پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی ورود محمود افغان به اصفهان

چگونگی ورود محمود افغان به اصفهان

 

پس از حدود هفت ماه که شهر اصفهان در محاصره‌ی افاغنه بود شاه سلطان حسین به نمایندگی از خائنان گذشته و حال برای تقدیم تاج پادشاهی به سوی دیدار محمود افغان حرکت کرد. روایت است که او در شهر می‌گریست و با صدایی بلند این ابیات را زمزمه می‌کرد:

الوداع ای تخت شاهی الوداع      الوداع ای ملک ایران الوداع

الوداع  ای تاج شاهی  الوداع        الوداع،  شاه  و شهر اصفهان»[1] و [2]

شاه سلطان حسین با اخذ این تصمیم اجباری و ذلّت بار که تسلیم شدن در مقابل محمود افغان را پذیرفت با حالتی افسرده به همراه جمعی از اطرافیان خود به سمت فرح آباد حرکت کرد. حقارت شاه سلطان حسین تازه شروع شده بود و تا به هنگام قتلش در زمان اشرف افغان ادامه یافت. وی در این ایام شاهد فجایع ناگوار از جمله قتل فرزندان و توهین نسبت به دختران و اعضای حرم خود بود و اگر در همان ابتدا به قتل رسیده بود دیگر متحمل آن میزان رنج و حقارت نشده و تنها صفت ننگ تاریخ را یدک می‌کشید. در رابطه با چگونگی تقدیم تاج پادشاهی اغلب روایات مشابه هم می‌باشد و بعد از پایان این مراسم خفّت بار است که محمود افغان، فرعون گونه وارد شهر اصفهان می‌گردد. شاید هم روح شاه اسماعیل اوّل و تمام مبلغان افراطی در میدان نقش جهان ناظر این وقایع بوده است که چگونه افاغنه‌ی پیروز لعن بر علی (ع) می‌فرستادند و کسی را یارای مقابله با آنان نبود. در توصیف مراسم ورود و مقدّمات آن لارنس لکهارت می‌نویسد: «امان‌ الله به دستور محمود عصر همان روز در رأس 3000 سوار وارد اصفهان شد. او درهای قصر سلطنتی را مهر و موم کرده، سربازان خود را به جای نگهبانان ایرانی گماشت. موقعی که امان الله مشغول این کار بود زنان و اطفال حرم شاه مخلوع طوری بنای شیون و زاری گذاشتند که فریاد آنان در سراسر شهر به گوش می‌خورد. محمود روز بعد به منظور جلوگیری از خطر بروز امراض عفونی دستور داد تا اجساد از معابر برداشته شوند؛ ولی قصد وی اصولاً آماده ساختن خیابان‌ها برای ورود ظفر نمون بعدی خود بود. او بلافاصله ترتیبی داد که ارزاق به مقدار کافی برای تقسیم میان اهالی گرسنگی کشیده به شهر حمل شود. پس از آن که برای ورود رسمی محمود به اصفهان تهیّات لازم دیده شد او به طرزی باشکوه و مجلّل از فرح آباد عزیمت نمود. امان الله از راه احتیاط بر بام‌های عمارات مرتفع و مناره‌های مساجد در مسیر محمود سربازان کاملاً مسلح به نگهبانی گماشت؛ اما معلوم شد اهالی بر اثر فاجعه‌ای که گرفتار شده بودند طوری ترسیده و مبهوت گردیده و نیز در نتیجه گرسنگی و بیماری آن چنان ناتوان شده‌اند که اغتشاشی رخ نداد.

ژوزف آپی سالیمییان که اگر از جمله‌ی شرکت کنندگان پیاده یا سواره آن موکب نبوده؛ یقیناً در زمره‌ی تماشاگران قرار داشته است. ماوقع را به تفصیل برای کلراک نقل نموده، موجز آن را به اطلاع پطرس دی سارجیس گیلانتز رسانیده است. هانوی شرحی را که کلراک در این باب آورده با بیان ذیل به انگلیسی برگردانده است. این موکب با ده صاحب منصب سوار آغاز شد و پشت آنان در حدود 2000 سوار که در میان ایشان چند تن از بزرگان و اعیان دربار ایران وجود داشت، در حرکت بود. بعد میرآخورِ امیر افغانی در رأس پانزده سوار هر کدام با یک جنیبت[3] که غاشیه‌های بسیار اعلی بر آن‌ها انداخته شده بود، قرار داشت. در پی او عدّه‌ای تفنگدار و پشت آنان 1000 سرباز پیاده نظام حرکت می‌کرد. بعد بلافاصله رئیس کل تشریفات در میان 300 زنگی سرخ پوش در حرکت بود. این زنگیان از میان اسیران اصفهان انتخاب شده بودند تا در زمره‌ی مستحفظان فاتح افغانی درآیند. با چهل قدم فاصله محمود بر اسبی که والی عربستان همان روزِ کناره گیری به وی پیشکش کرده بود، سوار بود. حسین نگون بخت در سمت چپ او می‌راند. از پی این دو امیر در حدود 300 غلام بچّه سوار در حرکت بودند. سپس مفتی و امان الله، صدراعظم محمود و ملا زعفران و نصرالله یکی از سرداران وی و ملّا موسی خزانه دار و محمّد آقا، ناظرالبیوتات محمود حرکت می‌کردند. پس از این عدّه اعتمادالدوله و صاحب منصبان عالی رتبه‌ی شاه مخلوع به اتّفاق جمعی از صاحب منصبان افغانی می‌راندند. در خاتمه یکصد شتر که بر پشت هر یک، یک توپ شمخال بار بود، قرار داشت. مقدّم بر این شتران 600 موزیک چی و پشت آنان 6000 سرباز سوار نظام در حرکت بود. آنان به مجرّد عبور از پل شیراز (پل خواجو) شاه حسین را از میان باغ‌های قصر به توقیف‌گاه وی فرستادند. به نظر می‌رسد که محمود حضور شاه مغلوب را در مراسم پیروزی خلاف تدبیر تشخیص کرد و او بعد به راه خویش ادامه داد تا پس از اندکی به دروازه‌های شهر رسید. اهالی با وجود غم و محنت خویش این تغییر را به امید دمی آسایش فرجی دانستند و همین احساس آنان را برانگیخت تا نسبت به فرمانروای جدید به ظاهر ادای احترام نمایند. آنان امتعه‌ی پر بها زیر سم ستوران وی گسترده و هوا را عطر آگین ساختند. توپ‌هایی که بر پشت شتران قرار داشت گاه و بی گاه آتش می‌شد و ده نفر افغانی که پیشاییش موکب حرکت می‌کردند به نوبت با صدای بلند بر پیروان علی لعن می‌فرستادند. سربازان محمود پس از آن که ورود رسمی وی به قصر سلطنتی پایان یافت با صدایی بس بلند فریاد الله کشیدند. میرزا مهدی در ذکر این واقعه می‌گوید محمود با فرّ فرعون و بیداد شدّاد به اصفهان وارد شد. محمود پس از عبور از دروازه‌ی قصر به تالار بار رفت و بر اورنگ سلطنت جلوس کرد. سلطان حسین نگون بخت که وی را موقتاً از زندان به قصر آوردند؛ مجدّداً سلطنت محمود را به رسمیت شناخت و وزیران و بزرگان و وجوه رجال مراسم سوگند وفاداری و ادای احترام به جا آوردند. چند لحظه بعد با شلیک توپ‌های مستقر در شهر و ارگ این مراسم به اطلاع همگان رسید. محمود در خاتمه تشریفات به کلیّه‌ی حضّار که برای شناسایی سلطنت وی حضور یافته بودند؛ ضیافت داد و بدین سان دوره‌ی فرمانروایی افاغنه آغاز گردید.»[4]

کروسینسکی نیز که خود شاهد این مراسم بوده، مشابه همین روایت را به هنگام ورود محمود افغان به اصفهان ذکر می‌کند و می‌نویسد: «امان الله خان از جانب محمود به ضبط دولتخانه‌ی شاهی مأمور شده، به شهر فرستادند. نصرالله خان را با قدری سپاه به جانب قزوین روانه کردند. شهر اصفهان ضبط شد و به دروازه‌ها آدم گذاشتند و در پاکیزه کردن شهر و کوچه‌ها از مرده‌ها، آدم‌ها تعیین شد. لاشه‌ها را دفن کردند و مهمّا امکن روایح قبیحه را ازاله‌ نمودند و شاه را در خانه‌ی دیگر فرود آوردند. روز سیم شاه و محمود سوار شده؛ رو به اصفهان نهادند و محمود امر کرد که شاه را از باغچه‌ای که در او کشتگان قزلباش در جنگ ریخته بود، بردند که آن‌ها را ببیند و منادی از هر طرف ندا کرد که از قزلباشیه کسی داخل صفوف افاغنه نشود و به هیچ گونه خود را ننماید و بالیوزان فرنگ به استقبال مبادرت نمودند و به راه محمود از پا اندازها از قمشه‌ی گرانبها انداخته، به طمطراق تمام داخل شهر اصفهان و دولتخانه شده، خواجه سرایان حرم و ندما و خدمتگزاران شاه، همگی آمده سر فرود آوردند و در مقام خدمت ایستادند. رجال دولت و خوانین و کارگزاران و امینان دولت آمده بیعت کردند. محمود امر کرد که هرچه آذوقه در اردوی خود مهیّا کرده بودند به اصفهان کشیدند. همان روز چهار وُقِیّه (یک دوازدهم رطل) به دو قروش بیع و شر می‌شد و به قدری کفای نان و گوشت پدید آمد و از اهالی اصفهان، از گریختگان بر سر املاک و خانه‌های خود آمدند و محمود به رسم قزلباش ضیافت کرده، خواتین قزلباشیه را و اهل بیت و ارباب استشاره‌ی شاه سلطان حسین و کسانی که در خفیه خیانت به شاه کرده بودند، در مهمان خانه به تیغ بی دریغ احسان بگذرانید و کسانی که با محمود پیمان داشتند امان داده، بقیّه به قتل رسانید مگر خان هویزه را مؤیّد نموده، پسر عمّ او را که در بیرون نزد محمود بود به حکومت هویزه سربلند نمود.»[5] و [6]



[1] - سفرنامه کروسینسکی، ترجمه عبدالرّزاق دنبلی (مفتون)، با مقدمه و تصحیح و حواشی دکتر مریم میر احمدی، انتشارات توس، چاپ اول، 1363، ص 66

[2] - مؤلف کتاب بصیرت نامه در صفحه 95 بیت دوم را به این صورت آورده است:

الوداع ای تاجداران الوداع                    الوداع اهل صفاهان الوداع

[3] - جنیبت به معنی یدک. اسب کتل. در قدیم اسب خاص پادشاه را می‌گفتند که زین و یراق کرده بر در بارگاه نگاه می‌داشتند. فرهنگ عمید

[4] - انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، تألیف لارنس لکهارت، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات مروارید، چاپ سوم، 1368، صص 199 تا 201

[5] - سفرنامه کروسینسکی، ترجمه عبدالرّزاق دنبلی (مفتون)، با مقدمه و تصحیح و حواشی دکتر مریم میراحمدی، انتشارات توس، چاپ اول، ص 67

[6] - روش نگارش حویزه در شهریور 1314 به موجب تصویب‌نامه هیأت وزیران به هویزه تبدیل گردید.

7- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 985

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد