هر که نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
رودکی
تاریخ نمایشگر بخشی از فراز و فرودهای زندگی بشر است که دست آورد و اندوختههای آن توسط مورخان و وقایع نگاران ثبت گردیده و در اختیار نسلهای آینده قرار گرفته است. تاریخ را نباید به عنوان زباله دان زندگی نگریست زیرا اطلاعات آن گنجینهی حافظهی بشر است. درست است که تاریخ وقایع روزگاران گذشته را روایت کرده و تجزیه و تحلیلهای متفاوت را ارائه میدهد ولی باز هم در بین آن روایات به یک سری قواعد ثابت و پایدار از درون حوادث میتوان دست یافت که راهگشای زندگی در آینده خواهد بود. اکثر مورخان یا وقایع نگاران بنا بر موقعیت و فضایی که در زمان خود قرار داشتهاند گاه سلیقهای عمل کرده و یا هرگز قادر نبودهاند که حقایقی از حوادث عصر خود را بازگو کنند و اغلب به نحوی در توجیه آنها پرداختهاند که در نهایت لطمهای بر ابهّت حاکمان وارد نیاید، بنابراین دست یافتن و اخذ نتایج منطقی از حوادث تاریخ کاری بس مشکل و دشوار خواهد بود. در جمع آوری مطالب این کتاب سعی گردیده که بخشی از آن وقایع خونبار و عوامل به وجود آوردندهی حوادث را با تمام زشتیهایش نشان دهد. در تمام دوران تاریخ ما شاهد دو طبقهی حاکم و محکوم و یا به عبارت دیگر صاحبان حق و تکلیف میباشیم که همیشه گروهی با استفاده از امکانات و موقعیت خود بر عواطف و احساسات مردم مسلّط گردیده و حاصل دسترنج مردم را در جهت اهداف و منافع خویش سوق دادهاند. برداشت و قضاوت امروزین ما نسبت به آن نمایشهای هزاران ساله بر این معیار قرار دارد که سردمداران گروه حاکم تا چه اندازه برای عظمت و بزرگی کشور اقدام کرده و آیا در این فراز و فرودها سهمی نا چیز برای طبقات محروم و مظلوم قائل بودهاند؟ مسلم است که برای ارزیابی این دیدگاه باید موقعیت و شرایط زمان را در نظر گرفت ولی در این نکته نیز شکّی نیست که تمام آن پیروزی و اقدامات با اتّکا بر قدرت و توان مردمی انجام گرفته است که بعداً از حقوق و امکانات کشور برخوردار نشدهاند. البته ذکر این نکته چیز عجیبی نیست و جنبهی عمومی دارد، زیرا در سرتاسر تاریخ ایران همواره شاهد ابزاری نگریستن تودههای مردم میباشیم و در هیچ مقطعی از کاسته شدن اهرمهای قدرت در جهت منافع آنان خبری نیست و اگر در ابتدای تأسیس هر حکومت امتیازاتی به نفع مردم داده شده است بعد از مدتی کوتاه آن را به نفع طبقهی حاکم از بین بردهاند. در تمام اجرای آن نمایشهای تاریخی اغلبِ حاکمان با کمک عوامل زور و تزویر تنها زندگی آرمانی را در افسانه و رؤیاها برای مردم ترسیم کرده و یا بهرهمندی از آن را در جهان دیگر وعده دادهاند. گذشت زمان در اجرای سیستم حکومتهای استبدادی تأثیر چندانی نداشته و همیشه از روش یکسان تبعیت کردهاند و اگر در دنیای امروز اطلاعات و آگاهی ما از وقایع پشت پرده نسبت به حکومتها افزایش یافته است تمام آن را مدیون گستردگی وسایل ارتباط جمعی و عریان سازی وقایع در سطح جوامع میباشیم. از آن جا که اغلب منابع تاریخی در جهت تأیید صاحبان قدرت نوشته شده و فجیعترین قتل عامها را جزو افتخارات، و یا شکست آنان را به منزلهی چشم زخمی قلمداد کردهاند، کنکاش و یافتن صحّت و سقم رفتار پادشاهان کاری مشکل است. با مطالعهی تاریخ این احساس اولیّه به هر خواننده دست خواهد داد که سرنوشت مختوم تودههای مردم به طور مداوم افتادن از چاله به چاهی دیگر بوده است و جایی از عبرت گرفتن حاکمان قدرت در جهت منافع ملی مطرح نیست ولی باید توجه داشت که هدف تاریخ دیکته کردن راهکارهای گذشته نیست و تنها میخواهد بهترین ابزار کنترل استبداد را که همان عدالت و آزادی است برای دیگران معرّفی کند و این وظیفهی ما و آیندگان است که باید بهترین گزینهها را انتخاب کرده و از تکرار دوران ظلم و ستم جلوگیری کنیم. برای اهمیت تاریخ یکی از مورخان مشهور میگوید تا زمانی که انسان تاریخ نخوانده کودکی بیش نیست. در ابتدا شاید تصوّر شود که او این سخن را برای بزرگنمایی رشتهی مورد علاقهی خود گفته است، در حالی که آگاهی از شکست و یا پیروزی جوامع ما را از دنیای شادی کودکانه بیرون خواهد برد و در اثر شناسایی آن علت و معلولهاست که قادر به جلوگیری از تکرار تاریخ خواهیم بود. هرچند مطالعهی تاریخ باعث حزن و افسردگی میگردد، ولی راه گریزی نیست و برای شناخت گذشتهامان چارهای جز این راه وجود ندارد و باید بپذیریم که تنها مردگان در مقابل سیر حوادث بی تفاوت خواهند بود. با آگاهی از صفحات خونبارِ تاریخِ همین سرزمین است که متوجّه خواهیم شد که ایرانی چگونه با پیکری درهم کوفته از بیدادگریها و یورشها باز هم استوار و با روحیهای شکست ناپذیر به پا خاسته و از سرزمین و فرهنگ خود دفاع کرده است. با مطالعهی تاریخ به این واقعیت پی میبریم که دیگر کشورها نیز تنها در جهت حفظ استقلال و منافع خود میکوشند و چه بسا در اثر همین تضاد منافع است که موجب پویایی و تحرک دولتمردان خواهد شد. اغلب مورّخان یکی از دلایل ضعف حکومت صفوی را آرامش و صلح طولانی با دولت عثمانی میدانند که درباریان و اطرافیان فاسد صفوی را به سوی عیّاشی و زنبارگی و خرافات سوق داد تا جایی که اگر محمود افغان نیز نمیبود دیر یا زود بر اثر ظلم و ستم و اختلافات مذهبی محمودهای دیگر پیدا میشدند که حکومت آنان را سرنگون سازند. تاریخ علمی است که در ورای پستی و بلندیها ما را متوجه اهمیت نقش شخصیتها در شکل دادن به سرنوشت و آیندهی کشور میسازد و به همه میآموزد که شخصیّتهای تاریخی در نیک بختی و یا تیره بختی مردم و به خصوص در دوران صفویه که در این کتاب مطرح گردیده چه نقش برجستهای در ثبات خرافات و علل عقب ماندگیها داشتهاند. این علم تاریخ است که از چهرهی واقعی افراد پرده بر میدارد و نشان دهندهی آن است که بتهایی چون شاهان صفوی چگونه باعث ترویج فساد و خرافات گردیده و یا با چه ابزار و ترفندی در تحکیم و تحمیل آن کوشیدهاند. برای آشنایی بیشتر به عمق فاجعه و انتظار بیهوده باید مقایسهای بین تحولات علمی اروپا و ایران عصر صفوی و بعد از آن صورت گیرد تا دریابیم که رفتار حاکمان چه تفاوتی با هزاران سال قبل داشته است؟ بررسیهای تاریخ اجتماعی نشان میدهد که از گذشته تا به امروز تا چه اندازه مردمان عادی و متفّکران آزادی خواه از مدّعیان و حاکمان وقت جلوتر بودهاند و احترام به عقاید دیگران و آزادی چگونه میتواند ریشهی تمام پلیدی و اختلافات را از بین ببرد. تاریخ نشان دهندهی بسیاری از چراها و رسواگر چهرهی خائنانی خواهد بود که زمینه ساز به یغما بردن ثروت کشور گردیده و یا این که چه نقشی در تحکیم قفسها و بند کشیدن آزاد اندیشان داشتهاند. این تاریخ است که به ما میآموزد همیشه بیگانگان را مقصّر در تعیین سرنوشت خود ندانیم و علت را در جای دیگر باید جستجو کرد و قبول کنیم که از ماست که برماست و هیچ گاه فراموش نکنیم که امیرکبیرها به دست برخی از تودههای مردم و نا آگاه کشته شدهاند، ولی و باز هم تنها با اتّکا به قدرت و توان همین مردم نجیب و بی نظیر است که در کنار رشد آزادی و آموزش صحیح قادر به ایجاد ایرانی آباد خواهیم بود. همان گونه که پیروزی افراد وابسته به استفاده از موقعیتها میباشد در تاریخ کشور نیز این گونه خواهد بود. تمام مبارزات عصر مشروطیت تا به حال به خاطر رهایی از استبداد صورت گرفته تا بلکه مُهر استبداد از پیشانی این ملت با فرهنگ و فرهیخته زدوده شود، ولی و آیا شکست و عدم دستیابی به آنها تنها به خاطر بیگانگان بوده است؟ یکی از نکات عجیب و مبهم تاریخ در این نکته نهفته است که چرا ستمدیدگان و شکنجه شدن دیروز پس از دستیابی به قدرت، همان روشهای ظالمانه را در پیش گرفتهاند و چرا به سرنوشت این کشتی طوفان زده که سلامتی همه به آن گره خورده است توجهی نکردهاند؟ تودههای مردم از نتایج ناگوار و بلای خانمان سوز جدایی و تفرقه به خوبی آگاهند و اگر تمام امکانات و نیروی عظیم مردمی در جهت اجرای سیستم عدالت و آزادی و حقوق برابر هدایت شوند، آن وقت هیچ نیرویی قادر به تضعیف ساکنان این قارّهی کوچک و مردم مظلوم آن نخواهد بود. با اطمینان میتوان گفت که هیچ گاه از اهمیت تاریخ کاسته نخواهد شد زیرا همه میخواهیم بدانیم که از کجا به این مرحله از زندگی رسیدهایم و باید قبول کنیم که تاریخ همانند چراغ راهنمایی است که با آگاهی و خردمندی عوامل ضعف و ترقّی جوامع را در اختیار ما قرار خواهد داد. ما باید بدانیم که کی هستیم و اکنون در چه جایگاهی قرار داریم و در قضاوت دچار هیجان نشویم و از تجربههای تلخ سیاسی و مذهبی استفاده کنیم. تاریخ است که به ما نشان میدهد تفاوت بت سازها با بت شکنها چیست و چرا نهال اندیشههای ایرانی در طی قرنهای مختلف و در زیر سلطهی حکومتهای استبدادی و خصلتهای چاپلوسی و فرصت طلبی بی ثمر مانده و اجازهی رشد نیافته است؟ دکتر منوچهر پارسا دوست کلید دستیابی برای رفع این مشکلات را در استقرار آزادی میداند و مینویسد: «حفظ وحدت ملی در تقویت همبستگی بین کلیّهی قومهای ایرانی و راه اصلی رسیدن به آن استقرار آزادی و نهادینه شدن آن است و ریشهی هرگونه نفاق و جدایی را از میان بر میدارد و کلیّهی افراد کشور را از هر قوم و مذهب به مشارکت عملی در ادارهی امور کشور تشویق میکند. آزادی، رشتهی نیرومندی است که همهی ایرانیان را به یک دیگر و به سرزمین خود به گونهی استوار پیوند میدهد و آنان را در غمها و شادیها و در سختیها و آسودگیها هم بسته و شریک میسازد. آزادی، تضمین کنندهی وحدت ملی و مشوّق همگان برای همکاری دسته جمعی در رفع دشواریها و تنگناها و ساختن ایرانی آباد و پیشرو میباشد. آزادی پایه و اساس سلامت امروز و فردای جامعه ماست.»[1]
تاریخ هیچ گاه نمیتواند بیانگر واقعی و توصیف کنندهی جنایات و پایمال کردن حقوق مردم توسط حاکمان عصر خود باشد، زیرا اکثر منابع تاریخی قابل اطمینان نیستند و تنها بر اساس مقایسه و تحلیل است که قادر به اخذ نتایجی از عملکرد و پشت پردهی زندگی پادشاهان خواهیم بود. در هر سیستم استبدادی اغلب مورخان همانند مشاغل و پُستهای حکومتی در خدمت شاهان بوده و حتی در صورت لزوم خطا و اشتباه آنان را نادیده گرفته و یا با توجیه مذهبی و ظلاللهی بودن حاکمان و کاربرد کلمهی اللهُ اعلم در لاپوشانی رفتارشان کوشیدهاند. برای مثال به ستایش برخی از مورخان و جمعی از نیای صفویان در خانقاه اردبیل نسبت به جنایات بی حدّ افرادی چون چنگیز و تیمور میتوان اشاره کرد. این معضل تاریخی را به ادوار مختلف میتوان تعمیم داد زیرا آنان نیز چون برخی از شاعران همواره آمادهی مدح و کشف ماده تاریخ در آن خراب آباد فرهنگی برای صاحبان قدرت بودهاند. در این جا لازم به ذکر است که بسیاری از کارهای مورخان قابل توجیه و تأمل میباشد و نباید انتظاری خارقالعاده از آنان داشت، زیرا همیشه لبهی تیغ شمشیر را بر گردن خود احساس کردهاند و این امر مشمول کلّ تاریخ ایران بوده است. از آن جا که کسب مقام پادشاهی در گرو مهارت بیشتر در قتل عام و زهر چشم گرفتن از مردم استوار بوده، بنابراین بیشتر محتوای تاریخ بر این محور تمرکز یافته است و در نتیجه اطلاعات امروز مردم در مورد تیمور و چنگیز و امثال آن بیشتر از قهرمانان ملی و علل عقب ماندگیها میباشد.
تا قبل از مشروطیت بینش و روش تاریخ نگاران بر مبنای شرح مختصر حکومتهای گذشته نوشته میشد و سپس به ثبت مطالب زمان خود میپرداختهاند و در این میان سخنی از وضع زندگی و علت قیام مردم مطرح نیست و سعی گردیده که طبق معمول بعد از اسلام حسّ میهن پرستی ایرانیان نادیده گرفته شود. در روش آنها علاوه بر نثر پیچیده و جنبهی دستوری و فرمایشی و توصیفهای مبالغه آمیز، آن چه که در محتوای مطالب غلبه دارد بینش و ایدئولوژی اسلامی و حقانیّت شیعه و مخالفت با عقاید دیگران و به خصوص در دوران صفویه سنّی کشی میباشد. از دیدگاه آنان همواره حق از حاکمان زمان بوده و با افتخار قتل و غارت و کشتار مردم را جزو اعمال برجسته قلمداد کردهاند. تاریخنگاری آنها را باید تاریخ سلطانی دانست و اغلب برای مشروعیت بخشیدن اعمال پادشاهان به آیات قرآن و یا حدیث توسّل جستهاند. با توجه به این موارد میتوان ادّعا کرد که در اکثر منابع صفویه خصومت ورزی مورّخان نسبت به شورشها و قیامهای داخلی کاملاً مشهود است و برای مرشد کامل و فجایع و فرزندکشیها و کباب کردن انسانها و آدمخواری و به خر کشیدن زنان جایگاه و خطایی متصوّر نیست. البته باید توجه داشت که وقوع این حوادث دردناک تنها مربوط به کشور ما نمیباشد و صفحات خونبار تاریخ مملو از حوادث قرون وسطی و محکمههای تفتیش عقاید و اعمال دولت عثمانی و دیگر کشورهای همجوار ایران میباشد.
در این مجموعه توصیف زندگی و حوادث پشت پردهی حاکمان صفوی بر دیگر مطالب غلبه دارد. مهمترین وجه تمایز دولت صفوی نسبت به ادوار دیگر ایجاد حکومتی متمرکز با تسلط عقاید شیعه صفوی و آثار طولانی آن بر آداب و سنن تا عصر حاضر میباشد. اگر حکومت صفوی را در خارج از پوستهی مذهبی آن در نظر گیریم دیگر هیچ تفاوتی با حکومتهای ما قبل خود نخواهد داشت. یکی از ویژگیهای مشترک شاهان صفوی با حاکمان مستبد دیگر دارا بودن صفات خودخواهی و خود محوری توأم با بی رحمی و خونریزی آنان میباشد و در این زمینه حتی شاهان صفوی و به خصوص در نیمهی اول آن دست برتر نیز داشتهاند. حاکمان هر عصری اهداف توسعه طلبانهی خود را با تبلیغات و بهانههای مختلف در هم آمیخته و به اجرای آن پرداختهاند و در مورد اعمال شاهان صفوی نیز توجیه و تفسیر مذهبی بر هر چیز دیگر غلبه دارد. دیدگاه و ارزیابی مورخان نسبت به دوران صفویه متفاوت است. برخی ظهور آن را در کنار چهار امپراتوری تاریخ ایران و به خصوص بعد از اسلام ستوده و برخی آثار باقیماندهی آن را مخربتر از حملات ترکها دانستهاند. با توجه به تمام ابهامات و نواقصی که در متون تاریخ صفوی وجود دارد بر این نکته میتوان یقین داشت که تمام آن تغییر و تحوّلات هیچ گاه در زندگی و آسایش تودههای مردم به وجود نیاورده و همیشه چون مرغ خانگی در عزا و عروسی از آنان استفاده کردهاند. دکتر جهانبخش ثواقب در باره اهمیّت ظهور دولت صفویه مینویسد: «ظهور حکومت صفوی در صحنهی تاریخ ایران پس از قرنها گسیختگی قومی و فرهنگی و اداری باید حادثه تاریخی با اهمیتی تلقی شود. صفویان بنیانگذاری دولت مستقلی شدند که پس از دورههای طولانی حکومت ترکان سلجوقی، ایلخانان، تیموریان، حکومتهای ترکمان و دولتهای بسیار کوچک و بزرگ محلی در چارچوب مرزهای شناخته شده تاریخی پدیدار شد؛ این دولت در عین حال که از میراث حکومتهای ترک بهره گرفت در محدودهی جغرافیای حاکمیّت خود نیز با برقراری مذهب رسمی و ایجاد یک نظام اداری و سیاسی متمرکز امکاناتی را فراهم ساخت تا ابتکارات و خلاقیتهای هنری و فرهنگی و استعدادهای ساکنین این سرزمین در اختیار یک نظام نوین قرار گرفته و هویت خود را باز یابند. تلاش بی امان دولتهای عثمانی و اوزبک برای انهدام حکومت نوپای صفوی دلیلی بر حسّاسیت آنهاست به موجودیّت مستقل آن محسوب میشود. پیدایش دولت صفوی آغاز عصری است که ایران به عنوان یک قدرت مستقل در روابط بینالمللی ظاهر شد و بازرگانی گسترده خارجی بر شکوفایی اقتصادی داخلی آن افزود. حکومت صفوی را باید سرآغاز دورانی دانست که بنیادهای مذهبی، سیاسی و دیوانی آن حتی پس از سقوط نیز همچنان ادامه یافت و به صورت الگویی برای دولتهای بعدی باقی ماند.»[2] در هر صورت دولت صفوی نیز همانند بسیاری از حکومتهای دیگر از بذر گذشتههای دوران مغول و تیمور سر برآورد و توسط بازماندگان خانقاه اردبیل شیخ جنید و شیخ حیدر در مناطق آناتولی و آذربایجان با تحولات سیاسی و عقیدتی بکتاشیه آبیاری گردید. شیخ جنید پس از آن که به آناتولی رفت هواداران همسو با عقایدش را در اطراف خود دید و تصمیم گرفت که دستار درویشی را به عشق یافتن تاج خسروی به کناری نهد. در ایرانِ آن زمان هر یک از قبایل به صورت ملوکالطوایفی در نواحی مختلف ادعای حکومت داشتند و از طرف غرب امپراتوری تازه نفس عثمانی روز به روز بر متصرفات قلمرو خود میافزود و از طرف شرق ازبکان بر خراسان مستولی شده و حمله به نواحی دیگر و تصرّف آن را در سر داشتند. در چنین شرایطی شاه اسماعیل جوان با کمک قزلباشان حکومتهای ملوکالطوایفی را که از صدر اسلام در ایران شکل گرفته بود، بر انداخت و حکومت مقتدر و متمرکز صفوی را بنیان نهاد. در چگونگی تأسیس حکومت و اقدامات شاه اسماعیل و قزلباشان اگر تصوّر کنیم که احساسات ملی و اشتیاق به تجدید عظمت باستانی ایران در افکار آنان نقش داشته است قطعاً به خطا رفتهایم. از همان ابتدا اشتیاق شیخ جنید و شیخ حیدر در جهت کسب قدرت از مسیر مذهب عبور کرده و سپس اقدامات شاه اسماعیل و قزلباشان برای انتقام گیری باعث گسترش فعالیّتهای آنان بوده است. آنها با استفاده از موقعیت سیاسی و بهره گیری از اختلافات مذهبی که در منطقهی آناتولی شدت گرفته بود خود را از جانب خدا و ائمّه مأمور احیای تشیع معرّفی کرده و با کشتن و قتلهای بی شمار حکومت صفوی را پایه گذاری کردند. هیچ گاه آثار و نتایجی را که مورخان بعد از تأسیس دولت صفوی برداشت و تفسیر میکنند مدّ نظر قزلباشان اوّلیه نبوده است و به طور کلی میتوان گفت که آنان از ایران و تاریخش اطلاعی نداشتهاند. به یقین مهمترین نیروی محرّکهی قزلباشان نیروی مذهب بوده و همان گونه که استفاده از مذهب باعث به حرکت درآوردن سریع احساسات مردم میگردد به همان نسبت نیز اگر بد عمل کرد باعث تخریب خواهد شد و عملکرد اواخر حکومت صفوی نشانی بر این ادّعا میباشد. شاهان صفوی برای مشروعیت بخشیدن حکومت، نیای خود را به امام موسی کاظم و علی بن ابی طالب رسانیدهاند. آنان خود را نایب امام زمان معرّفی کرده و خواهان اطاعت کامل از دارندگان عناوین ظلالله و مرشد کامل بودهاند. در این سیستم، پادشاهان به کودکانی تبدیل شده بودند که فقط باید به میل ایشان سخن گفت، وگرنه هر شخص و مقامی مورد ملامت قرار خواهد گرفت. برای ترویج این عقاید تمام مورّخان و مبلغان و نویسندگان و شاعران موظف بودند که بر حول و محور این برنامه نوشته و آثار خود را به نمایش بگذارند و حتی در صورت لزوم و رفع تنگناها متوسّل به خواب دیدنها شوند و در نتیجهی این معضلات بود که عدّهی زیادی مجبور به ترک وطن گردیدند. درست است که حاکمان صفوی دولتی واحد را به وجود آوردند و حتی مرزهای آن در زمان شاه عباس اول به حدود ساسانیان رسید و باعث استقلال ایران در مقابل عثمانیان و ازبکان شدند، ولی با غوطه ور شدن در فساد و عیاشی و خرافات از پیدایش و ظهور آثاری که موجب بقا و پیشرفت این کشور در مقایسه با اروپائیان باشد، اقدامی نکرده و فرهنگ ایرانی را تضعیف ساختند. لازم به ذکر است که مرزهای امروز ایران مدیون خدمات نادرشاه افشار و آقا محمّد خان قاجار میباشد.
برای آشنایی بیشتر به عمق افکار دست پروردگان حرمسراهای صفوی میتوان به سفرنامهی اروپائیان چون شاردن و کِمپفر و غیره مراجعه کرد. نا آگاهی و بی توجهی شاهان صفوی نسبت به دست آوردهای علمی امر عجیبی نیست زیرا فتحعلی شاه قاجار در قرنهای بعد از آن هم در گمان سوراخ کردن زمین برای رسیدن به ینگهی دنیا بود. کمپفر در صفحه 59 سفرنامه خود از تقدیم هدیهای استثنایی توسط فرانسوا پیکه برای شاه سلیمان سخن میگوید و رفتار پادشاه تأسّف انگیز است. آن هدیه حرکت و وضع ستارهها را طبق نظریهی کپرنیکی نشان میداد ولی به دلیل آن که از جنس طلا نبود مورد توجه واقع نگردید و شاه سلیمان دستور داد این شاهکار هنری را که قیمتش غیر قابل تخمین بود از پیشش ببرند. دیری نگذشت که آن را به اطاق یکی از قلاع اصفهان که در آن جا اسلحهی کهنه و سایر اشیاء بی فایدهی مستعمل را نگهداری میکنند، منتقل کردند. از یک قرن پیش تمام هدایای سفرای خارجی را به این جا میآوردند که در بین آنها اشیاء نادر و فوقالعاده فراوان یافته میشد. این اشیاء در این جا به روی هم افتادهاند و گویا غبار و بید و زنگ زدگی به جان آنها افتاده است. سرنوشت ساعتی هم که ما آن را جزو هدایای پادشاه سوئد تقدیم کردیم و روزگاری از طرف شهر نورمبرگ به گوستاو آدولف پیروز هدیه شده بود به همین منوال بود. در قضاوت این گونه رفتار پادشاهان نباید تندروی کرد زیرا اکثر شاهزادگان صفوی تربیت شده و پرورش یافتهی حرمسراها میباشند. آنان در حقیقت شاهزادگان نگونبختی بودند که تا هنگام پادشاهی در زندانی به نام حرمسرا رشد کرده و تنها از آموزش خواجه سرایان بهره میبردهاند. در اواخر حکومت صفوی اغلب فرزندان ذکور پادشاه به هنگام تولد کشته میشدند و باقی نیز هیچ امیدی به حیات خود نداشتند زیرا هر لحظه امکان داشت که با توطئهی قزلباشان و حرمسرایان مورد غضب پادشاه قرار گرفته و مشمول فرزندکشیها شوند. افرادی که بعد از شاه عباس اول با تأیید شورای حرمسرا به پادشاهی رسیدهاند از وضع زندگی و آیندهی خود آگاهی نداشتند و پیام آوران را مأموران قتل تصور میکردند. در این دوران سرنوشت ساز مغز شاهزادگان را با انبوهی از افسانههای بی معنی و خرافات پر میکردند و از آشنایی آنان با اصول مملکت داری خبری نبود. پس از آن که شاهزادهای به طور مستقیم از حرمسرا بر تخت پادشاهی مینشست گروههای متعدّد درباری برای حفظ مقام و منافع خود دست به کار میشدند تا مبادا مغضوب بت جدید و تامالاختیار واقع گردند. به عنوان مثال یکی از اقدامات ثابت و پایدار حاکمان نواحی کشور ارائهی خدمات جنسی و توسعهی حرمسرای وی بود. در این میان تنها مردم عادی بودند که در اثر جهل و نا آگاهی مقام پادشاهی را به منزلهی ظلاللهی مینگریستند و با دنیایی از بی خبری و خرافات برای رفع مشکلات و امراض به زیارت تکّهای از لباس و مصرف باقیماندهی غذای مرشد کامل توسّل میجستند. در آن سیستم استبدادی تمام وزیران و اولیاء امور در مقابل اوامر پادشاه از قدرتی برخوردار نبودند و گاه در نیمهی راه از سمت خود معزول میشدند. آن چه که بر رأی و نظر سلاطین صفوی تأثیر داشت دیدگاه منجّمان و رمّالان و به خصوص شورای خواجه سرایان بوده است.
بر اساس روایات ذکر شده میتوان ادّعا کرد که تا چه میزان تجزیه و تحلیل حکومت صفوی و اهمیت آن در تاریخ ایران ضروری به نظر میرسد زیرا بیانگر و راهگشای بسیاری از علل عقب ماندگیهای ایران خواهد بود. این حکومت آمیختهای از ایمان، شرافت ملی، نیرنگ و فریب و ظلم و ستمهای وارده و بیانگر حوادث پشت پرده در ادوار تاریخ ایران قبل و یا بعد از اسلام میباشد. به طور کلی میتوان گفت که آشنایی با این مقطع از تاریخ بر هر ایرانی واجب است. اهمیّت این حکومت منحصر به دو قرن و نیم استقرار بر ایران نیست زیرا آثار معنوی و عملکرد آن بعد از سقوط نیز از جایگاه مهمی در افکار مردم برخوردار بوده و هنوز هم وجود دارد. آثار اختلافات مذهبی و حتی جنگهای آن بر دوران بعد از خود نیز سایه افکنده است و به عنوان مثال میتوان به جنگ چالدران و عواقب آن اشاره کرد که سر آغاز جنگهای طولانی 400 ساله و حتی عصر حاضر میباشیم. در طی این جنگها میلیونها نفر به کام مرگ و نابودی کشیده شدند و حتا شاهد آن هستیم که تمام تمایلات کشورگشایی پادشاهان به بهانهی مذهبی و با کمک فتوای فقها صورت گرفته و بر شدت و اشتعال آن افزودهاند.اهمیت تاریخ وابسته به تجزیه و تحلیل این حوادث میباشد و باید توجه داشته باشیم همان گونه که موقعیت فعلی ما به تحولات گذشته گره خورده است سرنوشت آیندگان نیز تابع عملکرد فعلی حاکمان خواهد بود. در توصیف جنگها همواره به آثار زیانبار آن بر زندگی انسانها و چگونگی قتل و غارت و ویرانی مطرح گردیده و جایگاهی برای آثار و نتایج آن بر طبیعت و حیوانات قائل نشدهاند. تأکید و الزام بر این نکتهی ظریف را دوست عزیزم آقای مرتضی سلطانی خلبان بازنشسته که سالهای متمادی در جنگ ایران و عراق شاهد درد و رنج و معضلات وارده بر حیوانات و طبیعت بودهاند را در مجموعهای از خاطرات دلاورمردان هوانیروز به نام جنگ، انسان، حیوان به تحریر کشیدهاند که بسیار جالب و قابل توجه برای تمام دورانها میباشد.
از هنگام تأسیس دولت صفوی بحثی در تاریخ ایران تحت عنوان روابط با کشورهای دیگر و به خصوص اروپائیان و دخالت آنان در امور داخلی مطرح گردیده است که در تجزیه و تحلیل حوادث بسیار قابل توجه میباشد و نقش کلیدی آنان را در بعضی وقایع نمیتوان نادیده گرفت. البته میزان دخالت آنها تابع توان و قدرت حکومتهای کشور بوده است و برای مثال میتوان دوران نادر و کریم خان و آقامحمّد خان را با اواخر صفویه و قاجاریه مقایسه کرد. روابط ایران با اروپائیان از سابقهای طولانی برخوردار بوده و بحث در باره آن جایگاهی ویژه میطلبد، اما به طور کلی اقدام و فعالیّت آنان را میتوان در ابعاد سیاسی و فرهنگی و تجاری تقسیم کرد. کشورهای اروپایی علی رغم رقابت و اختلافات داخلی در بارهی تبلیغات مذهبی و دشمنی با عثمانیان دارای وجه مشترک بودهاند و در مورد انعقاد و پیمانهای دو جانبه نیز باید ادّعا کرد که همیشه نقد از جانب ایران و نسیه از طرف آنان بوده است. تنها مورد استثنا و عمل انجام شده در دوران صفویه به حمایت کمپانی هند شرقی از شاه عباس در خروج پرتغالیها از جزیرهی هرمز و خلیج فارس باید اشاره کرد که بعداً اعضای شرکت با نارضایتی دولتیان انگلیس مواجه شدند. پرتغالیها بیش از یک قرن بود که با تسلط بر خلیج فارس و تنگههای مهم آبی و حذف بازرگانان ایرانی و اعراب یکّه تاز میدان تجارت در منطقه شده بودند. آنها علاوه بر استثمار ساکنان محلی به رقیبی زورگو برای رقبای دیگر انگلیسی و هلندی تبدیل شده بودند و اجازهی فعالیّت به آنان نیز نمیدادند و حتی روایت است که با بی شرمی خواهان تخلیهی ایران از بندر گمبرون و هرمز و بحرین شده بودند. شاه عباس با استفاده از نارضایتی مردم و شرکتهای تجاری تصمیم به آزاد سازی مقرّ اصلی پرتغالیها از جزیرهی هرمز و تسهیل تجارت ابریشم گرفت. او اطمینان داشت که به دلیل ضعف نیروی دریایی هیچ گاه قادر به مقابله با پرتغالیها نخواهد بود و به ناچار متوسّل به اعطای امتیازات و همکاری با شرکت هند شرقی شد. اعضای شرکت هند شرقی به دلیل کینهای که از پرتغالیها داشتند و همچنین به خاطر حفظ منافع شرکت خود حاضر به همکاری با ایران شدند. این عمل شرکت مورد تأیید مقامات انگلیس قرار نگرفت و حتی اعضای شرکت را تهدید به شناسایی دزدان دریایی کردند که چرا بر خلاف نظر دولت و روابط حسنهای که با اسپانیا وجود دارد اقدام به همکاری با ایرانیان کردهاند؟ سرانجام اعضای شرکت با اثبات نظر خود و هزینهی هزاران لیر موفّق به تغییر رفتار دولتیان انگلیس شدند.
در حال حاضر درباره بررسی و تحلیل تاریخ صفویه منابع گوناگون وجود دارد ولی منابع فرهنگی که مربوط به همان زمان باشد بسیار اندک است و علت آن مربوط به نابودی اکثر آنها توسط افاغنه و بعد از ظهور نادر میباشد که سعی بر محو آثار ثبتی صفویه داشتهاند. یکی از منابع موثق آن دوران مربوط به گزارش و خاطراتی از سفرا و مبلغان و سیاحان و تاجران اروپایی است که بازگو کنندهی بسیاری از حوادث پشت پردهی شاهان صفوی میباشد که مورخان داخلی توان بازگویی آنها را نداشتهاند. درست است که در این منابع اروپایی اهداف خاصی دنبال گردیده و مطالب آن از دیدگاه انتقادی خارج نیست اما باید توجه داشت همان گونه که مورخان درباری در پی ثبت مدح و ستایش حاکمان بودهاند؛ سفرا و سیاحان خارجی نیز برای تحقّق مأموریت و حفظ منافع کشور خود کوشیدهاند. یکی از اهداف جالب در حوزهی مأموریت آنان کسب اطلاعات و آشنایی بیشتر با تجربیات و اندوختههای فرهنگی ایران میباشد؛ چنان که پیترو دلاواله در قسمتی از سفرنامه خود مینویسد: «به من نوشته بودید کتاب قانون ابن سینا و کتب دیگری را تهیه کنم، ولی با وجود همهی کوششهایم تا کنون موفقیّتی در این راه نصیب من نشده، زیرا کتابهای علمی در این نواحی بسیار کم است و استفاده از آن نمیکنند و همین تعداد کم نیز در دست اشخاص علاقهمندی است که با تمام وجود، خود از آن نگهداری میکنند و نمیگذارند به دست کسی بیفتد. کتابهایی که میشود این جا پیدا کرد یا قصص و حکایات و اشعار و یا قوانین و تعالیم مذهبی است که مورد استفادهی ما نیست و کتابهای دیگر یا پیدا نمیشود و یا اگر پیدا شود، نمیتوان گفت چیست زیرا اسم ندارد و در این نواحی معمول نیست اسم کتاب را در اول آن بنویسند و دکانهایی که کتاب میفروشند خود نمیدانند مطالب آنها چیست.»[3] در بررسی خاطرات اروپائیان با متون جالب و ارزندهای آشنا میشویم که در صورت عدم وجود آنها خلاء بزرگی در افشای حقایق زندگی شاهان صفوی وارد میآمد. به یقین اروپائیانی که به ایران اعزام شده و در مورد ایران وقایع دربار و یا اوضاع اجتماعی را ثبت کردهاند از افراد معمولی نبوده و از اطلاعات و آموزشهای لازم در زمینه فرهنگ ایران برخوردار بودهاند و بر عکس در بارهی افرادی که از ایران به اروپا اعزام شدهاند به جرأت میتوان گفت که از تاریخ کشور خود نیز بی خبر بودهاند و در این مجموعه به مواردی از آن اشاره شده است.
در بررسی و تنظیم این مجموعه از تاریخ صفوی که بر اساس منابع گوناگون گردآوری گردیده به یقین دارای نواقص و کمبودهایی میباشد و گاه تکرار بعضی مطالب آن به خاطر روایات متعدّد باعث خستگی است، ولی با تمام کاستیهای آن امیدوارم که زمینه و محرّکی برای گرایش به مطالعات تاریخی فراهم گردیده باشد و به دیدگاهی فراتر از چارچوب و قابهای تزیین شده توسط حاکمان دست یابیم.
[1] - شاه محمّد، پادشاهی که شاه نبود، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، 1381، ص 14
[2] - تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، تألیف دکتر جهانبخش ثواقب، انتشارات نوید شیراز، 1380، ص 770
[3] - سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه دکتر شجاعالدین شفا، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1370، ص 98
4- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 7