پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

تأثیر فرهنگ بر نوع نگرش به جایگاه زنان در تاریخ ایران بخش سوم

 

الف: نوع نگرش به مقام زن

نوع نگرش به مقام و موقعیت زن رابطه مستقیمی با برداشت‌های فرهنگی هر جامعه دارد. اصولاً در اکثر جوامع نظام مردسالاری بر روابط اجتماعی حاکم بوده است و مردان تحت تأثیر همین عامل دچار یک احساس کاذب برتری شده‌اند، در صورتی که این نوع رفتار فقط در سیر تکامل حیات شامل انسان‌ها می‌باشد و در حیوانات نیست. این حسّ برتری طلبی هنوز هم وجود دارد و مردان با توجیه افکار نهادینه شده‌ای که قوانین و مذهب نیز از آن حمایت می‌کنند بر خودخواهی خویش نسبت به زنان افزوده‌اند. معمولاً در نحوه‌ی برخورد مردان و به خصوص حاکمان با زنان حالت متضاد مشاهده می‌شود، در خوشی‌ها به زنان روی می‌آورند و در زمان جنگ به زنان پناه می‌برند. گاه در دشمنی زنان را می‌کشند و در دوستی کردن‌ها آنان را پیشکش و حتی خیانت می‌کنند. در اغلب قراردادهای صلح شاهد رد و بدل شدن دختران به عنوان ضمانت اجرایی هستیم و این نوع مبادله در تاریخ قبل و بعد از اسلام به وفور دیده می‌شود. شاید به دیده‌ی ظاهر چنین پنداشته شود که مردان جهان سومی و شرقی خودکامه‌تر و رفتارشان خشونت بارتر از دیگران هستند در صورتی که این گونه نیست و آنان نیز تحت تأثیر ذات و معیارهای ارزشی حاکم بر جامعه قرار گرفته‌اند. در حقیقت، تاریخ سرگذشت حاکمان و مذکرها می‌باشد و از نقش زنان تنها به هنگام شرح حرمسراها و یا از کشتار و به اسارت بردن آنان چیزی فراتر نرفته است. اما نکته‌ای را که نمی‌توان انکار کرد نقش و نفوذ زنان از پشت پرده و درون حرمسراها می‌باشد که در هر دوره‌ای از تاریخ نمونه‌ای از آن را می‌توان دید.

به طور کلی نوسان حضور اجتماعی و سیاسی زنان بستگی کامل به خودکامگی حکومت‌ها داشته است و در بسیاری از دوران‌های تاریخی شاهده آن هستیم که مردان نیز از آزادی انسانی محروم بوده‌اند. عامل اصلی اسارت و بردگی زنان نمی‌تواند تفاوت جنسیت زن و مرد باشد و باید ریشه یابی آن را در خودخواهی و خودپرستی ثروتمندان حاکمه جستجو کرد که شخصیت زن را به صورت تجملی و کامجویی تنزل داده‌اند و نتایج این امر به دیگران سرایت کرده است. در جوامعی که از نفوذ طبقه‌ی اشراف کاسته شده است درمی‌یابیم که نهال آزادی رشد کرده و به موازات آن زنجیرهای اسارت زنان نیز همانند مردان رو به افول رفته است. در دوران استبداد و عدم احترام به عقاید و رفتار دیگران اکثریت توده‌های مظلوم از حقوق انسانی محروم بوده و زنان با نفوذ همیشه‌ی مردسالاران در سطوح پایین قرار گرفته‌اند. اما زمانی که همین حاکمان مستبد در شرایط سخت و دشوار قرار گرفته‌اند از نیروی نهفته‌ی نیمی از جامعه کمک گرفته و به ستایش و تکریم زنان پرداخته‌اند که نمونه‌ی آن را در پیروزی قیام‌ها و یا حمایت و پشتیبانی زنان در جنگ‌های مختلف می‌توان مشاهده کرد. «تاریخ ایران به ویژه پیش از مشروطیت به تعبیر رضا براهنی تاریخی بوده مذکّر، یعنی تاریخی بوده است که همیشه ماجراهای مردانه، زور و ستم‌ها و عدل و عطوفت مردانه، نیکی‌ها و بدی‌ها، محبت‌ها و پلشتی‌های مردانه بر آن حاکم بوده‌اند. زن اجازه نقش آفرینی نیافته است به همین دلیل از عوامل مؤنث در این تاریخ چندان خبری نیست. به خصوص هنگامی که این عامل مؤنث در محیطی اسرارآمیز به نام حرمسرا محبوس می‌شده که به قول کمپفر پی بردن به اتفاقاتی که در تاتارستان دور دست رخ می‌دهد بسیار سهل‌تر از فهمیدن حوادثی است که در حرمسرای پادشاه ایران به وقوع می‌پیوندند.»[1]

به دلیل کمبود منابع و دلایل متقن درباره رعایت حقوق زنان باید پذیرفت که حتی زبان تاریخ نیز قادر به پاسخگویی گوشه‌ای از حق کشی و ستمی که بر زنان وارد شده نمی‌باشد. زنان در طول تاریخ پذیرای هرگونه سختی مانند کنیزی، بردگی و خودفروشی برای زیستن بوده‌اند. نوع نگرش به زنان در امواج تاریخ از جریان‌های سیاسی تبعیّت کرده است و در صورت کودتا و جنگ، همچون سایر غنایم دست به دست گشته‌اند و از همه مهمتر عقاید مذهبی با آمیخته‌ای از فرهنگ گذشته بر رفتار مرسالاران مهر تأیید زده‌اند. بنفشه حجازی در سیر این تحولات می‌نویسد: «آن چه زنان داشته‌اند از دوره‌ی مادر سالاری و ربه‌النوعی به ارث برده‌اند که آن هم با نزدیکتر شدن به زمان‌های محاسبه پذیر رفته رفته، مستهلک گردیده و به ندرت بازپرداختی صورت گرفته است، یعنی با پیشرفتِ چیزی به نام تمدن در حقیقت توحّش بیشتری در عرصه‌ی حیات اجتماعی زن - در خانه و خانواده و قبیله روی داده است. اثر وجودی او در تولید نیروی جنگی، اقتصاد و تولید ثروت، مانع از نزول مقام او بوده است، آن هم تا زمانی که امکان مبادله و تعویض اضافه تولید و غارت تولیدات دیگر جوامع حاصل شده که این ثروت و مکنت و به برده کشیده شدن اسرا، زن را از عرصه‌ی تولید نیز کنار گذاشت و او را به عروسکی خانگی مبدل ساخت. باید گفت که این تغییرات در مرکز و هسته‌ی تحول شدیدتر بوده و دامنه‌ی آن به تدریج از خاندان سلطنتی به دربار و از دربار به حدود قصور و بروج و باروها و از آن جا به حواشی شهرها و سپس فاصله‌های دورتر- قبایل و عشایر – تضعیف می‌شده است. تاریخ ایران را همانند منگنه و گیره‌ای می‌دانم که با هر قرن و دوره‌ای، عرصه به زن ایرانی تنگ‌تر شده و با تکامل جامعه و پیچیده‌تر شدن روابط آن و نیز پیدایی طبقات جدید و تثبیت آن‌ها و پیوند ساختار قدرت با مراسم و مناسک آیینی حلقه‌های دیگری بر زنجیر بسته شده به دست و پای زن اضافه شده است، چنان که اختلاط و امتزاج عقاید نیز در عهد اشکانی نه تنها گره‌ای از کار زن باز نمی‌کند که آنان را بیشتر مقیّد می‌سازد.»[2]

با توجه به موارد ذکر شده عدم دخالت زنان در امور سیاسی امری تازه نیست و تا نیمه اول قرن بیستم در اکثر کشورها با نقش زنان موافقت نشده بود. در منطقه‌ی خاورمیانه موقعیت زنان تا این تاریخ مشابه یکدیگر بوده است و به عنوان مثال در جوامع عرب می‌توان به آثار و تحقیقات نوال السعداوی تحت عنوان چهره عریان زن عرب از کشور مصر مراجعه کرد. بنجامین نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران عصر ناصرالدین شاه درباره لیاقت و شایستگی زنان ایران می‌گوید: «گرچه زنان زیاد تحصیل کرده نیستند و یا آشنا به تمدن غربی نمی‌باشند، ولی به هیچ وجه کودن و احمق نیستند و در امور اجتماعی و سیاسی کشور نفوذ چشمگیر دارند و در پشت پرده خیلی کارها با مشارکت و مساعی آن‌ها می‌گذرد. در واقع زنان در مواضع قدرت نقش مؤثر پشت پرده دارند. استعداد زیادی در اندرون‌ها و داخل حرمسراها نهفته است. زنانی که در موسیقی، شعر، نقاشی، قلابدوزی و در عین حال در سیاست و دیپلماسی به مرحله استادی رسیده‌اند، بسیارند. سیاست بازی و اعمال نفوذ در ایران به مقدار زیاد بستگی به نقشی دارد که زنان در آن بازی می‌کنند. وقتی یکی از رجال ایران بخواهد برای انجام کاری، مقامی را تحت نفوذ قرار دهد این کار را به وسیله‌ی زن خود انجام می‌دهد. یعنی با همسر مقامی که مورد نظر است ملاقات می‌کند و با تقدیم هدایا و دادن وعده اعمال نفوذ می‌نماید.»[3]

برای آن که به نوع بینش و آگاهی زنان در ایران بعد از انقلاب مشروطه آشنا شویم به متن مقاله شماره 7 صور اسرافیل استناد می‌گردد: «از زمانی که اهل ایران از خواب غفلت بیدار و از مستی هشیار و از کرده‌ها پشیمان و از حرکات خود منزجر و از افعال خود منفعل، پنبه‌ی جهالت از گوش برگرفته، دیده‌ی حسرت گشوده، بر همسایگان خود نگراننند و دست تأسف به دندان ندامت گزیده، بر بیچارگی خود گریان‌اند و پیش خود می‌گویند: بعد از تمام بدبختی‌ها خوب است به حمدالله بیدار شدیم و در تمام جریده‌ها خوانده می‌شد که کسی که از خواب بیدار شد دوباره ممکن نیست به خواب رود. یاللعجب! گویا این مدیران محترم خودشان را دیده‌اند یا این که مردم ایران را درست نشناخته‌اند. چه می‌بینیم اشخاصی را که تا کنون همیشه در صدد بیداری خلق بوده، بر مستبدین بی تعصّب بد می‌گفتند و ایشان را از حرکاتشان متنّبه می‌ساختند، به یک جزئی تغییری که از بزرگترانشان دیدند ورق را برگردانیده با انجمن مخالفین و خائنین هم قسم و هم قلم شده‌اند. پس، از آن جا معلوم می‌شود که خیل اهل ایران هنوز در خوابند و جز معدودی بیدار نیستند. افسوس می‌خورم که چرا مرد نیستم تا گویم آن چیزها که می‌دانم و بکنم، آن چه را که می‌خوانم و تا آخرین قطره‌ی خون خود را در راه وطن ریزم و ترسم آخر که کَنَد تیشه‌ی غم ریشه‌ی ما. آه که نمی‌دانم مردها از چه می‌ترسند و از چه می‌هراسند. قلم این جا رسید، سر بشکست. اگر از درجش مضایقه دارند، عودت دهید تا بدانم که به حرف منت انکاری هست. یکی از زنان جان نثار وطن.»[4]



[1] - زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، عبدالمجید شجاع، انتشارات امید مهر، 1384، ص 11

[2] - مقدمه کتاب زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، ص 22

[3] - زن ایرانی در سفرنامه‌ها، تألیف و گردآوری، فرشته پناهی، چاپخانه فراین، چاپ دوم، 1385، ص 20

[4] - ضعیفه، بررسی جایگاه زن ایرانی در عصر صفوی، بنفشه حجازی، نشر قصیده سرا، 1381، ص 84

5_ گذری بر نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص7

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد