پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

سرنوشت شوم صادق خان شقاقی

سرنوشت شوم صادق‌خان شقاقی

فتح‌علی‌شاه پس از استقرار بر تخت پادشاهی مخالفان و مزاحمان احتمالی خود را از سدّ راه برداشت. یکی از برادران خود را از چشم نابینا و دیگری را هم پس از ترفند به همین سرنوشت دچار ساخت. از جمله اقدامات دیگر پادشاه اجرای وصیّت نامه‌ی آقا محمّد خان بود؛ زیرا یکی از برادران آقامحمّدخان که از مجازات مرگ نجات یافته بود و خواجه‌ی قاجار او را چون دختر محمّدحسن‌ خان می‌دانست و به ولیعهدش سفارش کرده بود که پس از رسیدن به سلطنت برای آسایش خود او را از بین ببرد تا علاوه بر رسیدن به هدف خود زهر چشمی‌ هم برای دیگران باشد. او نیز پس از آن که علیقلی خان را به تهران آوردند خطاب به او گفت: که شاه شهید در مورد تو درست پیش‌ بینی کرده بود و اینک تو را از نعمت بینایی محروم می‌سازم و چنین کرد. سپس او را به بار فروش فرستادند تا در آن جا درگذشت. و امّا سرنوشت صادق‌خان شقاقی که یکی از مخالفان و مدّعیان سلطنت بود پس از چندین مرحله‌ی نبرد سرانجام او را شکست داد و پس از اسارت با وی به نقل از رابرت گرانت واتسن بدین گونه رفتار کردند:

«فتح‌علی‌شاه بعد از مراجعت به تهران دستور داد صادق‌ خان ر ا در اطاقی محبوس ساختند و درب ورودی آن را با آجر مسدود کردند تا از گرسنگی و تشنگی جان سپارد. اطاقی که در آن این حکم به موقع اجرا گذاشته شد فعلاً گوشه‌ای از باغی است در تهران که یکی از منشی‌های سفارت انگلیس در آن منزل دارد. مستخدم پیری که شصت سال عمرش را در این منازل گذرانده، می‌گفت: صادق‌ خان را در اطاق گذارده و مدخل اطاق را با دیوار آجری مسدود کردند. پنج روز بعد که دیوار را شکافتند؛ مشاهده شد از شدّت مشقّت ساروج دیوار و کف اتاق را با پنجه کنده است. شاه این رویّه‌ی ظالمانه را اتّخاذ کرد چون قسم یاد کرده بود که خون صادق‌ خان را نریزد.»[1]

 



[1] - ص 117 جلد اول - هفت پادشاه - محمود طلوعی - 1377

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 110

لقب جهانسوز

لقب جهان‌سوز

«فتح‌علی‌شاه برادری به نام حسین‌قلی‌خان که هم ‌نام پدرش بود داشت و علّت هم‌ نام بودن این بود که چون پدرش کشته شد فرزندی که از زنش به دنیا آمد نام او را حسین‌قلی‌خان نهادند که به حسین‌قلی‌خان دوم مشهور شد و لقب جهان ‌سوز منتسب به حسین‌قلی‌خان اوّل می‌باشد و امّا علّت وجه تسمیه‌ی جهان ‌سوز این بوده که حسین‌قلی‌خان که برای دیدار آقامحمّدخان به شیراز رفته بود در بازگشت کریم‌خان حکمرانی دامغان را به او داد و چون بدان جا رسید داعیه‌ی اجدادیش در او پیدا شد و نخست در صدد بر‌آمد که دشمنان خانوادگی را از میان بر دارد و با لشکری به استرآباد تاخت و گروهی از سران یوخاری‌باش را کشت و در این واقعه بی‌رحمی ‌و خون‌ریزی بسیار کرد و به همین جهت بود که او را جهان‌ سوز لقب دادند.»[1]

 



[1] - ص 40 - جلد اول - تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی قاجاریه - سعید نفیسی

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 109

اصول سربازگیری در زمان فتح علی شاه

اصول سربازگیری زمان فتحعلی شاه

«اصول سربازگیری همان بود که در زمان صفویه بر قرار کرده بودند و آقامحمّدخان آن را توسعه داده بود. صورت‌هایی تهیّه کرده بودند که به آن بُنچه می‌گفتند و در درجه‌ی اوّل آن طوایف چادرنشین ایران از هر نژاد که بودند عدّه‌ای سوار و پیاده به فراخور جمعیت آن طایفه به خرج خود برای شرکت در جنگ‌ها آماده می‌کردند و تهیّه‌ی اسلحه و اسب به عهده‌ی ایشان بود و در درجه‌ی دوم برزگران و کشاورزان برخی از نواحی پرجمعیت‌تر عدّه‌ای از جوانان خود را در برابر ماهیانه‌ی بسیار ناچیزی که به آن جیره می‌گفتند و شش ماه پیش به آن‌ها می‌پرداختند. برای شرکت درکار‌های نظامی‌می‌گماشتند و فرمانده‌ی ایشان نیز اغلب از مردم همان ناحیه بود.

در موقع جنگ ظاهراً بر ماهیانه‌ی ایشان می‌افزودند ولی در حقیقت فشار بر مردم غیر نظامی ‌وارد می‌آمد، زیراکه به هر ناحیه که می‌رسیدند علوفه‌ای را که برای چهارپایان خود لازم داشتند و به آن علیق می‌گفتند از مردم آبادی‌های سر راه به زور می‌گرفتند و زراعت آن‌ها را می‌چریدند و خوراک خود را نیز به همین وسیله به دست می‌آوردند. به همین جهت در سراسر دوره‌ی فتح‌علی‌شاه نواحی حاصلخیز ایران که در سر راه لشکرکشی به افغانستان و آسیای مرکزی بود گرفتار تاراج و غارت و تعدّی و اجحاف دایمی‌ بودند.»[1]

 



[1] - ص 58 - خواندنی‌های تاریخی - جلد اوّل - انتشارات دیبا - محمود مهرداد

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 109

سکه خسرو کشور ستان فتح علی شاه

سکّه‌ی خسرو کشور‌ستان فتح علی شاه

پس از آن که فتح‌علی‌شاه به حکومت رسید طبق معمول زمان سکّه به نام خود ضرب کرد و هدف از ذکر این مطالب تنها عناوین به کار برده شده بر روی آن‌ها می‌باشد که تناسبی با زمان رواج آن‌ها ندارد. چنان‌که از قراین برمی‌آید سیستم حکومت آن دوران هر چه از درون ضعیف‌تر و فاسد‌تر می‌شد بر تبلیغات و ابهّت ظاهری آن می‌افزود و آن چه اهمّیّت ندارد دیدگاه مردم و وارونه جلوه ‌دادن حقایق می‌باشد. روایت می‌کنند: «فتح‌علی‌شاه پس از این که در سال 1212 ه.ق. به سلطنت رسید. تا مدّت هشت ماه سکّه‌های نقره‌ی او (السلطان باباخان) بود و بعد یک طرف این سکّه تبدیل شد به (السلطان بن السلطان فتح‌علی‌شاه قاجار) و طرف دیگر آن ولایتی که در آن جا سکّه زده می‌شد، نقش شده بود تا این که در سال 1241 ه.ق. از سلطنت فتح‌علی‌شاه یک قرن که عبارت از سی سال به اصطلاح آن زمان باشد، گذشت. محمّدحسین‌خان کاشانی ملقّب به ملک‌الشعرا و متخّلص به عندلیب پسر فتح‌علی‌خان صبا ملک‌الشّعرا شاعر معروف مصراع ذیل: (سکّه‌ی فتح‌علی‌شاه، خسرو صاحب قران) را ساخته و سر سکّه‌ی پول نقره گردید و مضحک این جاست که پس از شکست کذایی ایران از روسیه و از دست دادن قسمت مهمّی ‌از ایران و انعقاد معاهده‌ی ننگین ترکمن‌چای و پرداخت پنج میلیون خسارت جنگ به روس‌ها و بالاخره از دست دادن استقلال حقیقی مملکت و شیر بی‌دُم و سر اشکم شدن در سر سکّه‌های طلا این مصراع را رسم کردند: (سکّه فتح‌علی‌شاه خسرو کشور‌ستان). مانند همیشه اعمال شاه و عملیّاتی که در مملکت صورت می‌گرفت به مردم بیچاره‌ی این مملکت وارونه و مثلاً فتح‌علی‌شاه را کشور‌ستان جلوه می‌دادند. در این باب میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام ثانی متخلّص به ثنایی در اوقاتی که از وزارت عبّاس میرزا نایب‌السّلطنه معزول بود تعریضاً چنین گفته است:

سکّه‌ی صاحب‌قرانی بر شما میمون نبود باز آن بیهوده سلطان بن سلطان شما

و سَجع مُهرش را چراغعلی ‌خان نوایی که از رجال معروف آن زمان بوده و گاهی هم شعر می‌گفته و فطرت تخلّص می‌کرده برای فتح‌علی‌شاه به این شرح ساخته است:

گرفت خاتم شاهی ز قدرت ازلی

قرار در کف شاه زمانه، فتح‌علی

سکّه‌های طلای فتح‌علی‌شاهی را کشور‌ستان و سکّه‌های نقره‌ی فتح‌علی‌شاهی را صاحب‌قران یا یک صاحب‌ قران می‌گفتند و کلمه‌ی قران،[1] مخفّف صاحب‌ قران است. نقش نگین فتح‌علی‌شاه، عبده‌الرّاجی باباخان سنه‌ی 1214 و سَجع مُهر دیگر العزّه‌لله شاه شاهان جهان فتح‌علی، سنه‌ی 1230 و مُهری نیز داشته که این بیت در آن حک بوده است:

قرار در کف شاه زمانه فتح‌علی                        گرفت خاتم شاهی زقدرت ازلی»[2]

 



[1] || واحد پول ایران در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی ، و آن مسکوکی از نقره بودبه وزن 24 نخود معادل یک ریال کنونی .لغت‌نامه‌ی دهخدا، ویراستار

[2]ـ ص 69 - شرح حال رجال ایران - جلد سوم - مهدی بامداد

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 108

تقسیم قلمرو شاهزادگان قاجار

تقسیم قلمرو شاهزادگان قاجار

مهم‌ترین شاخص زندگی فتح‌علی‌شاه تشکیل حرمسرای افسانه‌های او می‌باشد و نتیجه‌ی آن کثرت اولاد پسر و دختر این پادشاه قوی شوکت است که پس از مرگ شاه در شمارش آن‌ها اتّفاق نظر وجود ندارد و بنا به روایتی تعداد آنان در زمان حیات پدر این چنین بوده است:«...از آغاز پادشاهی کیومرث پیشدادی الی‌الآن که یک هزار و دویست و هفتاد هجری است در هیچ تاریخ به نظر نرسیده که کثرت اولاد هیچ سلطانی بدین تعداد بوده باشد، چه که از بدو شباب تا ختم شیب، 260 اولاد ذکور و اناث از آن شاهنشاه جم‌جاه به وجود آمده و مساوی 159 نفر در ایّام حیات آن زبده‌ی ممکنات متدّرجاً وفات جسته‌اند.»[1] کثرت این شاهزادگان بلایی مضاعف بر ایران بودند؛ زیرا هر یک از این شاهزادگان به نوبت حاکمی ‌از نواحی ایران شدند و علاوه بر رقابت با یک‌ دیگر ادامه ‌دهنده‌ی راه پدر گردیدند و دیگر فرصتی نیافتند که متوجّه دشمن خارجی باشند و بدین وسیله طی جنگ‌های ایران با روسیه در شکست‌های عبّاس میرزا شریک شدند و ضمناً هیچ ناحیه‌ای از ایران نبود که از وجود و گزند این عزیز دردانه‌ها بی‌نصیب باشد. برای توضیح بیشتر علی شعبانی می‌نویسد: «در موقع تقسیم پست‌های حکومتی اتّفاق می‌افتاد که یکی از شاهزاده‌ها مثلاً حاکم اصفهان می‌شد که نصف جهانش می‌گفتند و به آن دیگری حکومت کنگاور می‌رسید که نوعی رفع شرّ از خانم والده مربوطه بود. ناگفته نماند که کوچکی و بزرگی قلمرو حکومت شاهزاده‌ها به کوچکی و بزرگی اصل و نسب آن‌ها بستگی داشت. چرا که گرچه همه شاهزاده‌ها ظاهراً از ناحیه پدر، فرزند فتح‌علی‌شاه بودند ولی از ناحیه‌ی مادر بینشان تفاوت‌هایی وجود داشت. مثلاً فرزند زن عقدی با فرزند زن صیغه فرق قیمت پیدا می‌کرد. یا فرق بود بین شاهزاده‌ای که از ناحیه‌ی مادر نسبت به سلاطین و خوانین سَلف می‌رسانید با شاهزاده‌ای که مادر او فرضاً یک دهاتی زابلی یا یک رقّاصه‌‌ی کابلی بود. با تمام این احوال وقتی پای سکس و تمنّیات جنسی به میان می‌آمد کلّیه‌ی ضوابط و تشریفات و سنّت‌های ایلی و درباری فراموش می‌شد و در بین خیل شاهزاده‌ها که همه را میل خاطر به حکومت در ایالات بزرگ و غنی و نان و آبدار می‌بود همواره بُرد با کسی بود که والده‌ی مربوطه بهتر بتواند دل شاه ‌بابا را به دست آورد. امّا عیب کار این جا بود که شاه ‌بابا مرغ دلش هر لحظه از شاخی به شاخ دیگر می‌پرید و هر روز آغوشی تازه طلب می‌کرد. از این رو شاهزاده‌هایی که از ناحیه‌ی مادر خون اشرافی نداشتند و صرفاً متکّی به جاذبه‌ی جنسی والده مربوطه بودند عموماً وضع غیر ثابت داشتند و پایه‌های صندلی حکومتشان می‌لنگید. پس به ناچار وارد بازی‌های سیاسی می‌شدند و برای استحکام مقام و موقع خود با صدر اعظم وقت و سایر اصحاب قدرت ساخت و باخت می‌کردند. فرزندان فتح‌علی‌شاه که از ناحیه‌ی مادر از نژاد‌ها و رده‌های اجتماعی گوناگون بودند طبعاً هیچ گونه انس و الفت با یک ‌دیگر نمی‌توانسته‌اند، داشته باشند و گاه اتّفاق می‌افتاد که شاهزاده‌های حاکم همچون دو کشور بیگانه به قصد تصّرف تمام یا قسمتی از خاک ولایت همسایه برای یک‌ دیگر اردوکشی می‌کردند، نمونه‌اش جنگ محمّد حسن میرزا حشمت‌الدّوله حاکم کرمانشاه با محمّدتقی ‌میرزا حسام‌السّلطنه حاکم بروجرد و خرم‌آباد یا جنگ حسین‌علی ‌میرزا فرمان‌فرما حاکم فارس با سیف‌الملوک میرزا حاکم کرمان که محاربین در هر دو مورد عمو و برادرزاده بودند.»[2] این وضعیت حکمرانی شاهزادگان تا زمان حیات فتح‌علی‌شاه ادامه داشت و بعد از فوت او مدّتی نوبت به شاهزاده‌های عبّاس‌میرزا رسید، ولی آن‌ها نیز توسط محمّد‌ شاه پراکنده و متواری شدند و کم‌کم عصر شاهزادگان رو به انحطاط نهاد؛ زیرا دیگر شاهزاده‌های ذکور کم بودند و در اثر رقابت زنان دربار قبل از سن بلوغ از صحنه خارج می‌شدند. آن چه مسلّم است شاهزادگان همواره با ابهّت تمام در حفظ و حراست و اعتبار خود بوده و مردم بدبخت جورکش و تأمین‌کننده‌ی مصالح آن‌ها بوده‌اند. مهدی بامداد به نقل از لرد کرزن می‌نویسد:«...با این کثرت و تعدّد نسل حال و روز رعایای بد‌بخت ایران معلوم است. معمولاً تمام این شاهزادگان و شاهزاده ‌خانم‌ها از دولت حقوق می‌گرفتند و گذشته از آن حکومت شهر‌های ایران به دست شاهزاده‌ها بود و غالب آن‌ها در یک شهرستان بالارث فرمان‌فرما بودند و مانند ملخ‌های گرسنه دسترنج دهقان‌های ایران را می‌بلعیدند.»[3]



[1] - ص 343 - پشت پرده‌های حرم‌سرا - حسن آزاد

[2] - ص 44 - هزار فامیل - علی شعبانی

[3] - ص 64 - جلد سوم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد

4 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 106