پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

زن های چاله سیلابی

زن‌های چاله سیلابی

«در دوره فتح علی شاه بود که برای اولین بار در یک شهر از ایران یک محلّه‌ی عمومی به وجود آمد و آن محل در خارج از حصار تهران در نقطه‌ای که آب سیلاب در آن جا جمع می‌شد و به همین جهت آن جا را به اسم چاله سیلابی می‌خواندند. زن‌هایی که در آن مکان به سر می‌بردند کسانی بودند که به عنوان همسر موقّت در یکی از حرمسراهای فتح علی شاه یا یکی از درباریان او به سر می‌بردند و آن گاه که آن‌ها را از حرمسرا می‌راندند، بعد از خروج از آن جا، زوجه‌ی مردان عادی نمی‌شدند. یعنی خود مردان عادی آن‌ها را به زوجیّت نمی‌پذیرفتند، چون می‌دانستند که آن زن‌ها به تجمّل خو گرفته‌اند و نمی‌توانند با مردانی که درآمد زیاد ندارند به سر برند. و لزوم تأمین معاش زن‌های مزبور را وا می‌داشت که از راه راست منحرف شوند و در چاله سیلابی سکونت کنند و زن‌هایی که در آن محلّه‌ی ناپسند به سر می‌بردند از زیباترین زن‌های ایران به شمار می‌آمدند.»[1]

 

 



[1] - ص 44- خواجه‌ی تاجدار- جلد دوم- ژان گور- ترجمه ذبیح‌الله منصوری

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 120

سرسره فتح علی شاه

سُرسُره‌ی فتح‌علی‌شاه

در ایران واژه سُرسُره با نام فتح علی شاه مترادف شده است، امّا مؤلّف رستم‌التواریخ ضمن شرحی از زندگی شاه سلطان حسین به قسمتی از ساختمان محل زندگی او اشاره می‌کند که با این سُرسُره‌ی معروف شباهت بسیار دارد. محمّد هاشم آصف این قسمت را حظ خانه می‌نامد. در توصیف این بخش از حرمسرای گسترده‌ی آخرین پادشاه صفوی می‌نویسد: «در آن سرای بهشت مانند، حجره‌ی دلگشایی ساختند و مکانی عمیق در آن بنا نمودند. از دو طرف سراشیب که دهنه‌ی بالای آن هفت ذرع و دهنه‌ی زیر یک ذرع و از بالا تا زیر سنگ مرمر نصب نموده بودند. آن حجره را با زینت بسیار ساخته و پرداخته و آراسته و پیراسته بودند که گاه گاهی آن یگانه‌ی روزگار برهنه می‌شد و یک زوجه‌ی ماه سیمای سیم اندام خود را برهنه می‌نمود........پس آن دو طالب و مطلوب دست بر گردن هم دیگر می‌نمودند و بعد از دست بازی و بوس و کنار بسیار آن بهشتی سرشت، مجامعتی روح بخشا با زوجه‌ی حور سیمای خود می‌نمود که واه واه چه گویم از لذّت آن (الّا همّ ارزقنا و جمیع‌المؤمنین) آن را حظ خانه می‌نامیدند.»[1]

 مادام کارلاسرنا[2] در زمان ناصرالدّین‌شاه به ایران مسافرت می‌کند. او نیز در خاطرات خود مطالبی مفصّل در باره‌ی آداب و رسوم دربار دارد. وی از چگونگی حمّام و در خزینه رفتن شاهزادگان صحبت کرده و در ادامه از توصیف مشت و مال و رنگ ‌کردن موها و آراستن آن‌ها و سپس از استراحت و پذیرایی توسّط خواجه‌ها و نوازنده‌ها گزارش می‌دهد. کارلاسرنا در قسمتی از خاطرات خود اشاره‌ای کوتاه به سُرسُره‌ی فتح علی شاه دارد و می‌نویسد: «به نظر من صحنِ حمّام شاهزاده ‌خانم از هر لحاظ کامل بود هر چند که مانند جدّش فتحعلی‌شاه به این هوس نیفتاده بود که جایی شبیه سُرسُره‌ی فتح علی ‌شاهی که حتماً عجیب‌ترین حمّام تهران است به آن اضافه کند. حمّامِ سُرسُره که در دوران سلطنت فتح علی ‌شاه بنا شده است در قصر نگارستان است. یک قطعه مرمر صاف با شیب تند، درست در کنار حوض، وسط حمّام کار گذاشته شده است. فتح علی ‌شاه هنگام تفریح وشوخی با زنان بی‌شمار خود آن‌ها را وا می‌داشت که یکی بعد از دیگری لُخت و پَتی از بالای سُرسُره‌ی مرمرین به وسط آب سرد سُر بخورند. در این اقامتگاه سلطنتی نقّاشی‌های بدیع روی دیوار یکی از تالارهای بزرگ قصر را پوشانده است. در یکی از این نقّاشی‌ها فتح علی‌ شاه در مراسم سلام بر تخت سلطنتی نشسته و در حالی که فرزندان متعدّدش اطراف او را گرفته‌اند نمایندگان مختلف کشور را به حضور می‌پذیرد. در یکی از تابلوها گروهی از فرانسویان که لباس نظامی‌ مربوط به جمهوری اوّل را بر تن دارند نقّاشی شده و این تابلو به سفارت‌خانه‌ی ایران فرستاده شده بوده است. زیر هر تصویری اسم همان شخصیّت نوشته شده است.»[3] و در همین رابطه علی شعبانی نیز می‌نویسد:

«فتحعلی‌شاه به تمام معنی یک اپیکوریست بود. اپیکورین مسلکی را گویند که پیروان آن جز به تمنیّات جنسی و لذّات حیوانی به چیزی دیگر نمی‌اندیشند و فتح علی ‌شاه نیز چنین بود. چنین به نظر می‌رسد که در طول سلطنت دراز مدّتش فتح علی‌ شاه بر خلاف عمّش آغامحمّدخان زیاد دربند مملکت داری و کشورگشایی نبوده و برعکس مسأله‌ی زنان بزرگترین مشغله‌ی ذهنی او را تشکیل می‌داده است. در عمارت نگارستان یک حمّام مرمر زیبا دیده می‌شود که یک سُرسُره‌ی قشنگ در آن وجود دارد و می‌گویند: فتح علی‌ شاه پایین سُرسُره می‌نشست و زن‌های او از بالای سُرسُره می‌لغزیدند و یکسره به آغوش آقا و خداوندگار خود جا می‌گرفتند.»[4]

 

 



[1] - ص 82 ، رستم‌التواریخ- محمد هاشم آصف به کوشش محمد مشیری- 1352                              

[2] - خانم کارلا سرنا, سیاح ایتالیایی قرن نوزدهم بود که بارها به شرق سفر کرد و از خود سفرنامه‌هایی بر جای گذاشته است. از جمله سفرنامه‌ی او به ایران در سال 1362 ترجمه و توسط انتشارات زوار به چاپ رسیده است(ویراستار)

[3] - صص 156 و 157 - مردم و دیدنی‌های ایران - سفرنامه‌ی کارلا سرنا - غلامرضا سمیعی

[4] - ص 40 - 1000 فامیل - علی شعبانی

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 119

سلطان حقی

سلطان‌ حقّی

«سلطان‌ حقّی وجهی بود که خاقان مرحوم هر وقت با یکی از حرم‌ها مضاجعت می‌فرمودند برای زوجات و بنین و بنات سلطنت می‌فرستاند. دیگر شپش یا امثال آن بود که اگر از پیراهن خاقان مرحوم هرگاه گرفته می‌شد؛ می‌فرمودند. فلان کنیز قهوه‌خانه ببرد به فلان شاهزاده بدهد و فلان مبلغ را بگیرد و آن شپش را شاهزادگان می‌کشتند که چرا بر بدن مبارک، اذیّت وارد آورده است. دیگر آن که هر وقت موی زلف مبارک را می‌زدند گاهی می‌فرمودند برای فلان زن از خادمان حرم یا شاهزاده‌خانم‌ها یا عروس‌های محترمه سلطنت ببرند. خادمان قهوه‌خانه که آن را می‌بردند مبلغی از این باب تعارف می‌گرفتند؛ امّا این امتیاز بسیار کم داده می‌شد زیرا که به هر یک از خواتین که حضرت خاقان موی زلف خود را التفات می‌فرمودند مبلغی هم می‌داد که برود جواهر نفیسه و قیمتی بخرد و آن موی را در آن جواهر نشانده بر سر خود نصب کند. چند فقره موی سر خیلی مایه‌ی افتخار بود. هر که از آن موی مبارک بر سرِ خود زده بود بر همگان تفاخرها به خرج می‌داد و برای خود امتیاز کلّی می‌دانست.»[1]

 

 



[1] - ص 107 تاریخ عضدی - به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی 1376

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 118

امور قهوه خانه خاقان

امور قهوه‌خانه‌ی خاقان

«ختایی‌ خانم و مروارید ‌خانم و غنچه ‌دهن‌ خانم و چند نفر دیگر از خادمان حرم متصدّی قهوه و قلیان و گلاب و نبات و قهوه‌‌ی دارچین و سایر امور متعلّق به قهوه‌خانه‌ی خاقان بودند. قلیان‌های طلا و مرصّع و قهوه‌ خوری‌ها و پیاله‌های زیر مرصّع و طلای مینا و سر نی‌ پیچِ مرصّع و طلا و نقره و سایر ملزومات و اسباب چای ‌خوری که در آن قهوه‌ی ‌دارچین و گلاب و نبات صرف می‌شد. این خادمان قهوه‌خانه همه صاحب جواهر و خانه و اثاث تجمّل بودند علاوه بر مقرّری و مواجب و ملبوس که به آن‌ها می‌رسید تقریباً از انعامات شاهانه و شتل‌های قمار و تعارفات شاهزادگان به خصوص آن‌هایی که حکومت داشتند و به دارالخلافه می‌آمدند در سال پانزده هزار تومان، بَل متجاوز به آن‌ها می‌رسید. بسیار وقت شده بود که یک قلیانِ به موقع برای فرمانفرما و ملک‌آرا و آن طبقه از شاهزادگان برده یک ‌صد اشرفی، بَل زیادتر گرفته‌اند. بسا اوقات بود که قلیان و قهوه نمی‌دادند و می‌گفتند که شما حقّ ندارید که قلیان و قهوه از قهوه‌خانه‌ی پادشاه بخواهید. به همین لطایف‌الحیل، شال و پول و جواهر می‌گرفتند. بردن منافع دیگر هم بود و عاید این چند نفر می‌شد.»[1]

 



[1] - ص 105 - تاریخ عضدی - به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی 1376

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 117

خانواده پر جمعیت خاقان

خانواده‌ی پرجمعیت خاقان

یکی از دشواری‌های بزرگ فتح‌علی‌شاه نفاق و چند دستگی شگفتی بود که در خانواده‌اش برقرار بود. تا جایی که اسناد تاریخی آن زمان گواهی می‌دهد وی خانواده‌ای تشکیل داده است که در تاریخ هیچ کشوری و در هیچ زمانی مانند آن را نمی‌توان یافت.

عبدالحسین خان سپهر که خود در جوانی معاصر وی بوده است در ناسخ‌التواریخ تعداد 158 نفر از زنان وی را نام ‌برده و در باره‌ی فرزندان و فرزند زادگانش چنین می‌نویسد: «از روزی که پادشاه به حدّ رشد و بلوغ رسید و با زنان مضاجعت توانست کرد و فرزند آورَد تا این وقت که به جهان دیگر شتافت از چهل و هفت سال، افزون نبود. در این مدّت قلیل از صلب پاک او دو هزار تن فرزند و فرزند زاده به عرصه‌ی شهود خرامید و بیشتر از ایشان هم در حیات او وداع زندگانی گفتند و تا این زمان که پس از وفات او بیست و یک سال اگر فرزند و فرزند زادگان آن پادشاه را شماره کنیم؛ عجب نباشد که با ده هزار تن راست آید. لکن راقم این حروف، مردگان ایشان را رقم نکند و نبیره‌ی فرزندان را که نسبت به آن شهریار، بطن سیّم باشند نام نبرند بلکه فرزند و فرزند زادگان را که هنگام وفات شهریار زندگانی داشتند برنگارد. همانا دویست و شست تن پسر و دختر بی‌واسطه از پشت پادشاه پدید آمد و یکصد و پنجاه و نه تن از ایشان در زمان حیات پدر بمردند و یکصد و یک تن مخلّف ماندند. از این جمله پنجاه و هفت تن پسر و چهل و شش تن دختر بود و از پسر زادگان پانصد و هشتاد و هشت تن فرزند به جای ماند و این جمله دویست و نود و شش تن پسر و دویست و نود و دو تن دختر بودند و از دختر زادگان نود و هفت تن به جای بود و از این جمله چهل هفت تن دختر بود. پس معلوم شد که هنگام بیرون شدن از این جهان آن پادشاه را هفت ‌صد و هشتاد و شش تن فرزند و فرزند زاده زندگانی داشت.

اگر چنان پنداریم که دختران و فرزند زادگان وی در اوضاع ایران آن روز و در روزگارهای آینده موثّر نبوده‌اند ناچار پسران وی که هر یک دعوی جداگانه داشته‌اند اوضاع کشور را تا می‌توانسته‌اند پریشان می‌کرده‌اند. از پسران وی شست تن به اسم و رسم در تاریخ معروفند. در میان این پسران در ایران ‌دوستی و دانایی و بینایی و دلاوری و عزّت نفس حتماً عبّاس‌ میرزا نایب‌السّلطنه بر همه ترجبح داشته است وی بزرگترین پسر فتح‌علی‌شاه بود که در چهارشنبه چهارم ذی‌الحجّه 1203 در قصبه‌ی نوا، نزدیک دماوند از دختر فتح‌علی‌خان قاجار دولّو برادر جان ‌محمّد خان ولادت یافت و در سال 1249 درگذشت.»[1]

 



[1] - ص 15 - خواندنی‌های تاریخی - جلد اول - محمود مهرداد - انتشارات دیبا

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 116