تاریخ هر کشور به منزلهی شناسنامه و بایگانی مجموعه اطلاعاتی است که در طول هزاران سال بر ساکنان آن گذشته است. دستیابی به این موضوعات گسترده کاری بس مشکل میباشد و هیچ فردی قادر به ادعای آگاهی و تسلط بر تمام آنها نیست. برای استفادهی بهتر از این گنجینهی عظیم به غیر از تقسیم کردن به اجزاء کوچکتر چارهای به نظر نرسید. نوع نگرش به تاریخ در حال حاضر با کلی گویی گذشتگان تفاوت زیاد دارد، زیرا به دلیل دسترسی به منابع بی شمار و مطالعهی الواح و سنگ نوشتهها همراه با کشفیات باستان شناسی زمینهای نامحدود را برای محققان فراهم ساخته است. اصولاً قضاوت تاریخی هر فرد رابطهای نزدیک با جهان بینی و میزان اطلاعاتش دارد و نمره ارزشیابی او بر اساس همان محتویات ذهنش خواهد بود. بنابراین مطالب تاریخی را در حد یک دیدگاه باید نگریست و احتمال آن که برخی موارد برپایهی حدس و گمان تنظیم شده باشند، بعید نیست. به عنوان مثال ممکن است برداشت اولیه از حکومت هخامنشیان یک سیستم کامل و بدون نقص تصور شود، ولی با آشنایی عمیقتر از رأس هرم قدرت متوجه خواهیم بود که آنان نیز مملو از رقابت و فساد و کشمکشهای درونی بوده و چیزی جز بدبختی برای تودههای مردم به دنبال نداشتهاند. در بررسی تاریخ کشور هرچه به عقبتر برگردیم علاوه بر کمبود منابع متوجه خواهیم شد که حاکمان تاریخ ساز ایران توجهی به تاریخ نویسی نداشتهاند و راهی جز مراجعه به اطلاعات مورخان یونانی برای محقق باقی نخواهد ماند. هرتسفلد درباره تاریخ نویسی ایرانیان مینویسد: «ایرانیها برای خود هیچ وقت یک تاریخ نویسی مستقل به ظهور نیاوردهاند و هیچ قدمی بیش از آن چه هند و آرایانها کردهاند فراتر نگذاشتهاند، در صورتی که خود آنان به وضوح یک قوم تاریخی بودهاند.این نقیصه در اعماق خصایص ملی ایرانیها ریشه داشته است. این قوم همواره تمایل شدیدی به مفاهیم علوی و مافوقالطبیعه داشتهاند که همان موجب مشکلات زیادی در تاریخ شده است به طوری که تمام سیستمهای مذهبی و فلسفی ایشان هرگونه سبب سازی و تعلیل تاریخی را از میان میبرد. حقوق تاریخی به همین جهت در نظر آنان قابل اهمیت نیست و روایات تاریخی نزد ایشان به صورت افسانه و داستان درآمده و با این حال همان افسانه و داستان خود یک منبع تاریخی شده است. قدیمترین آن افسانهها صورت اساطیر به خود گرفته است، ولی تاریخ هم موجد اسطورهها است که دائماً تغییر شکل داده و داستانهای جدید به وجود آورده است.»[1]
در ابتدای این پژوهش هدف اولیه جمع آوری شرح حال زنانی بود که نقشی در تاریخ سیاسی ایران داشتهاند تحقیقی صورت گیرد. پس از آن که بخشهایی از آن تهیه شد این پرسش مطرح گردید که خلاء تشخیص و موقعیت زمان برای خواننده وجود دارد و عدم توجه به این نکتهی حیاتی ابهام و سردرگمی فراوان ایجاد خواهد کرد، در نتیجه تصمیم بر آن گردید که شرح زندگیها در یک تقسیم بندی با معرفی کوتاه سلسلهها انجام شود. انتخاب هر سلسلهی پادشاهی علاوه بر تفکیک و درک بهتر موضوعات تاریخی، حاوی این پیام نیز میباشد که هر سلسله بر مبنای رفتار خود باعث چه تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شدهاند. از آن جا که ظهور هر سلسله ریشه در تحولات گذشته دارد و گاه در یک زمان چندین حکومت ملوکالطوایفی بر ایران فرمانروایی داشتهاند بنابراین امکان معرفی برخی اشخاص در زمان خاص نبوده است. در این تحقیق جای صحبت از شخصیت زن نیست و در این رابطه نه تخصصی دارم و نه توان بیان مطلب، بنابراین تنها به نقش تاریخی زنان در دربار و سیستم حکومتهای ایران کردهام. تمام تلاش بر این اساس بوده است که ارائه هر موضوع با استناد تاریخی و بدون توجه به مطالب داستانسرایی و افسانهها صورت گیرد و تا حد امکان از اعمال نظر پرهیز شود. با توجه به رعایت این موازین در نهایت فروتنی باید گفت که در مجموعهی این روایات جای نقص و گاه قابل نقد و نفی بسیار وجود دارد، لذا این گردآوری را باید به منزله پلی برای عبور از چالشهای تاریک تاریخ نگریست. محتوای این پژوهش تازگی ندارد، ولی سعی گردیده تا حدودی اوضاع اجتماعی اکثریت خاموشان و به خصوص زنان را از پشت پردهها روشن سازد و با ایجاد تنوع در تنظیم مطالب زمینه را برای گرایش به سوی اهمیت تاریخ و درک عمیقتر از آن سوق دهد. البته لازم به ذکر است که سیستم مردسالاری و به حاشیه رانده شدن زنان از فعالیتهای اجتماعی به هیچ وجه خاص جامعهی ایران نبوده و چهرهی مشترک تمام جوامع شرق و غرب میباشد. متأسفانه نوع نگاه به زنان در اکثر جوامع منفی بوده و حتی انسان بودن آنان را زیر سؤال بردهاند. حتی مغرب زمین تا پیش از رنسانس در راستای همین پدرسالاری حرکت کرده است و در جهان امروز نیز نوعی از نگاه مردسالاری نسبت به زنان وجود دارد و اغلب از دید کامجویی و بهرهکشی به قشر زنان نگاه میکنند.
همان گونه که اشاره شد هدف از گردآوری این موضوع بر محور موقعیت و مقام زنان در طول تاریخ ایران میباشد، اما به خاطر آن که این مطلب از حالت کلیگرایی خارج شود تنها به شرح زندگی زنان دربار اکتفا شده است. درباره وضعیت بقیّهی زنان که نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل دادهاند همانند اقشار دیگر که شامل مردان ستم کشیده میباشند اطلاعات ما بسیار ناقص است و در نتیجه برداشتهای این بحث را نمیتوان به اکثر زنان جامعه تعمیم داد. زنان ایرانی در جریان زندگی دشوار خود به خاطر عوامل متعددی چون فرهنگ حاکم بر جامعه، بیش از مردان در معرض محدودیتهای گوناگون قرار داشته و به ندرت مجال یافتهاند تا در امور جامعه شرکت جویند و نیروی عظیم خویش را در توسعه و تغییرات اجتماعی به کار اندازند. این سرنوشت تحمیلی موجب گردیده است که شور زندگی خواهی زنان خاموش شود و دیگر انتظاری باقی نمیماند که در این وضعیت نامطلوب و تیرهروزی با مردان مقایسه شوند و مورد داوری تاریخ قرار گیرند. اما جای بسی خرسندی است که زنان ایران از یک قرن پیش یعنی مقارن انقلاب مشروطیت برای دستیابی به حقوق اجتماعی خود تأکید میورزند و با آموزش و تعلیم دختران و تأسیس مدارس در تحقق آن میکوشند و در حال حاضر نیز از فناوریهای دنیای روز بهره میگیرند. گذشته از تفاوتهای جنسی و ژنتیکی که در امر خلقت بین زنان و مردان وجود دارد و کل هستی بر مبنای دو جنسی تکامل یافته است، مسألهی ورود نیمی از انسانها در صحنهی اجتماعی مطرح میباشد که بر اهمیت موضوع میافزاید. به نظر میرسد که نوع نگرش به زنان بیشتر تحت تأثیر جوّ فرهنگی غالب بر جامعه شکل گرفتهاند و برای تغییر نیازمند شکستن برخی سنتهای گذشته خواهیم بود. در هر صورت دیدگاههای مختلف در این زمینه وجود دارد و نتیجهی قطعی نمیتوان ارائه داد. محتوای این موضوع گسترده برای دستیابی و برداشت بهتر در دو بخش فرهنگی و تاریخی مورد بررسی قرار خواهند گرفت:
[1] - مقدمه کتاب زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370
2- نقش زنان دربار در تاریخ سیاسی ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، مقدمه، ص 3