراب شدن است، ساکن می‌شود. خوشبختانه کلیه ذخایر معماری اصفهان چه در ایام محاصره یا در دوره‌ی پر محنت بعد از گزند حوادث مصون ماند. علاوه بر این در این ایّام برای اصلاح وضع شهر مساعی لازم به کار رفته، لیکن جمعیت آن هنوز یک سوم دوره اعتلای آن است.»[3]



[1] - سیبه در لغت به معنای دیوار کشیدن است؛ ولی در جنگ به معنای دیوار متحرکی است که تا مُحاذی برج دیوار قلعه بالا می‌آید و از آن جا مهاجمان به بام قلعه وارد می‌شوند.

[2] - لکهارت در صفحه 188 کتاب انقراض سلسله صفویه درباره وضع مردم اصفهان بر اساس گزارش نماینده هند شرقی می‌نویسد: «وضع اسف بار اهالی اصفهان با سپری شدن ایام به وخامت می‌گرایید. نماینده شرکت هند شرقی انگلیس و سایر اعضای آن در گزارش خود به لندن مورخ 6 ژوئیه 1722 می‌گویند آن چه پس از تاریخ آخرین نامه‌ی ما در این جا رخ نموده عبارت است از اشتداد مصائب ما بر اثر افزایش قحطی و اخباری متناوب راجع به کمک‌ها و جنگ‌ها که هیچ یک از آن‌ها را نمی‌توان محل اعتبار دانست. ادامه‌ی خلاف انتظار این مشکلات ما را بسیار ناراحت ساخته است. چه بنا بر دلایل کافی نگرانیم که سرانجام غم افزایی در پیش داشته باشیم و دیگر آن که مبادا کلیّه دارایی و تجارت شما در این جا حیف و میل شود. نایابی انواع ارزاق قیمت‌ها را باور نکردنی افزایش داده است. نان و آرد که معمولاً از قرار هر من شاه به دو شاهی و چهار غاز به فروش می‌رسید اکنون 50 شاهی به فروش می‌رسد. برنج 65، جو 24، گندم 42، کره 170، گوشت گوسفندی 48 و گوساله 40 شاهی قیمت دارند. گرانی آن چنان است که نقدینه ما را ته کشانده است. ذخیره‌ای که ما در بدو ورود دشمن تهیّه دیدیم کفاف سه ماه ما را می‌داد، لیکن این وضع بیش از حد انتظار به طول خواهد انجامید. چون ذخیره‌ی ما اکنون به مصرف رسیده و هنوز در محاصره قرار داریم. نه فقط ما بلکه کلیّه همسایگان اروپایی ما و شهر نیز دچار اشتباه شده‌ایم. کسانی که محتملاً شاهد این قبیل حوادث بوده‌اند هرگز تصور نمی‌کردند که شهریار ایران به دست 5000 نفر از اتباع خود پس از آن همه جنگ‌های مایه‌ی افتخار که ایران علیه ترک‌های سهمگین از عهده برآمده این چنین به سهولت از پای درآید. ما چندین بار در باره‌ی ضروری‌ترین و احتیاط آمیزترین اقدامات به مشاوره پرداخته‌ایم.»

[3] - انقراض سلسله صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، تألیف لارنس لکهارت، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات مروارید، چاپ سوم، 1368، برگزیده‌ای از صفحات 190 تا 196

4- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 978

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد